تقریبن اواخر ماه سرطان بود که برای رفتن به قطر، جهت پوشش خبری گفتوگوهای صلح میان هیأت مذاکرهکنندهی حکومت افغانستان و هیأت طالبان آمادهگی سفر گرفته بودیم. مهمترین بخش این آمادهگی ارائه تست کرونا بود که باید انجام میپذیرفت. پس از انجام تست، منتظر ماندیم تا به ما جهت سفر به قطر طی ۲۴ تا ۴۸ ساعت آینده تماس بگیرند. اما روزها طول کشید و هیچ تماسی دریافت نکردیم. این قصه ۲ بار دیگر هم تکرار شد، یعنی دوبار دیگر هم تست کرونا دادیم ولی مذاکرات به دلایل متعددی، سفر به قطر به صورت پیهم به تعویق میافتاد. عمدهترین دلیل تاخیر در آغاز مذاکرات عدم رهایی شماری از سربازان حکومت و طالبان، مخالفت آسترالیا و فرانسه با رهایی شماری از زندانیان طالبان که متهم به قتل شهروندان این دو کشور بودند، مشکلات تخنیکی، عدم آمادهگی لازم از سوی طالبان و در نهایت تفاوت دیدگاه در استفاده از برخی واژهها مانند «تیم مذاکره کننده حکومت» بود. اسرار طالبان بر این بود که به جای استفاده از عنوان تیم حکومت، از عنوان تیم «همه جهتهای افغانی» بر این هیأت استفاده شود. مشکلی که در نهایت هیچیک از طرفین کوتاه نیامدند و در تمام گفتوگوهایی که من با طالبان انجام دادم، آنها از عنوان تیم «همهی جهتهای افغانستان» استفاده میکردند و هیأت کابل از این تیم به عنوان «هیأت مذاکره کنندهی جمهوری اسلامی افغانستان» نام میبُرد. ولی به هر ترتیب برگ برنده در این قسمت نزد حکومت افغانستان بود. چرا که این هیأت از سوی حکومتی تعیین شده بود که در سطح بینالمللی به رسمیت شناخته شده و علاوه بر آن تیمی بود که از اقوام مختلف در افغانستان تشکیل یافته بود، گروههای سنی و جنسیتی اعضای آن را تشکیل میدادند و در نهایت با یک تنوع نسبتا عالی وارد گفتوگو با طالبان شده بود. حکومت افغانستان این هیأت را تشکیل داده بود و دیپلماتان کشورهای مختلف نیز از آن به عنوان «Government negotiating team» یعنی تیم مذاکره کننده حکومت نام میبردند.
بعد از نزدیک به یکماه تاخیر و انتظار، در نهایت روز جمعه ۲۱ سنبله به مقصد دوحه وارد میدان هوایی کابل شدیم. چند روز پیش از حرکت به سمت قطر، منابعی از درون حکومت افغانستان از شرایط نسبتا سختگیرانه برای خبرنگاران در سفر دوحه یادآور شده بودند. آنها تأکید داشتند که بخشی از این سختگیریها ممکن است توسط حکومت قطر اعمال شود. بعدا در نخستین روز مذاکرات متوجه شدم که هیچ سختگیری وجود ندارد. تنها مشکل موجود این بود که ویزای ما بر خلاف ویزای خبرنگاران طالبان پنج روزه بود. در مورد خبرنگاران طالبان در ادامه، بیشتر توضیح خواهم داد. آنها ویزای یک ماهه داشتند و ما ویزای پنج روزه …
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
به هر حال در میدان هوایی کابل، روند ورود اعضای هیأت مذاکره کننده، یکی – یکی آغاز شد. خبرنگارانی که در صحن بخش VIP میدان هوایی کابل منتظر بودند تلاش میکردند با هر عضو هیأت مصاحبه کنند و دیدگاههایشان را بپرسند. خبرنگاران نگران بودند که در قطر شاید نتوانند دسترسی ساده به هیأت داشته باشند و با اعضای هیأت حکومت مصاحبه کنند. ظاهرا رقابت جدی در ارائه دست اول اخبار، باعث هرج و مرج هم میشد. بینظمی ایجاد میکرد و تمامی پروتوکولهای از قبل تعیین شده، مبنی بر چگونگی مصاحبه با اعضای هیأت را بر هم میزد.
