وحید پیمان
پیش از این به کشورهای متعددی سفر کرده بودم، تماشای مناظر طبیعی و آثار تاریخی این کشورها با همه زیباییهایش برای من حس خوبی در پی نداشت. به این فکر میکردم که چرا ما چنین مناظر طبیعی بکر و زیبایی نداریم. چرا زد و بندهای سیاسی و قدرتطلبیهای موجود در افغانستان اجازه نمیدهد تا تاریخ و تمدن کشورمان را نزدیک مطالعه کنیم. البته در مورد مناظر طبیعی موجود در افغانستان، همیشه شک داشتم. تصور کلی من این بود که افغانستان فاقد مناظر طبیعی زیبا و شگفتانگیز است.
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
اما این سفرنامه، روایتی است از یک سفر خانوادگی به یک سرزمین رویایی. جاییکه طبیعت زیبا، تاریخ کُهن و مهربانی مردمش، خاطراتی به یادماندنی را برای هر بازدید کنندهای، رقم میزند. زیباییهای طبیعی و تاریخی بامیان به پیمانهای فراوان است که هرگز با یک سفر، هر چند طولانی – اما بازهم ممکن نیست که این سرزمین، مردم، تاریخ و طبیعت زیبا و در نهایت فرهنگ و تمدن بامیان باستان را به درستی مطالعه کنیم. سرزمینی که آدم باید فقط گوشهای بنشیند و خاموش و بیصدا به آن نگاه کند. به طبیعت بکر و ناشناختهاش، به دختران و پسران با استعداد و توانمندش و در نهایت به مردمی از دل فرهنگ، ادب، انسانیت و مدنیت.
روزی که برای نخستینبار قصد سفر به بامیان داشتم، در جستوجوی سفرنامهای از دیگران شدم. سفرنامه جانداری نیافتم و تصمیم گرفتم، این سفرنامه را بنویسم. اطمینان دارم که سفرنامههایی از ایندست، برای کسانی که قصد سفر به بامیان دارند، کمک میکند.
سرگردانی وحشتناک
قبلا «حدود یکماه پیش از این سفر» قصد دیدار بامیان کرده بودم، در یک اتفاق جالب پس از ۷ ساعت رانندگی متوجه شدم که مسیر را اشتباه آمدم. راه اصلی کابل – بامیان که از مسیر میدان – وردک از منطقه جلریز و سپس از کوتل حاجیگک میگذرد، بسیار ناامن است و کمتر کسی در سالهای اخیر از این منطقه سفر کرده است. طالبان در مناطقی از میدانوردک، ایست بازرسی ایجاد کردهاند. به همین دلیل شمار زیادی از کسانی که قصد سفر از کابل به بامیان و یا برعکس آن را دارند از نزدیکیهای ولسوالی جبلالسراج ولایت پروان وارد ساحات منطقه غوربند میشوند و پس از طی مصافتی بین ۵ تا ۶ ساعت، به شهر بامیان مرکز ولایت بامیان میرسند. من به خوبی نمیدانم که مسیر کابل – میدانوردک – بامیان چقدر راه است، اما شنیدهام که ۳ ساعت و ۳۰ دقیقه بیشتر نیست. در واقع فاصله بامیان تا کابل از مسیر کوتل حاجیگک، ۱۸۰ کیلومتر است، اما این فاصله از مسیر کوتل شیبر در دره غوربند ۲۳۶ کیلومتر است و مردم به دلیل ناامنیهای موجود در مسیر میدان وردک، ترجیح میدهند از مسیر ۲۳۶ کیلومتری سفر کنند.
