کورسوی امید در دل غربت – سفر به اوپسالای سویدن

برای شرکت در یک برنامه رسمی که از سوی اتحادیه صلصال برگزار می‌شد به شهر اوپسالا در ۷۰ کیلومتری مرکز استکلهم پایتخت سوئد/سویدن رفتم. در واقع، این برنامه گفتمانی تحت عنوان «مبارزات مدنی زنان افغانستان در دفاع از حقوق بشر و تأمین صلح» بود که در این شهر برگزار می‌شد. قصه‌هایی که هر چند برای هم‌نسلان ما طی بیست سال گذشته، تکراری و کسل‌کننده شده اما کسی هنوز از پا نیفتاده است. نسلی فگار و مجروح که برای دسترسی به پیش‌پا افتاده‌ترین حقوق خود تقلا می‌کنند، به مقوله‌های ارزشمندی مانند حق بشر، حق زندگی و حق دسترسی به عدالت بی‌باور شده‌اند. شاید بیست تلاش و بازگشت یک‌باره‌گی به دو دهه قبل، ملت‌های زیادی را ناامید ساخته اما این مقوله که «در ابتدا انسان، سپس امیدش می‌میرد» این نسل را هنوز از تحرک باز نداشته است.

صحبت کننده‌ها عمدتا تلاش کردند تا ضمن بررسی عوامل بازگشت جامعه به دو دهه قبل، درباره نقش زنان در آینده افغانستان پیش‌رو بحث کنند. صحبت‌های ما عموما تحت تأثیر فن بیان دکتور اسپتنا و دانشی که او در حوزه سیاست و جامعه دارد، به شدت در حاشیه قرار داشت. مطمئنا جریان این کنفرانس از سوی اتحادیه صلصال نشر خواهد شد.

تازه‌ترین نشست در مقر اتحادیه صلصال

امید در غربت


اتحادیه صلصال، کورسوی امیدی در دل بسیاری از پناهندگان هم‌وطن ما در شمال اروپا ایجاد کرده است. در شهر نه چندان بزرگ اما مملو از غنامندی تاریخی اوپسالا، وطن‌داران ما اتحادیه‌ای را ایجاد کرده‌اند که جشنواره دمبوره دایر می‌کند. شب شعر برگزار می‌کند. فوتسال و برنامه ورزشی تدارک می‌بیند، نشست‌های سیاسی و اجتماعی را ایجاد می‌کند و برای پاسداشت از ارزش‌های فرهنگی دیگری مانند شب یلدا تکاپو می‌کند. ایجاد یک انتشارات برای فارسی‌زبانان مقیم شمال اروپا. کار ارزش‌مندی تا که تا اکنون در آلمان ندیده‌ام یا دست‌کم من هنوز بی‌اطلاع هستم. فعالیت‌هایی از این دست در شمال اروپا کار قابل وصفی است.

یک جلسه شعرخوانی در مقر اتحادیه صلصال در شهر اوپسالای سویدن

از ویژه‌گی‌های درشت این اتحادیه کنار یک دیگر قرار داشتن اقوام بود «گمشده‌ی این روزهای افغانستان».  صلصال مرکز تجمع تاجیک، پشتون و هزاره مهاجری بود دغدغه اصلی شان غنامندی فرهنگی و مدنی است.

از میان دو میلیون و بیست هزار شهروند خارجی که در سویدن زندگی می‌کنند، ۵۰ هزار نفر اهل افغانستان هستند اما با این تفاوت که این آمار شامل افغان‌هایی که شهروندی این کشور را گرفته‌اند نمی‌شود زیرا در قوانین این کشور، چنین افرادی جزء مهاجرین و پناهندگان محسوب نمی‌شوند. گفته می‌شود که حدود دوازده‌ هزار تن از افغان‌هایی در این کشور زندگی می‌کنند که شهروندی آن را به دست آورده‌اند، به این معنا که در مجموع حدود شصت و دو هزار پناه‌جوی افغان در سویدن زندگی می کنند که در این میان، استکهلم پایتخت سویدن بزرگترین میزبان جامعه پناه‌جوی افغانستان در این کشور است.

روند رو به رشد جمعیت افغان‌های مقیم سویدن از سال 2000 تا سال 2021

افغان‌های مقیم سویدن تنها جامعه مهاجر مقیم این کشور هستند که تعداد مردان و زنان مهاجر در آن برابر نیست. سایر جوامع مهاجر تقریبا از لحاظ جنسیتی به صورت مساویانه در این کشور حضور دارند اما در افغان‌ها، این نسبت به ۷۵ در ۲۵ است. در میان پناهندگان مقیم سویدن، سوریه‌ای ها با ۱۹۲۰۰۰ نفر اولین جامعه دیاسپورای این کشور را تشکیل می‌دهند، ایرانی ها با ۸۰ هزار پناهنده در جایگاه پنجم و افغان‌ها با ۶۰ هزار نهمین جامعه پناه‌جو در سویدن هستند.

