واقعیت تفاوت فارسی و دری چیست؟ آیا فارسی و دری دو زبان جداگانهاند یا دو گویش متفاوت از هم؟ آیا دری زبانی مستقل است یا نه، غلبه سیاست بر سرنوشت زبانها در تاریخ معاصر، بگومگو بر سر جداسازی این دو از یکدیگر را دامن زده است؟ در افغانستان هماکنون دو روایت وجود دارد: عدهای معتقد اند که دری، زبانی جدا از پارسی است و شماری نیز در مخالفت با این نظریه، میگویند که دری و پارسی یک زبان اما گویشهای متفاوتاند.
هر دو روایت، طرفداران خودش را دارد، اما واقعیت این است که بعضی مباحث علمی و تخنیکی را نمیتوان با شمار هواداران یک موضوع قضاوت کرد. زبانی که در ادبیات رسمی ایران «فارسی» و در ادبیات رسمی افغانستان «دری» عنوان میشود، اما علاوه بر آن گویشوران دیگری هم هستند که هر دو را قبول ندارند و اصرار میکنند که نام این زبان باید «تاجیکی» عنوان شود. این گویشوران، عمدتاً در تاجیکستان و اوزبیکستان زندهگی میکنند.
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
شماری از پژوهشگران پیشین و معاصر معتقد اند که پارسی و دری دو زبان جدا از هم هستند. در کتابهای زبان و ادبیات دری در درازنای زمان آمده است که در گذشتهها عدهای دری را منسوب به «دره» و «دربار» میدانستند و مدعی بودند چون این زبان، زبان رسمی دربارها بوده، به این لحاظ «دری» نامیده شده است. روایتهای مختلفی از کارشناسان و نویسندههای مختلف نشر شده است. مثلاً ابن المقفع ابو محمد عبدالله یکی از زبانشناسان ایرانی قرن هفتم هجری قمری معتقد بوده است که پارسی و دری دو زبان جدا از هماند.
در شبکههای اجتماعی، کاربران افغان هرازگاهی بر سر این موضوع بحث و مجادله میکنند. بسیاری از آنها فارسی را ایرانی و دری را یکی از زبانهای رایج در افغانستان میخوانند. اما واقعیت چیست و چگونه میتوان تثبیت کرد که این دو، زبانهای جداگانهاند یا گویشهای متفاوت از هم؟
رواج واژه دری به جای فارسی در افغانستان
تا تصویب قانون اساسى افغانستان در سال ١٣۴٣ شمسى، زبان گفتارى و رایج در افغانستان به نام زبان فارسى یاد شده است. چنانکه نجمالدین کاویانی، پژوهشگر افغان، معتقد است که روی جلد کتابهای درسی که در دورهی امیر حبیبالله خان و امیر امانالله خان چاپ شده، «فارسی» و «قرائت فارسی» نوشته شده است.
همچنان به گفته او، نام این زبان در صفحههای نشریههای شمسالنهار، سراجالاخبار و امان افغان فارسی نامیده شده و در یک جمله نام زبان در همهی اسناد رسمی، قراردادها، معاهدهها، پیمانها و فرمانهای دولت فارسی بود، نه دری.
در مقالهای منسوب به محمدعلی جاوید که در انترنت منتشر شده، آمده است که براى نخستین بار در قانون اساسى افغانستان در سال ١٣۴٣ زبان فارسى طرد شد و به جاى آن زبان درى را یکى از دو زبان رسمى کشور به تصویب رساندند. به گفته او در فصل اول، ماده سوم آمده بود: از جمله زبانهاى افغانستان، پشتو و درى زبانهاى رسمى مىباشند. آقای جاوید در مقالهاش گفته است، از اینکه چرا در افغانستان از پارسى دورى گزیده و درى را جانشین آن ساختند، چیزى نمىگویم و فقط اشاره مىکنم که این تبدیل و تغییر تنها انگیزههاى سیاسى و تاریخى داشته است و بس.
در قانون اساسی جدید افغانستان نیز در ماده شانزدهم آن از واژه دری به جای فارسی استفاده شده است. در این ماده قانون آمده است: «از جمله زبانهای پشتو، دری، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشهای، نورستانی، پامیری و سایر زبانهای رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت میباشند.»