قصه از این قرار بود که ۸ سال پیش از مسیر سالنگها به قندوز و از آنجا به تاجیکستان رفته بودم. بعد از ولسوالی دوشی، به یک سهراهی کلان میرسیم. سه تابلو برای راهنمایی مسافرین درج این سهراهی بود که با علامت، مسیرهای (سرپل) – (سمنگان) – (بامیان) را مشخص میساخت. من که هنوز این تابلو در ذهنم بود، فکر میکردم راه بدیل کابل – میدانوردک – بامیان، از سالنگها میگذرد. از منطقه جبلالسراج پروان وارد سرک سالنگها شدم، من باید یک کیلومتر پیشتر، وارد سرک غوربند میشدم. متاسفانه پس از ساعتها رانندگی و با عبور از سالنگها به ولسوالی خنجان ولایت بغلان رسیدم. من که تصمیم داشتم هیچکس از سفرم با خبر نشود، در ولسوالی خنجان، به دلیل طولانی شدن راه، مشکوک شدم که مبادا راه را اشتباه آمده باشم. از آنجا، با یکی از دوستانم از خنجان اما مقیم کابل به تماس شدم، او تعجب کرد که چگونه من مسیری به این خطرناکی را برای رفتن به بامیان انتخاب کردهام. دوستم به من توضیح داد که در این مسیر برای رفتن به بامیان باید از ولسوالی تالهوبرفک ولایت بغلان بگذریم، جایی که به گفته او به مسیر مرگ شهرت یافته است و طالبان به شدت منطقه را تحت کنترل دارند. با توضیحاتی که او داد، ساعت ۵ عصر و پس از ۷ ساعت رانندگی در مسیر به شدت خراب و کسلکننده سالنگ، دوباره به سمت کابل برگشتم و ساعت ۱۱ شب دوباره به پایتخت رسیدم.
رفتن با خانواده به بامیان که برای من بسیار ارزشمند بود، تا اینجای کار داشت به یک رویا بدل میشد. خودم از بیتوجهیای که شاید کمتر در زندگیام تکرار شده بود، شوکه شده بودم. واقعا چگونه بدون پرسوجو و صرف به دلیل تصویری که از یک سه راهی و یک تابلوی راهنما در ذهنم بهجا مانده بود تا خنجان رفتم اما هرگز شک نکردم.
اقدام مجدد و عبور از غوربند
چند هفته بعد و با استفاده از رخصتیهای عید قربان دوباره عزم بامیان کردم. اینبار تعدادی دیگری از اقوام نیز با ما همراه شدند. روز عرفه، از مسیر جبلالسراج و از منطقه پل متک وارد دره غوربند شدیم. غوربند، سالهای پیش ناامنیهای زیادی پشتسر گذرانده بود. اوج ناامنیهای غوربند به سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵ بر میگردد، زمانیکه تقریبا اکثر قطارهای دولتی هدف حملات سنگین طالبان قرار میگرفتند. سال ۱۳۹۰، جواد ضحاک رئیس شورای ولایتی بامیان پس از بازگشت از یک اجلاس رسمی از هرات، توسط طالبان در منطقه پل رنگان ولسوالی سیاهگرد در دره غوربند ربوده و سپس تیرباران شده بود. امسال اما غوربند وضعیت بدی ندارد. غوربند درهای به شدت زیبا است. سرکی بسیار جذاب و نوساخت دارد. با همه امنیت نسبیای که امسال به سراغ غوربند آمده، اما دستکم در مسیرهای سیاهگرد، شینواری و بخشهایی از شیخعلی، نباید توقف کرد. بیشتر افراد مسلح در این منطقه، اعضای اسبق یا برحال حزب اسلامی و حزب جمعیت اسلامی افغانستان هستند.
درختان میوه، به ویژه زردآلو، سیب و آلو در کنار سرک در غوربند آنقدر فراواناند که برای مردم محل هیچ جذابیتی ندارد. نوجوانان زیادی خریطههای ۷ کیلویی زردآلو، سیب و آلو را با قیمت مناسب در کنار سرک برای رهگذران میفروشند. مثلا اگر یک کیلو زردآلو در کابل به قیمت ۳۰ افغانی به فروش میرسد، در ولسوالیهای دره غوربند، خریطههای ۷ کیلویی به ۱۰۰ افغانی فروخته میشوند. راستی یادم رفت که بگویم دره غوربند مربوط ولایت پروان است و ۳ ولسوالی شینواری، سیاهگرد و شیخعلی در همین دره موقعیت دارد. وقتی از کابل به بامیان میرویم، مناطق هزارهنشین از ولسوالی شیخعلی پروان شروع میشود. البته تاجکها و پشتونها نیز در این ولسوالی زندگی میکنند. به هر ترتیب هزارههای این ولسوالی متشکل از اقوام بومی دایکلان، نایمان، سادات، قرلق، کرمعلی، بابُر و اسماعیله اند که به دو مذهب شیعه و سنی گرایش دارند. شاید شیخعلی از معدود ولسوالیهای افغانستان است که کنار سرک، مردانی از پشتونها، تاجیکها و هزارهها را میتوان یافت که کنار هم، زیر سایه درختی با یکدیگر گفتوگو میکنند.