نرخ بی‌کاری در کشور سویدن در پایین‌ترین حالت ممکن خودش قرار گرفته است و اقتصاد این کشور جزء با ثبات‌ترین اقتصادهای منطقه است و این موضوع برای مهاجرت اتباع خارجی به سویدن که متقاضی کار هستند بسیار مناسب است. از این‌ رو کیفیت زندگی در این کشور برای مهاجرت افغان‌ها بسیار بالاتر است. نزدیک به یک پنجم کودکان در این کشور ، از پدر مادرهای خارجی متولد شده اند که این مورد، برعکس شماری از کشورهای اروپایی، مشکل برخوردهای نژادپرستانه را محدود می‌سازد اما در این میان، سویدن یکی از بزرگترین جوامع سرخورده در دنیا است. فرهنگ سویدنی‌ها به شدت اجتماعی نیست. مردم سویدن کمتر با هم حرف می زنند. کمتر با دیگران ارتباط برقرار می کنند و به دلیل پراکنده بودن جامعه مهاجر افغان در مناطق مختلف، افغان‌ها کمتر از کشورهایی مانند آلمان با یکدیگر در ارتباط هستند.

یک فروشگاه شهروندان افغانستان در استکهلم سویدن

در سال 2015، حدود 23000 کودک افغان زیر 18 سال بدون همراه در سوئد درخواست پناهندگی دادند. این بدان معناست که بیش از نیمی از تمام افغان هایی که در سال 2015 در سویدن درخواست پناهندگی داده اند، زیر سن قانونی بدون همراه بوده اند. تقریباً همه آن‌ها پسر نوجوان بودند. از همه جالب‌تر اینکه حدود 95 درصد از کل افغان‌هایی که به سویدن فرار کرده‌اند، قبلا تجربه زندگی در ایران و پاکستان را دارند. از میان جوانان افغانی که به سوئد نقل مکان کرده‌اند، بخش بزرگی از آن‌ها هزاره‌های افغانستان هستند.


اوپسالا، شهری در دل تاریخ

اوپسالا؛ سویدن

در ادامه می‌خواهم شهر اوپسالا را معرفی کنم. شهری که آتش طبیعی آن را ویران کرد ولی از دل خاکسترها دوباره سربلند کرد. تاریخ این شهر درس‌های فراوانی به ما می‌دهد. به ویژه این‌که شهرهای ما نیز در آتش سوختند اما هرگز نتوانستند دوباره سر بلند کنند. چه عواملی، چه پیش‌نیازهایی و چه اتفاقاتی منجر می‌شود که جغرافیای سوخته‌ای، دوباره جوانه زند؟

انجمن صلصال نیز در شهر اوپسالا فعالیت دارد. شهری با 234000 نفر جمعیت، چهارمین شهر بزرگ سویدن و جایی که در گذشته، مرکز قدرت، سیاست و مذهب در این کشور بوده است. جمعیت این شهر طی سه سال گذشته 5 درصد افزایش یافته و درآمد مردمش بالاتر از میانگین تعیین شده برای سویدن است.  شمار بی‌کاران این شهر، کمتر از حد متوسط است و از همه مهم‌تر این‌که برعکس تقریبا اکثر شهرهای اروپا خانه‌های اجاره‌ای خالی بیشتری نسبت به میان‌گین موجود در این شهر قابل دسترس است.

این شهر در سال 1702 شاهد آتش‌سوزی وسیعی بود که تقریبا کل اوپسالا را در بر گرفت و آن را به خاکستر بدل ساخت. حتا بسیاری از ساختمان‌های سنگی نیز در این آتش‌سوزی ویران شدند. بر اساس روایت‌ها،  اولوف رودبک نابغه سوئدی و کاشف سیستم عروقی لنفاوی به دلیل استرس زیاد ناشی از این اتش‌سوزی در پائیز همان سال درگذشت.

