جای خالی دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی افغانستان

در سال‌های پسین از فرهنگ به عنوان قدرت نرم و از دیپلماسی فرهنگی به عنوان جنگ نرم نیز نام برده می‌شود. در واقع استفاده از واژه دیپلماسی فرهنگی، صرفاً روپوش‌گذاشتن بر یک جنگ نرم و به حاشیه‌گذاشتن بار تهاجمی آن است، در غیر آن دیپلماسی فرهنگی، چیزی جز تلاش برای اعمال و شناساندن فرهنگ و در نهایت نهادینه‌ساختن سیاست‌های فرهنگی و انتقال تمدن یک کشور به کشور دیگر نیست.

کم‌تر کشوری در جهان هدف آن از دیپلماسی فرهنگی، ارتقای سطح ارتباطات، مبادله ایده‌ها، هنر، سبک زنده‌گی و نظام آموزشی است؛ بلکه دست‌یافتن به روح ملت‌ها، اساسی‌ترین هدف دیپلماسی فرهنگی کشورهای مختلف در جهان است.

افغانستان به دلایل مختلف و در رأس همه به دلیل جنگ و مبارزه با تروریسم جهانی، تاکنون در عرصه دیپلماسی فرهنگی، فعالیت و تمرکز آن‌چنانی نداشته است؛ اما طی دو دهه اخیر سکتور خصوصی بدون آن‌که هدفش اِعمال دیپلماسی فرهنگی و معرفی فرهنگ و تاریخ ما برای ممالک دیگر باشد، به لطف شیوه‌های نوین تکنولوژی و جهانی‌شدن رسانه‌، اندکی کار بخش‌های فرهنگی حکومت‌ها و دستگاه‌ سیاست خارجی کشور را انجام داده است.

به طور طبیعی، کشورهای جنگ‌زده عمدتاً در عرصه‌ سیاست خارجی، حالت تدافعی دارند. کشورهای جنگ‌زده به دلیل دست‌رسی آسان، به طور معمول در عرصه «تهاجم فرهنگی» و یا به عبارت دیپلماتیک‌تر و محترمانه‌تر آن، در عرصه دیپلماسی فرهنگی، آسیب‌پذیر اند.

دیپلماسی، ابزاری برای تطبیق سیاست‌های برون‌مرزی کشورها است. به همین دلیل به باور بسیاری‌ها، دیپلماسی فرهنگی یک روش عالی برای تطبیق سیاست‌های کشورها، به‌ویژه در نظم نوین جهانی است. در عصر بهره‌گیری از شیوه‌های نوین تکنولوژی، دستگاه‌های سیاست خارجی کشورها، فعال‌تر شده‌اند.

دیپلماسی مهم‌ترین عامل قدرت ملی است. تا چند سال پیش دیپلماسی سیاسی و دیپلماسی اقتصادی جایگاه اساسی و اصلی در عرصه سیاست خارجی کشورها داشت؛ اما اکنون دیپلماسی فرهنگی نیز نه تنها به این حوزه افزوده شده، چه بسا که برای برخی از کشورها، ارزش آن از دیپلماسی اقتصادی و سیاسی بیش‌تر است.

کشورهایی که وضعیت اقتصادی خوبی دارند، دیپلماسی اقتصادی در رأس فعالیت‌های دیپلماتیک‌شان است. امریکا با پول سرشاری که دارد، دیپلماسی اقتصادی را در رأس فعالیت‌های دیپلماتیک خود قرار داده است. به سازمان‌های مهم جهان مانند سازمان ملل متحد، یونسکو و صندوق‌های مالی جهان بیش‌ترین پول را می‌دهد و بالاترین سرمایه‌گذاری‌ها در زمینه مسائل مهم جهانی توسط این کشور صورت می‌گیرد. هرچند راهبرد امریکا در زمان دونالد ترمپ، اندکی دچار تحول شد. راهبرد ترمپ این بود که برای پمپاژکردن پول از بیرون به داخل تلاش کند و یا به عبارت دیگر، بخش اعظم سیاست‌های رییس جمهور ترمپ، در خارج از این کشور دریافت پول از این و آن بود. با آن هم، امریکا با ده‌ها سازمان بزرگ رسانه‌ای در عرصه‌ی دیپلماسی فرهنگی نیز سرمایه‌گذاری‌های زیادی کرده است.