ورود به مناطق امن بامیان
با عبور از ولسوالی شیخعلی وارد کوتل شیبر میشویم. کوتل شیبر، جایی است که مسافران کابل – بامیان به اقوام و نزدیکان خود، خبر خوش گذشتن از مناطق ناامن را میدهند. این کوتل از ولایت بغلان شروع شده و به شهر بامیان و همچنان درههای شکاری و غوربند ولایت پروان امتداد یافته است.
وجه تسمیه شیبر احتمالا از معبد بودایی (شاه بهار) که در قسمت شرقی شیبر موقعیت دارد گرفته شده است. شیبر زیبایی منحصر بهفردی دارد و علاوه بر زیباییاش، برای نخستینبار مناطق هزارهجات را به بسیاری از ولایتهای کشور وصل ساخته بود. ساخت این کوتل ﺩﺭ ﺳـﺎﻝ ۱۳۱۲هـ ش ﺁﻏﺎﺯ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۱۷ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻳﺎﻓﺖه است ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﻋﺒﻮﺭ ﻋﺮﺍﺩﻩﺟﺎﺕ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺻﻔﺤﺎﺕ شمال ﮐﺸﻮﺭ ممکن شد. این کوتل ﻧﻘﻄﻪ ﺍﺗﺼﺎﻝ ﺩﻭ طرف ﻫﻨﺪﻭﮐﺶ است و ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻳﮏ معبر ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺭﺍ دارد. در سالهای اخیر این کوتل آسفالت شده و زیبایی منحصر بهفردی را به آن بخشیده شده است.
با پایین آمدن از کوتل شیبر وارد ولسوالی شیبر میشویم، نخستین ولسوالی بامیان در مسیر شاهراه پروان – بامیان. نگرانیهای امنیتی در اینجا پایان مییابد. اگر مبالغه نکنیم، آنقدر احساس امنیت دست میدهد که شاید در قلب اروپا نیز وضعیتی برای ما پیش نیاید.
با عبور از کوتل شیبر، جغرافیا تغییر شکل میدهد. درههای یکنواخت غوربند جای خود را با صخرههای سرخرنگ و معروف بامیان عوض میکند. طبیعت زیبای بامیان نیز از همینجا آغاز میشود. درختان سپیدار کنار جویبارهای زیبایش، مسافران را مجذوب خود میسازند. معمولا در این مسیر، کسانی که به قصد تفریح به بامیان میروند، بارها توقف میکنند. از شنا و آببازی شروع تا میل نان چاشت و نوشیدن چای را ترجیح میدهند که در همین منطقه سپری کنند. وقتی از مسیر حدودا ۴۵ دقیقهای شیبر عبور میکنیم به دروازه بامیان میرسیم. دروازه بامیان شبیه یک سهراهی است. سرک سمت چپمان، سرکی است که میدان وردک را به بامیان وصل ساخته است. سرک سمت راست، سرکی است که پروان را به بامیان وصل ساخته و در نهایت سرک مقابلمان سرکی است که ما را به شهر بامیان مرکز این ولایت میبَرد. کنار این سهراهی یک ایست بازرسی ایجاد شده است. سربازان این پاسگاه همهی شان جوانان هزارهی بومیاند. آنها همهچیز را به شدت تحت کنترل دارند. موترها را بازرسی میکنند. مسافران را یکی – یکی بازرسی بدنی میکنند و میپرسند که از کجا آمدهایم و دلیل سفرمان به بامیان چیست.