با وصف اینکه هوای کابل از اواسط برج سنبله رو به سردی گرائیده بود، اما روز جمعه هوای بسیار گرمی در کابل حکمفرما شده بود. تقریبن تا ساعت ۱:۳۰ بعد از چاشت، همه اعضای هیأت به سالون VIP آمدند. سالون ویژه میدان هوایی کابل سالون نسبتا کوچکی است که به سختی می تواند بیش از ۲۰ نفر را میزبانی کند. ما به رسم احترام از سالون VIP خارج شدیم تا فضا برای اعضای هیأت، بزرگتر شود. چند لحظه بعد متوجه شدم که تعداد خبرنگاران حتا بیش از اعضای مذاکره کننده است، تا جاییکه عبدالله عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه زمان خوشوبش با خبرنگاران در داخل طیاره به شوخی گفت: «کسی از شما د کابل هم مانده؟»
با وصف اینکه هوای کابل از اواسط برج سنبله رو به سردی گرائیده بود، اما روز جمعه هوای بسیار گرمی در کابل حکمفرما شده بود. تقریبن تا ساعت ۱:۳۰ بعد از چاشت، همه اعضای هیأت به سالون VIP آمدند. سالون ویژه میدان هوایی کابل سالون نسبتا کوچکی است که به سختی می تواند بیش از ۲۰ نفر را میزبانی کند. ما به رسم احترام از سالون VIP خارج شدیم تا فضا برای اعضای هیأت، بزرگتر شود. چند لحظه بعد متوجه شدم که تعداد خبرنگاران حتا بیش از اعضای مذاکره کننده است، تا جاییکه عبدالله عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه زمان خوشوبش با خبرنگاران در داخل طیاره به شوخی گفت: «کسی از شما د کابل هم مانده؟»
ساعت ۴ عصر روز جمعه به سمت قطر حرکت کردیم، تنها ۱۵ دقیقه بعد از پرواز، عبدالله عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه برای خوشآمدگویی به تیمهای تخنیکی و خبرنگاران از جای خود بلند شد. فراموش نشود، تعداد کسانی که به عنوان تیم تخنیکی، هیأت مذاکره کننده را همراهی میکردند نیز بسیار زیاد بود. هواپیمای ما متعلق به شرکت هوایی کامایر بود. این هواپیما چارتر شده بود. هواپیمایی کلان با ظرفیت بالاتر از ۲۰۰ نفر. عبدالله با تک تک کسانی که سوار هواپیما بودند احوالپرسی کرد و با برخیها نیز عکس سلفی گرفت.
سایر اعضای هیأت نیز آمدند که با خبرنگاران و هیأت تخنیکی به رسم احترام احوالپرسی کنند. اتمر، استانکزی، نادری و شماری از اعضای تیم ۲۱ نفره، یکی – یکی پیهم برای خوشوبش با خبرنگاران نزد آنان آمدند. اگر در بخشی از مسیر کابل – دوحه، دریا نمیبود، از کابل تا دوحه پایتخت قطر ۳۸۶۷ کیلومتر زمینی راه بود، اما با هواپیما از کابل تا دوحه، ۱۹۸۳ کیلومتر هوایی است. هواپیمایی که از کابل به قصد دوحه میرود از ولایت نیمروز، افغانستان را ترک میکند و وارد ولایت زاهدان ایران میشود. از آنجا و پس از عبور از ولایتهای کرمان و هرمزگان ایران وارد فضای آبهای دریای عمان شده و با عبور از این منطقه وارد شهر دوحه میگردد. میان کابل و دوحه ۱:۳۰ دقیقه اختلاف ساعت است. هنگام فرود هواپیما، اعلان شد که دمای هوا در دوحه، ۳۷ درجه سانتیگراد است. چیزی که یک «واو» را تقریبن برای همه مسافرین هواپیما درپی داشت.