اما کشوری مانند ایران که با بحران مالی ناشی از تحریم‌های جهانی دست‌وپنجه نرم می‌کند، دیپلماسی فرهنگی در اولویت سیاست خارجی آن است. ایجاد رادیوها و تلویزیون‌های برون‌مرزی، ایجاد سازمان‌های فرهنگی برون‌مرزی، ایجاد نهادهای خیریه برون‌مرزی، تأسیس مراکز آموزشی برون‌مرزی و حتا برگزاری مراسم‌های فرهنگی – مذهبی برون‌مرزی، بخش‌هایی از سیاست فرهنگی ایران در کشورهای مختلف بوده است. به نظر می‌رسد این کشور، با وصف آن‌که ابزار کم‌تری نسبت به کشورهایی مانند عربستان و چین در منطقه دارد؛ اما موفق‌ترین سیاست‌های فرهنگی در منطقه را اِعمال کرده است.

سه واقعیت غیرقابل انکار دیپلماسی «گفت‌وگوهای چندجانبه عمومی در مورد سیاست خارجی»، «توسعه فعالیت‌های دیپلماتیک به حوزه‌های فرهنگی و آموزشی» و «تکثر کانال‌های غیررسمی برای تماس دولت‌ها و ملت‌ها است.» هر سه‌ی این واقعیت‌ها پیوند مستقیمی با دیپلماسی فرهنگی دارد.

ما در افغانستان در عرصه دیپلماسی فرهنگی در آغاز راه قرار داریم. مسیر ما برای هم‌سطح‌شدن با عقب‌مانده‌ترین کشورها بسیار طولانی است. کشورهایی که حتا انبوهی از تاریخ و مدنیت را بر شانه‌های خود حمل نمی‌کنند نیز در این عرصه گام‌های بزرگی برداشته‌اند.

ایجاد چند شبکه‌ تلویزیونی و وب‌سایت‌های انترنتی و ایجاد چند اتشه‌ فرهنگی توسط افغانستان در برخی کشورها، از جمله اقداماتی است که دولت افغانستان و سکتور خصوصی با هم انجام داده‌اند. متأسفانه ایجاد اتشه‌های فرهنگی تاکنون بر انگیزه‌‌ رویه بالمثل و بر اساس یک قرارداد سیاسی بوده است. به گونه مثال، اکنون افغانستان در ایالات متحده امریکا اتشه فرهنگی دارد، دلیل آن این است که امریکا در افغانستان اتشه فرهنگی ایجاد کرده است.

به هر صورت، نمی‌خواهم از نقش کم‌رنگ اتشه‌های فرهنگی ما در کشورهای مختلف در این مقاله چیزی بنویسم؛ اما باید نهادهای ما آرام آرام با واقعیت‌های دیپلماسی فرهنگی آشنا شوند. باید بدانیم که دیپلماسی فرهنگی برای دستگاه سیاست خارجی ما اهمیت ویژه‌ای دارد. باید بدانیم که دیپلماسی فرهنگی خطر و ریسک تهدیدات نظامی را برای کشورها کاهش می‌دهد. باید بدانیم که دیپلماسی فرهنگی می‌تواند مبنا و زمینه‌ساز ایجاد روابط با ملت‌ها باشد.

ما در افغانستان ابزارهای مختلفی برای اعمال سیاست فرهنگی خود داریم. بسیاری از کشورها به دلایل تاریخی و محیطی از این ابزارها بی‌بهره‌اند. فرهیخته‌گان و دانشمندان متقدم ما از مهم‌ترین ابزارها برای اعمال دیپلماسی فرهنگی افغانستان در جهان به شمار می‌روند. محبوبیت شاعران، نویسنده‌گان و محققان قرون گذشته‌ی ما ابزار خوبی برای معرفی افغانستان، تاریخ و تمدن ما به جهانیان است. از شهرت، محبوبیت و اعتبار آن‌ها باید در این زمینه استفاده شود. شکسپیر، نوبل و آناتول فرانس، هیچ‌کدام‌شان آثار و اندیشه‌های مهم‌تر و ماندگارتری از مولانای بلخ، سنایی غزنوی و سید جمال‌الدین افغان ندارند. ایجاد کنفرانس‌های بزرگ منطقه‌ای با نام و اعتبار این اندیشمندان بزرگ، اهمیت ویژه‌ای در عرصه دیپلماسی فرهنگی دارد.

ایجاد برنامه‌های فرهنگی و افغانستان‌شناسی از طریق اتشه‌های فرهنگی افغانستان در دیگر کشورها باید جنبه عملی پیدا کند.

نمونه بارز و زیبای کار فرهنگی در افغانستان، جشنواره فلم زنان هرات است که بازهم سکتور خصوصی آن‌را انجام می‌دهد. این جشنواره حالا هویت بین‌المللی پیدا کرده است و برای فلم‌سازان جهان اهمیت ویژه‌ای دارد، از همه مهم‌تر این‌که اندکی چهره‌ خشن و جنگی افغانستان را نزد جهانیان ترمیم می‌کند.