هماکنون، در قانون اساسی، مکاتیب رسمی و ادبیات دولتی افغانستان، این زبان به نام دری شناخته میشود.
فارسی و دری دو زبان جداگانهاند
شماری از پژوهشگران پیشین و معاصر معتقد اند که پارسی و دری دو زبان جدا از هم هستند. در کتابهای زبان و ادبیات دری در درازنای زمان آمده است که در گذشتهها عدهای دری را منسوب به «دره» و «دربار» میدانستند و مدعی بودند چون این زبان، زبان رسمی دربارها بوده، به این لحاظ «دری» نامیده شده است. روایتهای مختلفی از کارشناسان و نویسندههای مختلف نشر شده است. مثلاً ابن المقفع ابو محمد عبدالله یکی از زبانشناسان ایرانی قرن هفتم هجری قمری معتقد بوده است که پارسی و دری دو زبان جدا از هماند.
بر اساس گفته ابن مقفع، در اواخر دوره پادشاهی دودمان ساسانی، دو شاخه از زبان پارسی در میان مردم کاربرد داشت که به آنها به اختصار پارسی (پهلوی) و دری (پارسی درباری) میگفتند. پارسی یا همان زبان پهلوی (پارسی میانه) بیشتر در میان موبدان، دانشمندان و مردم ولایت فارس کاربرد داشت و دری را مردم شهرهای مداین و در دربار پادشاهان ساسانی به کار میبردند.
در این میان «کریستینسر» دنمارکی و«دینینگ» انگلیسی کلمه دری را در اصل «دهاری» میدانند و به نظر آنها «دهار» نام اصلی سرزمینی است که ما امروز آن را به نام «تخار» میشناسیم. آنها نیز تلویحاً با جدا بودن این دو زبان از یکدیگر اصرار دارند.
محمدتقی بهار، نویسنده مشهور ایرانی، در کتاب سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر پارسی معتقد است: «زبان دری زبانی است که از خراسان به دربار ساسانیان رفته است.» به نقل از وی در اصل معنای واژه «دری» اختلافاتی وجود دارد. دو چیز را میتوان فرض کرد: یکی اینکه در دربار و در میان بزرگان در خانه و رجال مداین (تیسفون پایتخت ساسانیان) به این زبان سخن میگفتهاند و دیگر آنکه این زبان، زبان مردم خراسان و مشرق ایران و بلخ و بخارا و مرو بوده است. اجتماع این دو حالت نیز مشکلی ایجاد نمیکند و منابعی وجود دارد که هر دو وجه را تأیید میکنند.
در این میان، داستان استفاده از زبان «تاجیکی» به جای فارسی و دری نیز به گفته پژوهشگران، بار سیاسی داشته است. چنانچه محمدجان شکوری بخارایی که بعداً به «محمد شریفاویچ شکوراف» معروف شد، از ادیبان و نویسندهگان تاجیک در کتابی تحت عنوان «سرنوشت فارسی تاجیکی فرارود در سده بیست» معتقد است که بلشویکها در پی انقلاب اکتبر ١٩١٧میلادی نام زبان فارسی را به تاجیکی تغییر دادند و تلاش کردند تا برای فارسیزبانان آسیای میانه تلقین کنند که زبان شما «تاجیکی» است و با زبان فارسی و یا دری که زبان ایران و افغانستان است، تفاوت ریشهای دارد.
مجلس تاجیکستان در سال ۱۳۷۸ خورشیدی با حذف واژه فارسی، نام قانونی زبان این کشور را تاجیکی اعلام کرد. حتا در پی تغییر خط در تاجیکستان، زبان تاجیکی را با الفبای سیریلیک که در آن تغییراتی داده شده است، مینویسند و به آن الفبای تاجیکی میگویند. برخی زبانشناسان، تاجیکی را لهجهای از فارسی میدانند و برخی دیگر آن را گویشی از فارسی.
اما این همهی بحث نیست، شمار مخالفان این نظریهها بسیار بیشتر از موافقان آن است. مخالفان نظریه جداپنداری پارسی، دری و تاجیکی معتقد اند که دری صفت زبان فارسی و تاجیکی یکی از لهجههای زبان فارسی است.