آتش‌سوزی شهر اوپسالا 1702 – اثر یوهان اینبرگ با حکاکی روی چوب در سال 1704

برخواستن شهر سوخته اوپسالا از میان انبوهی از خاکستر و بدل شدن این شهر به مرکز تجددخواهی، علم و فرهنگ شمال اروپا – روایت جالبی است که نباید به سادگی از کنارش گذشت. شاید پاسخ دادن به این سوال که «تفاوت اصلی سوختن این شهر با سوختن جغرافیای ما در چیست» پاسخ ساده‌ای داشته باشد. آتش سرزمین ما ناشی از جهل، قوم‌پرستی و انبوهی از تعصباتی است که شعله‌هایش را تا اکنون هیچ آتش‌نشانی‌ای نتوانسته خاموش کند. کشوری که در سیر تحولات تاریخی‌اش تا اکنون هیچ «اولوف رودبکی» نداشته تا در اندوه جغرافیایی بمیرد و به نمادی از «عشق به سرزمین» بدل شود.

در دل تاریخ، شهرها و سرزمین‌های زیادی به دلایل زیادی سوختند اما همه این سرزمین‌ها دوباره جوانه زدند، دوباره شگوفا شدند و مجددا امید خلق کردند.  اوپسالا به دلیل اهمیت فرهنگی – سیاسی‌ای که داشت، در قرن هفدهم میلادی و پس از آبادی دوباره، خیلی زود به مرکز تجددخواهی شمال اروپا بدل شد، جایی که در سال 1720 یعنی 18 سال پس از آتش‌سوزی، یکی از بهترین دانشگاه‌های منطقه شمال اروپا در آن ایجاد شد. در سال 1738 به مرکز «مرکانتیلیسم – رفاه مبتنی بر انباشت دارایی های اقتصادی» بدل شد. اندرس سیلوس یکی از شناخته‎‌شده‌ترین ستاره‌شناسان تاریخ بشریت از دل همین شهر بلند شد و در 1741 بزرگترین رصدخانه سوئد را ایجاد کرد.

گام‌های رو به رشد این شهر همچنان تا قرن هجدهم هر چند فراز و نشیب اما دوام کرد و نخستین اتحادیه دانشجویی سویدن در سال 1830 در این شهر  متولد شد. کلاهی سیاه ویژه دانشجویان که در افغانستان و هر جای جهان به ویژه در مراسم‌های جشن فراغت توسط دانشجویان استفاده می‌شود نیز از آیینی است برخواسته از دل همین جنبش دانش‌جویی است اما در همین سرزمین نیز زنان جای پای به ویژه برای رفتن به دانشگاه نداشتند. در قرن 18 مانند بسیاری از شهرهای مطرح اروپا انقلاب صنعتی را تجربه کرد، به راه‌آهن وصل شد. صنعت نساجی، آسیاب آبی و بادی، تولید و چاپ در این شهر رشد.

بین سال‌های ۱۸۶۰ و ۱۹۱۰ سوئد یا سویدن مانند جاپان و درست هم‌زمان با این کشور از یک جامعه راکد روستایی به یک جامعه صنعتی پر جنب و جوش تغییر کرد. اقتصاد زراعتی رفته رفته از روستای اشتراکی به زراعت خصوصی که کارآمدتر بود تبدیل شد. نیاز کمتر به نیروی کار در کشت‌زارها موجب شد تا بسیاری به شهرها رفتند، و در حدود ۱ میلیون سویدنی بین سال‌های ۱۸۵۰ و ۱۸۹۰ به آمریکا مهاجرت کرند. برخی از آن‌ها که بازگشتند از بهره‌وری بالاتر صنعت آمریکا سخن گفتند که این انگیزه‌ای شد برای حرکت سریع‌تر به سوی نوسازی. در سال ۱۸۷۳، سویدن و دنمارک اتحادیه پولی اسکاندیناوی را تشکیل دادند.

سویدن در جنگ جهانی اول بی‌طرف بود. در سال‌های جنگ و دههٔ ۱۹۲۰ صنایعش رو به گسترش نهاد تا آن‌جا که کشورهای اروپایی خریدار آهن، خمیر چوب و گوگرد این کشور شدند. شکوفایی پس از جنگ زمینه‌ساز بنیان‌گذاری سیاست‌های رفاه اجتماعی سویدن مدرن شد. کشوری که در جنگ دوم جهانی نیز سیاست بی طرفی خود را دنبال کرد و یکی از معدود کشورهای اروپایی است که در دو جنگ ویران‌گر جهانی آسیب ندید.

کلیسای جامع اوپسالا احتمالاً مشهورترین کلیسا در کل سویدن است که با دو برج آجری بلندش که در بالای شهر قرار دارد، از همه جای شهر دیده می شود. در واقع برج های این کلیسا با 118.7 متر بلندترین ساختمان در کل شهر است که در سال 1435 افتتاح شده است.



 

پاسخی بدهید