تراژدی تلخ فرار مغزها

طالبان در بدو ورود خود به کابل از عفو، بخشش، صلح، امنیت و روزهای خوب برای افغانستان حرف زدند. اما دیری نگذشت که دروازه‌های مکاتب را به روی دختران بستند و به جای جوانان تحصیل‌کرده، افراد جنگی‌ خود را در تخصصی‌ترین نهادهای دولتی منصوب کردند. به جای ایجاد پالیسی‌های جدید جهت تقویت صنوف تعلیمی، به گرفتن حاضری در مساجد، مصروف شدند. برای هیچ بخشی از حکومت‌داری خود به آدرس هیچ متخصصی مراجعه نکردند، تا جایی که ممکن بود، کوچک‌ترین روزنه‌های امید را مسدود ساختند و این اعمال، دستاوردی به جز فرار مغزها در پی نداشت.

نسلی که طی ۲۰ سال گذشته در افغانستان پرورش یافت، آزادی و ارزش‌های بشری زیادی را فرا گرفت. شاید بسیاری از آن‌ها هرگز تصور نمی‌کردند که به‌زودی بسیاری از این ارزش‌ها، بی‌اثر می‌شوند، پیش‌بینی این موضوع برای‌شان دشوار بود که اندوخته‌های علمی و تخصصی‌شان اهمیت خود را به‌زودی از دست خواهد داد و در نهایت مجبور به هجرت از کشور خواهند شد.
برای نوشتن این سطور، زمانی تصمیم گرفتم که بُغض نفس‌گیری گلویم را می‌فشرد. پنج سال پیش با جوانی دیدار داشتم که پس از ختم دوره ماستری جامعه‌شناسی از هند به افغانستان برگشته بود. دست‌کم در این رشته، متخصصان کم‌تری در افغانستان داریم، زمانی که درب گفت‌وگوها گشوده شد از آینده درخشان این رشته تخصصی در افغانستان بحث کردیم. دیری نگذشت که مقالات و نوشته‌هایش را در روزنامه ۸صبح و چند نشریه دیگر مطالعه می‌کردم، درک عمیقش از مفاهیم جامعه‌شناسی، مرا به آینده درخشان افغانستان به دست نسلی پرخروش امیدوار می‌ساخت. او خیلی زود، استاد دانشگاه شد، اما دیروز در رُخ‌نامه‌اش خواندم که مجبور به ترک افغانستان شده است. اندکی بعدتر، پیامی را دریافت کردم که یکی از ورزیده‌ترین و شاید مشهورترین دکتران عقلی و عصبی افغانستان که در هرات مصروف فعالیت‌های صحی بود، کشور را ترک کرده است. به همین ترتیب، هر روز با فهرست طویلی از چهره‌های نخبه، صاحب فکر و متخصصی روبه‌رو می‌شویم که افغانستان نیازمند و دردمند را یکی پی دیگری ترک می‌کنند.
پس از سقوط افغانستان به دست طالبان، موج عظیمی از نخبه‌های جامعه به شمول استادان، دکتران، خبرنگاران، نویسنده‌گان، تاجران و نیز کسانی که تجربه‌ کار در نهادهای بین‌المللی داشتند، از کشور خارج شدند و یا خارج می‌شوند. روندی که تاکنون نیز دوام دارد. دست‌کم به این موضوع تاکنون و طی چهار ماه گذشته کم‌تر پرداخته شده است. بدون تردید، بحران فرار مغزها، آن‌هم از آسیب‌پذیرترین کشور دنیا، تراژدی تلخی است که جبران آن دشوار و شاید در کوتاه‌مدت غیرممکن باشد. دسترسی شهروندان در حال حاضر به افراد متخصص جامعه روز به روز کاهش می‌یابد.
واقعیت چیست؟
استادان دانشگاه که افراد سیاسی نبودند!
تاجران چرا فرار می‌کنند؟
دکتران و متخصصان سایر بخش‌ها، چرا کشور را ترک می‌کنند؟
ساده‌ترین پاسخ برای همه این سوال‌ها، این است که این نسل از آینده کشور ناامید شده‌ است. طالبان به عنوان گروه حاکم، عامل اصلی انتشار این یأس و ناامیدی هستند. طالبان ظاهراً سرمست پیروزی‌‌هایی هستند که بادآورده و به دلیل ناکامی غرب در دولت‌سازی مدرن و دموکراتیک در افغانستان نصیب‌شان شده است. آن‌ها شدیداً مصروف تقسیم قدرت هستند و فرار متخصصان و صاحبان فکر از افغانستان تاکنون برای آنان به موضوعی که نگرانی‌های عمیقی را ایجاد کند، بدل نشده است. آن‌ها سرمست از فضایی هستند که در شبکه‌های مجازی علیه رهبران و سران نظام پیشین به راه افتاده است.