اما نکته جالب دیگری نیز وجود دارد، بعضی معتقد اند که دری، زبان است و فارسی یکی از لهجهها یا گویشهای زبان دری. به گونه مثال، داکتر رازق رویین، نویسنده افغان، معتقد است: «اصطلاح فارسی یا پارسی افادهکننده زبان نیست، لهجه است؛ زیرا زبان همان دری است که اصل و سازنده و پدیدآورنده دیگر لهجههای پیرامون خودش بوده است. هر زبانی وقتی به دیگر مناطق میکوچد، منطقاً در آن مناطق نظر به عوامل تاریخی و جغرافی دچار تغییراتی میشود که آن خود صورت متغیر زبان اصلی میباشد که در اصطلاح زبانشناسان به نام میکروسیستمها یا همان «لهجهها» نامیده میشود.»
به باور آقای رویین، زبان دری لهجه نیست، چون خودش در خراسان به وجود آمد، رشد کرد و به عنوان زبان گفتار و نوشتار دربارهای خراسان جا و مقام ارزنده خود را به دست آورد. رویین معتقد است: «دری زبان است، زیرا در گفتار و نوشتار یکسان است، زیرا گویندهگان نخستین آن آنچه که میگفتند را مینوشتند. وقتی به دیگر مناطق دور و نزدیک رفت، آن شکل گفتاری تغییر یافت. مانند لهجه فارسی در ایران که گفتار و نوشتار آن یکی نیست.»
دری و فارسی یک زبان است
بسیاری با استناد به متون تاریخی مختلف، فارسی و دری را یکی میدانند. به گونه مثال، شعرهایی از حافظ، ناصر خسرو، فردوسی و شاعرانی دیگر با استفاده از واژههای دری و فارسی وجود دارد. آنان معتقد اند که بازتاب هردو واژه دری و پارسی در شعر شاعران متقدم، نشاندهنده این است که هر دو، نزد آنان یک زبان شناخته میشده است. به گونه مثال، حافظ شیرازی در یکی از شعرهایش، از این زبان به نام پارسی یاد کرده است.
***
شکّرشکن شـوند هـمه طوطـیان هنـد
زین قند «پارسی» که به بنگاله میرود
او در غزلهای دیگر اما از لفظ دری به جای پارسی استفاده کرده است:
چو عندلیب، فصاحت فروشد ای حافظ
تـو قـدر او به سخن گفـتن دری بشکـن
و یا
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
***
استناد به شعر حافظ و دیگر شاعران، برگ برندهای برای کسانی بوده است که دری و پارسی را یک زبان مشترک میدانند. محمداکرام اندیشمند، نویسنده کشور، معتقد است که: «اگر زبان امروز تاجکی تاجکستان، دری افغانستان و فارسی ایران سه نام بر یک زبان نیست و هر کدام سه زبان جداگانهاند، تفاوت در دیوان شعر کمال خجندی تاجکستان، استاد خلیلالله خلیلی افغانستان و حافظ شیرازی ایران در چیست؟» به گفته او، زبان مختلف، زبانی را میگویند که گویندهگان آنها برای فهمیدن گپ یکدیگر به ترجمان نیاز پیدا کنند.
در قرنهای متمادی به جز تاریخ معاصر، جنگ بر سر دری یا پارسی بودن این زبان هیچگاه روایت نشده است. به گونه مثال، در آغاز رویارویی زبان فارسی و عربی، در میان فارسیزبانان دو گرایش وجود داشت؛ گروهی فارسیگرا بودند و گروهی عربیگرا. فارسیگرایان که ابن سینا و جوزجانی و ناصر خسرو و افضلالدین کاشانی از برجستهگان آنان بودند، به این باور بودند که باید برای واژههای عربی و یونانی که در عرصه دانش و فلسفه مطرح است، برابرهای فارسی برگزید. در مقابل اینان عربیگرایان قرار داشتند که معتقد به وامگیری از زبان عربی بودند. در آن زمان این گرایش غلبه یافت و فارسی به مدت چند سده به وامگیری گسترده از زبان عربی پرداخت. این گرایش موجب شد که وامگیری به عادت فارسیزبانان تبدیل شود. بگومگوهایی از این دست را میتوان در آثار بسیاری از نویسندهها و یا پژوهشگران پیدا کرد، اما هیچ نویسنده و شاعر متقدمی را نمیتوان یافت که روایت از اختلاف نظر بر سر این دو واژه داشته باشد.