نباید فراموش کنیم که افغانستان بیش‌ترین مهاجران را در کشورهای مختلف آسیایی و اروپایی دارد. ما برای این‌که فرهنگ، مدنیت و تاریخ خود را به هم‌وطنان خودمان نیز بشناسانیم، محکوم به انجام فعالیت‌های فرهنگی بی‌شمار در سطح بین‌المللی هستیم.

یکی از راه‌های اساسی برای انتقال ارزش‌های منحصربه‌فرد فرهنگی، ارتقای سطح مبادلات آموزشی است. افغانستان مملو از استادان و محققان توانمندی است که می‌توانند ضمن ارایه آموزش‌های علمی، در زمینه معرفی فرهنگ و تاریخ کشور از افغانستان نماینده‌گی کنند.

کتاب یک کالای بی‌بدیل فرهنگی است. در سال‌های اخیر چاپ و نشر کتاب در افغانستان افزایش یافته است. حکومت می‌تواند با حمایت نویسنده‌گان و قلم‌به‌دستان کشور زمینه ترجمه آثار آن‌ها به زبان‌های زنده جهان را آماده سازد. چنین کاری در قیاس با مصارف حکومت در عرصه‌های دیگر، بسیار هزینه‌بر نیست.

افزایش بنگاه‌های اطلاع‌رسانی در عرصه بین‌المللی باید در دستور کار دستگاه سیاست خارجی و وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان قرار داشته باشد.

برخی از صاحب‌نظران حوزه دیپلماسی حتا عنوان جداگانه دیپلماسی رسانه‌ای را برای فعالیت‌های برون‌مرزی رسانه‌ای برگزیده‌اند.

دیپلماسی رسانه‌ای، روش نظام‌مند جهت استفاده از ظرفیت‌های فرهنگی – رسانه‌ای برای بهبود سیاست خارجی کشورها است. در چنین روشی، دستگاه‌های دیپلماسی کشورها می‌توانند جهت تأمین منافع و مصالح دولت‌‌ها، آرزوها و آرمان‎های دستگاه‌ دیپلماسی را از طریق رسانه‌ها برای تقویت و حفظ سیاست خارجی خود نشر و پخش کنند. رادیو، تلویزیون و روزنامه،‌ ابزار قدیمی و تاریخی برای تطبیق اهداف سیاست خارجی توسط دستگاه‌های دیپلماسی در جهان بوده است؛ اما اکنون و با رشد معجزه‌آسای دنیای دیجیتل، روش «دیپلماسی دیجیتلی» نیز برای دولت‌ها، به‌ویژه وزارت‌های خارجه کشورها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

شماری از کشورها، دیپلماسی رسانه‌ای را سال‌ها است که آغاز کرده‌اند. به گونه مثال،BBC  حدوداً ۸۰ سال پیش با بودجه ۲۳٫۴ میلیون دالری وزارت امور خارجه و مشترک‌المنافع بریتانیا شروع به کار کرد. رسانه‌هایی چونBBC  وVOA  (صدای امریکا) هرچند در سال‌های اخیر و با حرفه‌ای‎ترشدن ژورنالیسم، دچار تحول شده‌اند؛ اما راه‌بُرد اساسی‌شان، تمثیل سیاست خارجی و کمک جهت تطبیق برنامه‌های دستگاه دیپلماسی کشورهایی بوده است که این رسانه‌ها را تأسیس کردند و حمایت می‌کنند. ایده تهاجم رسانه‌ای در میانه‌های دهه ۳۰ میلادی ایجاد شد. درست زمانی که دولت بریتانیا ازBBC خواست برای مقابله با دستگاه تبلیغاتی هیتلر و موسولینی برنا‌مه‌هایی را برای پخش در سراسر جهان به زبان‌های بومی تولید کند.

دستگاه سیاست خارجی افغانستان باید به عنوان مجری سیاست خارجی کشور و در کل حکومت افغانستان، فعالیت‌های خود در دنیای رسانه را افزایش دهد. بدون حضور وزارت خارجه در مطبوعات، پیام‌های حکومت و مردم افغانستان برای جهانیان، به صورت گسترده بازتاب نخواهد یافت. در واقع، رسانه بزرگ‌ترین ابزاری است که این نهاد را برای رسیدن به اهداف و منافع کشور کمک می‌کند.

در پایان باید به این نکته بیش از هر زمان دیگری پی‌ببریم که امروزه دیگر با دیپلماسی عصر کشتی‌های بادبانی که نماینده‌گان سیاسی‌اش تام‌الاختیار فرض می‌شدند و تبادل هیأت‌ها و پیام‌ها، امور پرهزینه و بسیار زمان‌بر بودند، نمی‌توان به مصاف دنیای پیچیده، به هم وابسته و با انواع تهدیدات متنوع و تحول‌یافته رفت.

پاسخی بدهید