تعیینات اخیر توسط طالبان به پیمانه زیادی ناامیدی را در میان میلیون‌ها جوان افزایش داده است. من روزانه با شمار زیادی از هم‌نسلان خود در تماس هستم، اکثریت آن‌ها را تعیینات غیرمسلکی و کاملاً سلیقه‌ای، سرخورده کرده است. بسیاری از آن‌ها می‌گویند که دیگر امیدی به یک آینده روشن برای افغانستان ندارند. طالبان هنوز نمی‌دانند که ایجاد یک حکومت موثر و پویا بدون به همراه داشتن نیروهای متخصص ممکن نیست. طالبان فساد در حکومت قبلی را بهانه ساخته و دانه به دانه، کارمندان حکومت پیشین را از برخی ادارات، عزل می‌کنند. فساد در حکومت قبلی، ناشی از فساد در راس حکومت بود. ممکن نیست که همه نیروی کار جامعه اداری افغانستان فاسد بوده باشند.
علاوه بر این، طالبان نمی‌‌دانند که فساد، تنها گرفتن پول نیست. همین‌که از وزیر تا مامور طالب باشد، تحصیل‌یافته‌ها کارگری کنند، آدمی که درس نخوانده هم پولیس باشد، هم سارنوال، هم قاضی، هم متخصص معادن، اقتصاد، تجارت، روابط بین‌الملل و غیره، کافی است تا ناامیدی در میان نسل جوان و نخبه‌های جامعه افغانستان را افزایش دهد. طالبان باید بدانند تا زمانی که حاکمیت تک‌حزبی، تک‌قومی و تک‌صدایی بر ملت حکم‌روایی کند، این موارد حتا خطرناک‌تر از فساد جمهوریت است.
بسیاری از جوانان پس از سال‌ها تحصیل از طریق رقابت آزاد وارد ساختار حکومت شدند، طالبان بی‌هیچ تحقیق و تفحصی، بی‌هیچ دلیلی و فقط به این اتهام که آن‌ها طالب نبوده‌اند، همه آن‌ها را برکنار و به جای‌شان طالبان را از جبهات جنگ، مستقیم در مسندهای مهم اداری جابه‌جا کردند.
طالبان باید بدانند که دولت قوی، مستلزم حمایت شهروندان است. جوان‌ها، ستون‌های اصلی قدرت هر نظام به شمار می‌روند. تحصیل‌یافته‌های ما نمی‌توانند کارگری کنند. افغانستان وطن‌شان است. آن‌ها به امید فردای روشن و آینده‌ شکوفا، سال‌ها و در سخت‌ترین شرایط ممکن درس خوانده‌اند. دور ساختن آن‌ها از چوکات نظام اداری، پیامد دیگری جز فرار از این سرزمین نخواهد داشت.
گاهی تصور می‌کنیم که طالبان تصمیم ندارند، حکومت‌داری کنند. آن‌ها تصمیم ندارند که افغانستان بعد از ۴۰ سال جنگ به آرامش دست یابد. شعارهای روزهای نخست طالبان دارد رنگ‌ می‌بازد، این روش کشور را با بحران روبه‌رو می‌سازد. طالبان اگر قصد حکومت‌داری دارند، باید در رفتار خود تجدید نظر کنند. با اعمالی که از طالبان سر می‌زند، موج مهاجرت و پناهنده‌گی به دیگر کشورها افزایش خواهد یافت. بسیاری از جوانان ما هنوز فرصت فرار نیافته‌اند و با باز شدن مرزها و ارایه خدمات کنسولی توسط کشورها، ممکن است شمار کسانی که کشور را ترک می‌کنند به چندین برابر افزایش یابد.
از همه مهم‌تر، وضعیت اقتصادی مردم مناسب نیست. نبود نان و کار، افغانستان را با بحران بزرگی روبه‌رو ساخته است. شماری از شهروندان نیز به دلیل نبود اقتصاد و کار، در حال ترک افغانستان هستند. تاکنون هیچ برنامه مدون اقتصادی که برای این نسل، امید خلق کند را از آدرس طالبان نشنیده‌ایم. آنان هنوز به این مسأله پی نبرده‌اند که حکومت‌داری و اقتصاد، تجارت و روابط بین‌الملل با تعبیر خواب‌های رهبران امکان‌پذیر نیست.
طالبان باید اول خود را به عنوان یک ساختار حکومتی، خودشان به رسمیت بشناسند. باید همه‌شمول بودن را بیاموزند و تک‌روی و تک‌قومی بودن را کنار بگذارند. باید بدانند که ملت‌ها و کشورها به هم نیاز دارند و باید بیاموزند که حذف زنان از اجتماع غیرممکن است. باید یاد بگیرند که در جهانی غیر از دهه نود میلادی زنده‌گی می‌کنند. باید به آزادی‌های فردی و اجتماعی احترام بگذارند. در غیر آن، جنگ دوام خواهد کرد. مردم گرسنه خواهند ماند، حکومت‌داری نخواهند توانست و ساختارهای نیم‌بند، از هم خواهند پاشید.

 

پاسخی بدهید