ساعت ۷:۴۰ دقیقه به وقت کابل و ۶:۱۰ دقیقه شام به فرودگاه بین المللی دوحه رسیدیم. در میدان هوایی دوحه، سلطان بن سعد المریخی وزیر دولت در امور خارجه قطر به استقبال هیأت مذاکره کننده حکومت افغانستان آمده بود. ما پس از اندکی توقف در اتاق VIP فرودگاه نه چندان بزرگ دوحه، در نهایت ذریعه یک کاستر به سمت شهر دوحه حرکت کردیم. تقریبن بیست دقیقه طول کشید تا به وارد شهر نه چندان بزرگ دوحه شدیم.
معلوم بود که دوحه شهر بزرگی نیست اما از بیلدینگهای پر مصرف و عجیبوغریب بخشهای تجاری شهر مشخص بود که ثروت، پول و دارایی در این سرزمین به وفور است. وقتی هنوز سوار هواپیما بودیم برای ما برنامهی کاری اعضای هیأت و شمارههای تماسشان را توزیع کردند. علاوه بر آن برای هر خبرنگار نیز یک – یک سیمکارت از شرکت Ooredoo آماده ساخته بودند که در پائین پخش VIP میدان هوایی برایمان توزیع کردند. داکتر عبدالله، حنیف اتمر سرپرست وزارت خارجه و خبرنگاران در هوتل شرایتون اتاق داشتند. این هوتل در منطقه الدبلوماسیه دوحه موقعیت دارد و مجموعه هوتلهای شرایتون در چندین کشور دنیا از جمله بهترین هتلهای پنج ستاره کره زمین هستند. به محض ورود به این هوتل یکی از کارمندان وزارت خارجه افغانستان را پرسیدم که هزینه بود و باش هیأت، تیم تخنیکی و خبرنگاران را دولت قطر میدهد، امریکاییها یا قطریها؟ توضیح داد که چون قطریها میزبانی اصلی این مذاکرات را بر عهده گرفتهاند، مکلف به پرداخت همه هزینهها اند اما دولت افغانستان نیز آمادهگی لازم برای پرداخت هزینهها را گرفته است. یادم آمد که یک ماه پیش رئیسجمهور غنی در دیدار با اعضای هیأت مذاکره کننده به آنها گفته بود که اگر از هوتلهایی که برای شما دولت قطر در نظر گرفته بود خوشتان نیامد، عاجل بهترین هوتل قطر را انتخاب کنید و حکومت تمام مصارفتان را خواهد پرداخت. به نظر میرسد که حکومت افغانستان نگران بود روابط خوب طالبان و قطر منجر شود تا میزبانی عالی از تیم حکومت در دوحه صورت نگیرد. البته اعضای هیأت مذاکره کننده به هوتلی به نام «شرق» انتقال داده شدند. هوتل شرق نیز از بهترین هوتلهای دوحه است و من تردیدی ندارم که قطر از هیأت مذاکره کننده افغانستان و هیأت طالبان به خوبی میزبانی کرد و در نهایت نیز کل هزینههای سفر را به تنهایی خواهد پرداخت. هزینههایی که بیتردید به صدها هزار دالر خواهد رسید.
من نمیدانستم که طالبان در کدام هوتل، جابهجا شدهاند. ساعت ۸:۳۰ شام به بخش رستورانت هوتل شرایتون رفتیم. به محض ورود به این بخش متوجه حضور سه تن از اعضای تیمهای تخنیکی طالبان شدم که در حال غذا خوردن در این رستورانت هستند. داشتم به آنها توجه میکردم. چیزهایی را از طریق موبایل به همدیگر نشان میدادند که به یکباره متوجه شدیم انس حقانی در حال عبور از بخشی از رستورانت است. انس حقانی را تقریبن همه میشناسند اما کوتاه و برای کسانی که نمیدانند چرا انس حقانی اهمیت ویژه دارد باید توضیح دهم که انس حقانی، فرزند جلالالدین حقانی، بنیان گذار شبکه حقانی و برادر ناتنی سراج الدین حقانی، رهبر کنونی این شبکه است. حقانی در تصمیمگیریهای رهبری شبکه حقانی نقش داشت و در سال ۱۳۹۳ خورشیدی با یک تن دیگر به نام حافظ رشید دستگیر شد. این رویداد برای افغانستان یک خبر خوش