سخن گفتن از فروغ فرخزاد و شعرش آنهم در یک نگاه و در چند صفحه کار بسیار دشواری است. عامل این دشواری از یک سو اسطوره ایست که بدون شناخت واقعی کار و ارزش شعرش از او ساخته ایم و باعث شده ایم که نتوانیم فاصله ای را که لازمه شناخت هر پدیده ای است از او بگیریم.
و ارز سوی دیگر به این سبب که او و شعرش پدیده هایی هستند که در کلیت خود به دلیل آشکار کردن و برملا ساختن چهره واقعی ما که همواره دوست داریم پنهان بماند. و شاید این در خمیره ناست که چهره هایی پنهان یا پنهانکار بمانیم.
در فضای فرهنگی ما یا اصولا فهمیده نمی شوند و در زیست فرهنگی ما تداوم نمی یابند و مورد پرسش قرار نمی گیرند و یا زیر کوهی از نوشته های ضد و نقیض و خاطره نگاری های نارشون و روزمرگی هایی که ما به خطر نیقتادن ادامه حیاتمان به انها محتاجیم به گونه ای مدفون می شوند که هسته اصلی انها در پرده می ماند.
نتیجه این می شود که یا به این چهره ها با شیفتگی نگریسته می شود و یا با نفرت.
شیفتگی و نفرت هم هر دو کور می کنند. در صورتی که هریک از این چهره ها باید قاعدتا برای ما به معضلی بدل شوند و سوه یهای مختلف کار و زندگی شان سنجیده شود.
پس این نوشته فقط می تواند جستجویی باشد در متن شعر فروغ فرخزاد یا بهتر بگویم قرائتی از او که طبعا تمامیت شلعر و شعرش را مد نظر دارد و نه دوره خاصی از زندگی و حیات او یا شعرش را .
زیرا فرزخزاد از همان ابتدا
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
از همان ابتدا نشان داده است که باقوه توانی فراتر از توان ذهنی ما دارد به دلیل صمیمیت و شهامتش با وجود این هنگامی که از ویژگی های کار او سخن می رود بیشتر شعرهای او واپسینش موضوع بحث ماست.
یعنی در اینجا نه صحبت از به اصلاح دوره اول شعر اوست و نه از دوره دوم بلکه صحبت از توان و ظرفیت فروغ فرخزاد و شعرش به تمامی ست که مانند هر کس دیگری تجربه ها و تحولاتی با شتاب آنی شده است که هست.