از زمانی که طالبان و امریکاییها بر روی دو محور «خروج نیروهای نظامی و تضمین قطع رابطه میان طالبان و سایر گروههای تروریستی» توافق کردند، مشخص بود که رسیدن به صلح بدون برخی عناصر اساسی دیگر، دشوار است. پروسهی صلح افغانستان از پروسههایی است که دستکم تا اینجا از نظر طرحهای محوری از اعتدال کافی برخوردار نیست.
ایالات متحده به عنوان میانجی و بازیگر اصلی سالهای اخیر در افغانستان، باید مسوولیت بخشی از عدم موفقیت مذاکرات صلح تا حالا را بر عهده بگیرد. یکی از سوالهای اساسی این است که در جریان مذاکرات ایالات متحده با طالبان، آیا خروج نیروهای نظامی امریکا باید در اولویت قرار میگرفت یا آتشبس؟ اکنون درک میکنیم که از نظر تسلسل باید آتشبس در ابتدای مذاکرات قرار میگرفت.
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
از همان ابتدا مشخص بود که پروسهی صلح میتواند باعث تشدید خشونتها شود. چرا که عدم توافق بر سر کاهش خشونتها و یا آتشبس به عنوان پیششرط، در واقع به اشتراککنندهگان انگیزه داده است تا با استفاده از خشونت تلاش کنند مناطق بیشتری را تحت کنترل در آورند و زمانی که مذاکرات به نقطهی مهمی رسید، قدرت توأم با خشونت مورد استفاده قرار گیرد تا از موضع قویتری برای دستیابی به خواستههایشان در حالات حساس برخوردار باشند.
در حال حاضر، مذاکرات صلح افغانستان به صورت دقیق وارد همین مرحله شده است و با گذشت ۴۰ روز از افتتاح رسمی این مذاکرات، هیأتهای مذاکرهکنندهی حکومت و گروه طالبان هنوز نتوانستهاند حتا روی طرزالعمل مذاکرات به توافق برسند. دو طرف، فشار جنگ در مناطق مختلف کشور را افزایش دادهاند. بدون شک هدف هر دو طرف، این است که در مذاکرات دوحه دست بالا داشته باشند. در این میان نظامیان و غیرنظامیان زیادی قربانی اهداف سیاسی موجود میشوند. قربانی شدن غیرنظامیان به خاطر اهداف سیاسی طرفهای درگیر، مصداق واقعی نقض حقوق بشر است. در این میان، مسوولیت بیشتر متوجه طالبان است. طالبان یکتنه تا اکنون مانع ایجاد آتشبس شدهاند و تقاضاهای مکرر حکومت افغانستان را نیز رد کردهاند.
بنا بر این، اگر قرار باشد طرفین به یک نتیجهی مطلوب برسند و پروسهی صلح موفقانه به سرانجام برسد، بدون آتشبس و توقف جنگ غیرممکن است. تقریباً مشخص شده است که تقاضای آتشبس از طالبان نیز تقاضای مناسبی نیست، چرا که اصلیترین وسیلهی طالبان جنگ است. آنان با اتکا به جنگ در پی مشروعیت سیاسی خودشان استند. واقعیت دیگر نیز این است که با موجودیت جنگ، امکان به نتیجه رسیدن هر نوع مذاکرهای صفر است.
نشستهای مقدماتی، بیشتر به هدف توقف جنگ و نزدیک شدن طرفین منازعه و تفاهم بر سر مشترکات است. آتشبس مقدمهای خواهد بود که ما را به صلح میرساند. قابل پیشبینی بود که تا رسیدن به صلح ممکن است حکومت و طالبان با سدهای کلانی روبهرو شوند. اگر طرفین مذاکره با دل کلان و وسعت نظر به پای میز گفتوگو نروند، بعید است که این نشستها به جایی برسد.
افغانستان تا اکنون هیچگاه به پیمانهی امروز به پایان جنگ نزدیک نشده بود. حالا که همهچیز آماده است، ایجاب میکند که طرفین گفتوگوکننده بیش از هر زمان دیگری به افغانستان، مردم این کشور و منافع مشترکشان فکر کنند. اندکی شهامت برای ایجاد آتشبس، ممکن است مسیر گفتوگوها را تغییر بدهد. باری آقای محقق در سخنرانیای گفت که بازگشت به جنگ برای طالبان دشوار نیست. طالبان باید به آتشبس تن دهند و در صورتی که نتایج مطلوبی از مذاکرات نتوانستند به دست بیاورند، آنها توانایی بازگشت به میدانهای نبرد را دارند.
نکتهی اساسی دیگر این است که دو طرف مذاکرهکننده، بعید است بدون وساطت یک میانجی سومی، به آتشبس توافق کنند. بنا بر این ایجاب میکند، ایالات متحده و کشورهای نظیر پاکستان که روابط خوبی با طالبان دارند، این گروه را به اعلام آتشبس متقاعد کنند. با این کار امریکاییها و پاکستانی هم اعتماد مردم افغانستان را به دست میآورند و هم به پروسهی صلح افغانستان کمک بسیار بزرگی میکنند. هر دو کشور باید به این نتیجه رسیده باشند که رسیدن به صلح، بدون آتشبس ممکن نیست. علاوه بر این دو کشور، کشورها و سازمانهای مهم دیگر نیز باید به فکر رایزنی باشند. باید این واقعیت را بپذیریم که شعلهی جنگ ۴۰ سالهی افغانستان بدون وساطت سازمانها و یا کشورهای دیگر، خاموش شدنی نیست.