ورود به شهر بامیان و بازدید از تندیسهای بودا
با عبور از دروازه بامیان و گذر از روستاهای فاطمستی و ملایان وارد شهر تاریخی بامیان میشویم. بازار بامیان، بازار به شدت قدیمی است که تمام دوکانهایش سایهبانهای آهنی یکنواخت و کسلکنندهای دارد. ما از آنجا به سمت هوتل «نوربند قلا» رفتیم. هوتل نوربند قلا در فاصله حدود پنجصد متری مجموعه بودا قرار دارد. قیمت اتاق به ویژه در روزهای رخصتی در بامیان نسبتا بالا است. هتلهای خوب بامیان، هتل غلغله، نوربند قلا و افغانتور است. اما هتلهای زیاد دیگری برای پذیرایی از مهمانان در بامیان ساخته شده است. در شبوروزهای عید، اتاق به سختی پیدا میشود. در ادامه، راههای بدیل استفاده از اتاق را توضیح خواهیم داد. سایر هتلها معمولا کمتر ویژهگیهای هتلداری مدرن را با خود دارند. به گونه مثال قیمت یک شب حضور در هوتل غلغله ۱۰۰ دالر امریکایی و هوتل نوربند قلا ۵۰ دالر است. سایر هوتلها را با قیمت 1000 افغانی میتوان ریزرف کرد اما هرگز توصیه نمیشود، به ویژه با فامیل … هوتل ما در نزدیکی چوک ارکین بود. چوک ارکین، نماد دیگری از مدنیت شهرنشینان بامیان است. آنها سالهاست که به دلیل نداشتن برق، اعتراض میکنند. در سال 1389 مردم بامیان با اعتراض به بیتوجهی حکومت، طی یک راهپیمایی مسالمت آمیز در یکی چوکهای مهم شهر، ارکین (چراغ نفتسوز» آویزان نموده و آن را به نام چوک ارکین مسمی کردند. این ارکین به نماد محرومیت بامیانیها بدل شده است. سالانه حکومتیهای زیادی به بامیان سفر میکنند. در هر سفر به بامیان ممکن نیست که کمتر از 10 بار از کنار چوک ارکین گذشت.
از آنجا پس از رفع خستهگی بلافاصله سراغ بودا رفتیم. یک راهنمای محلی به اسم آقای انوری که با توصیه یکی دوستانم به استقبال ما آمده بود ما را راهنمایی میکرد. هنوز به نزدیکی مجموعه نرسیده بودیم که حس بد ندیدن بودا، آزارم میداد. از دور مشخص بود که ما قرار است تنها محوطهای را ببینیم که تا همین دو دهه پیش، میزبان شهمامه و صلصال بوده است. بیتردید از تخریب مجسمههای بودا توسط طالبان مطلع هستید. طالبان در آن زمان حکمروایی خود به این دلیل که بتها مغایر اساسات دین اسلام هستند، با استفاده از اسرای جنگی، این آثار شگفتانگیز ساخته بشر را با برمه (دیرل) پُر از مواد انفجاری کردند و سپس با انفجاری عظیم، آنها را تخریب کردند. اتفاقی که دنیا را تکان داد. در آن زمان همهی تلاشهای بینالمللی برای بازداشتن طالبان از این عمل، بینتیجه ماند.
این دو مجسمه به بلندای ۵۳ متر و ۳۵ متر، در کنار مجموعهای از بناهای تاریخی در این محل برای زمانی طولانی از جاذبههای اصلی گردشگری در افغانستان بودند. تندیس کوچکتر در سال ۵۰۷ میلادی و تندیس بزرگتر در سال ۵۵۴ میلادی هر دو در روزگار ساسانیان ساخته شدهاست. این دو تندیس، نشاندهنده سبک کهن هنر یونانی و بودایی بودهاست که در مناطق آسیای مرکزی به ویژه در افغانستان رواج داشتهاست. اما باستان شناسان اروپایی، تاریخچه تراشیدن این پیکرهها را بین سالهای ۳۰۰ و ۷۰۰ میلادی میدانند که دین عیسویت از سوی روم شرقی «ایستانبول» (کنستانتین) امپراتوری روم شرقی به نواحی شرقی ایران زمین آورده شد. بزرگترین بت صلصال نام دارد به معنای گل خشکیده و بت دیگری شهمامه به معنای شهبانو. البته نظریههایی نیز وجود دارد که گرچه در قرون نخست میلادی تا آمدن اسلام، بامیان مرکز فرهنگی و دینی بوداییان بودهاست اما تندیسهای ایستاده چندان ربطی به بودا نداشتهاند، زیرا آنها قطعاً چهره یک مرد و زن را نمایش میدادند در حالی که بودا هیچگاه در کنار همسرش دیده نشدهاست. نظریه دیگری که منجر به بودایی بودن تندیسها شدهاست به اینصورت است که چون بت صلصال کوچکتر از اندازهای که میخواستند شد به ناچار در کنارش شهمامه را تراشیدند. تندیسهای بودا در بامیان، تا قبل از آنکه در زمان حاکمیت طالبان تخریب شوند، بزرگترین تندیسهای بودا و بلندترین مجسمههای سنگی در جهان بهشمار میآمدند. پیش از طالبان نیز، مجسمههای تاریخی بودا ضربههای فراوانی دیده بود. مسلمانان عرب اولین بار در زمان حجاج بن یوسف بر بامیان تسلط یافتند و تعداد زیادی از معابد و مجسمههای آن را با زیور آلات و اشیای قدیمی را به غنیمت بردند. آنها معبد طلایی بیتالذهب و روکش طلایی صورت پیکرههای بامیان را از بالای پیشانی بطرف پایین تراشیدند تا از حالت بت بودن خارج شود. چنگیز خان در سال ۱۲۲۲ اورنگ زیب در سال ۱۶۸۹ و عبدالرحمان خان در سال ۱۸۹۲ میلادی هر کدام به نوبه خود برای تخریب این دو مجسمه تلاش کردند و بر پیکر آنها صدماتی وارد ساختند.