بزرگ محسوب میشد، چرا که نزد حکومت افغانستان، شبکه حقانی مسوول خونینترین حملات انتحاری در کابل و دیگر ولایتهای افغانستان محسوب میشُد. در آن زمان گزارشهایی از بازداشت او در کشورهای خلیج از جمله بحرین منتشر شد اما اطلاعات دقیق در این مورد در دست نیست. پس از توافقنامه امریکا و طالبان، انس حقانی و دو تن دیگر از اعضای طالبان با دو استاد دانشگاه امریکایی افغانستان که نزد طالبان اسیر بودند، معاوضه شد. طالبان بارها خواهان رهایی انس حقانی از زندان دولت افغانستان شده بودند. چند ماه پیش زمانی که این گروه نام اعضای تیم مذاکره کننده خود را برای گفتوگوهای صلح با آمریکاییها اعلام کرد، نام انس حقانی نیز در آن بین بود. طالبان گفته بودند که حقانی یکی از اعضای مهم تیم مذاکره کننده طالبان است و باید رها شود. در نهایت او رها شد و عضو هیأت مذاکره کننده طالبان گردید. تعدادی از خبرنگاران خودشان و رسانه خود را برای انس حقانی معرفی کردند. من وقتی معرفی کردم که متعلق به روزنامه ۸صبح است. انس حقانی نگاه متفاوتتری کرد و گفت: «خو خو ۸صبح، کلان رسانه است. … بخیر صلح شود. »
احتمالا کسانی که انس حقانی را از نزدیک دیدهاند میدانند که او بسیار آرام صحبت میکند و بر خلاف تصویری که از شبکه حقانی موجود است دستکم در ظاهر وضعیت او اینگونه نیست. در ادامه این سفرنامه از برخوردهای متفاوت و گاها زنندهی برخی از اعضای هیأت طالبان هم خواهید خواند. خوشوبش کوتاه با انس تمام شد. در آنجا ما متوجه شدیم که دسترسی ما به شماری از اعضای هیأت طالبان حتا کمی بیشتری از دسترسی به هیأت حکومت است. بعدا متوجه شدم که علاوه بر عبدالله عبدالله رئیس شورای عالی مصالحه و محمد حنیف اتمر سرپرست وزارت خارجهی افغانستان، انس حقانی و عبدالسلام حنفی عضو هیأت مذاکره کننده طالبان نیز در هوتل شرایتون حضور دارند.
برای صحبت با انس حقانی وقت کافی نبود. انس گفت آمدیم که صلح کنیم و از روزهای سخت عبور کنیم. با امریکاییها به نتیجه رسیدیم، «اشغال» ختم شده و نوبت این است که ما افغانها بین خود به یک تفاهم برسیم.
در قسمت دوم این سفرنامه از یک روز جالب و تاریخی خواهید خواند. روزی که بر خلاف توقع، ما تا آخرین لحظات آن روز کنار هر دو تیم مذاکره کننده بودیم. صحنههای متعددی را ثبت کردیم. خاطرات متعددی را یادداشت گرفتیم و در نهایت تصویری بیم و ترس کنار هم، اتفاقات جالب را رقم زدند.
ساعت ۹ صبح شنبه ۲۲ سنبله، قرار بود مذاکرات آغاز شود، به ما گفته شده بود که ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح برای صرف صبحانه و پس از آن جهت رفتن به سمت تالار هوتل شرایتون، محل افتتاح گفتوگوها آماده باشید. چک شدید امنیتی برای ورود به تالار حکمفرما بود. چرا که مایک پمئو وزیر خارجه ایالات متحده و شماری از مقامات کشورهای متعدد در این مراسم حضور به هم میرساندند. من پیش از این در نشستهایی که یک وزیر خارجه از امریکا شرکت میکرد، حضور پیدا کرده بودم. در جاهای مختلفی متوجه شده بودم که مقامات امریکایی چک امنیتی را خودشان بر عهده میگیرند، اما در قطر خبری از این حرفها نبود و تعدادی از نظامیان خارجی از جمله امریکایی را دیدم که مجبور بودند مانند ما از گیتهای امنیتی و پس از بررسی و بازرسی عبور کنند.