در کنارههای مجموعه بودا، پارچههای تخریب شدهی بودا در بین قسفههای آهنی نگهداری میشود. میگویند که حکومتهای آینده، اگر تصمیم بگیرند، بازسازی مجسمههای بودا غیر ممکن نیست. گروه تحقيقاتی دانشگاه مونشن آلمان در سال 2010 گفته بود که براي بازسازي تنديس بودا يک کارخانه کوچک در باميان ساخته شود يا اين که 1400 پارچه بهجا مانده از پيکره بودا که حدود دو هزار تن وزن خواهد داشت، به آلمان انتقال داده شود.
در کنار بتها، از دور، غارهای کوچک زیادی مشاهده میشود. در بین شماری از این غارها، نقاشیهای رنگی است. نهادهای مدافع میراثهای فرهنگی به دلیل جلوگیری از تخریب نقاشیها، غارهایی که دارای رنگآمیزی روغنی استند را دروازه نصب کردند و به آن قفل زدند. محققین می گویند که برای آنها ثابت شده است که اولین نقاشیهای رنگ روغن جهان صدها سال قبل از نقاشیهای رنگ روغن اروپا در غارهای حوالی دو مجسمه غول پیکر بودا در افغانستان کشیده شده است. یک موسسه پژوهشهای باستانی در فرانسه می گوید که نقاشیهای رنگ روغن در 12 غار از جمله 50 غاری که در این منطقه وجود دارد، یافت شده و احتمالا برای تهیه رنگهای بکار رفته در این نقاشهیا از روغن گردو استفاده می شده است. پژوهشگران می گویند که نقاشیهایی که در غارها به چشم می خورد احتمالا کار هنرمندانی بوده است که از چین در مسیر جاده ابریشم به سوی آسیای مرکزی و غرب آسیا در سفر بودند. در یکی از این نقاشیها بودا با ردایی سرخ دیده می شود که در احاطه موجودات اسطوره ای است.
http://www.wahid.newafg.com/2020/08/15/travel-to-the-heart-of-history-travelogue-of-bamyan-part-2-band-amir-ghazan-valley/
anita paiman rahmany
2020-08-03عالی و پر از هیجان ، قلم تان رسا
و بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدی خواهم بود
موفق و پیروز باشید آقای پیمان عزیز
فیروز مشعوف
2020-08-03منتظر قسمت دوم هستم
سفر به دل تاریخ / سفرنامه بامیان | قسمت دوم (بند امیر – دره قاضان) - یادداشتهای یک روزنامهنگار
2020-08-03[…] سفر به دل تاریخ / سفرنامه بامیان | قسمت اول […]
یاسین احمدی
2020-08-03اول اینکه توضیحات در باره ولسوالی شیخعلی اشتباه است. تمام مردم ولسوالی شیخعلی هزاره است و باشندهیی از دیگر اقوام ندارد و هم چنان در کنار خاک (دوآب) که مربوط ولسوالی سیاگرد میباشد نیز هزاره میباشد و در قسمت تصویری که از پایکوتل شیبر( شبر) ماندید نیز عکس خزانی میباشد درحالیکه خودتان شاهد می باشید که دراین ایام کوتل شیبر کاملا سرسبز و دیدنی میباشد که اگر عکس می خواستید من همرای تان همکاری مینمودم.