نزدیک دروازه اصلی تالار، منتظر بودیم تا اجازه ورود بدهند. هیأت طالبان با لباسهای یکدست به سمت تالار آمد. خبرنگاران افغان همهی شان رفتند تا تصویر و مصاحبه بگیرند. هیچیک از اعضای هیأت طالبان با وصف تقاضاهای مکرر برخی از خبرنگاران، با رسانهها گفتوگو نکردند. خبرنگاران تصور میکردند که یک فرصت عالی را برای گرفتن دیدگاه طالبان در مورد مذاکرات صلح از دست دادهاند. سپس به خبرنگاران اجازه ورود داده شد. البته به این شرط که صرف برای ۱ دقیقه عکس و تصویر بگیرند و سپس به محل ویژهای که برایشان در نظر گرفته شده است بروند.
طالبان به دروازه ورودی نزدیکتر بودند. خبرنگاران اول به سمت آنها رفتند. یکی از اعضای طالبان دستش را جلوی کمره خبرنگاران میگرفت و میگفت، تصویر و فلم نگیرید. ظاهرا او نمیدانست که دلیلی برای نگرفتن فلم، آنهم برای یک دقیقه از هیأت مذاکره کننده وجود ندارد. پس ما برای چه ۳۰۰۰ کیلومتر را طی کرده بودیم؟ من احساس کردم این کار عضو طالبان یک نوع خوش خدمتی محض بود برای اینکه کاری کرده باشد.
به هیچ عنوان نمیخواهم به آنچه در مراسم افتتاحیه از سوی پمپئو، وزیر خارجه قطر، عبدالله عبدالله، ملا برادر و وزرای خارجه چند کشور گفته شد دوباره بپردازم، چرا که آن لحظات به صورت زنده از شبکههای مختلف نشر میشد و میلیونها نفر آن را تعقیب کردند.
وقتی که نشست افتتاحیه به پایان رسید، اعضای هر دو هیأت باید برای گرفتن چای و کافه و نان تا حدود دو ساعت در حاشیه تالار میبودند. احساس کردم که اینکار عمدی است. البته تصور نمیکردم که خبرنگاران هم اجازه ورود به این بخش داشته باشند. ما بدون هیچ نوع سختگیریای وارد این بخش شدیم. اعضای هیأت حکومت افغانستان پیش از طالبان برای خود چای و کافه گرفته بودند. اما طالبان نه…
تردیدی ندارم که هر دو گروه برای مقابل شدنشان با چنین وضعیتی آمادهگی فکر کرده بودند. در ضمن تردیدی ندارم که امریکاییها به عنوان برنامهریز اصلی این نشست، عمدا تصمیم گرفته بودند که ۲ – ۳ ساعت هر دو هیأت را زیر یک سقف و بدون هر نوع برنامهی رسمیای با هم مقابل کنند تا بیشتر با یکدیگر اُنس بگیرند. در نهایت طالبان هم به صورت پراکنده برای گرفتن و چای کافه به سمت بوفه آمدند. در ابتدا، اعضای هیأت طالبان و حکومت هیچ نوع تماس و خوشوبشی با یکدیگر نداشتند. ۱۹ سال جنگ کافی بود که زیر یک سقف، داخل یک سالون و از یک بوفه چای و کافه گرفتن نتواند آنها را به یکدیگر نزدیک سازد. خبرنگاران یکی – یکی به سراغ نمایندههای حکومت وطالبان میرفتند تا نظرشان در مورد امروز را بپرسند. آرام – آرام به نظر میرسید که یخ دیپلوماسی هر دو هیأت در حال شکستن است. حین فلمبرداری و نشر زنده یک ویدئو متوجه نزدیک شدن عبدالسلام حنفی یک عضو هیأت مذاکره کننده طالبان و محمد ناطقی عضو هیأت مذاکره کننده حکومت، به یکدیگر شدم. جهت تصویربرداری را به سمت آنها تغییر دادم. هر دو، یکدیگر را در آغوش گرفتند و تا اینجای کار، این تصویر، نخستین سکانس جالب از حاشیه مراسم افتتاحیه بود. ناطقی به حنیفی گفت من و تو «بوله» هستیم. من نمیدانستم بوله یعنی چه ! اما در جستوجوهایی که کردم، تصور میکنم که بوله در لهجه هزارهگی معنای «پسر خاله» را میدهد. محمد ناطقی از قوم هزاره و حنفی از ازبیکهای افغانستان است. این تصویر سپس در رسانههای اجتماعی همرسانی شد و شاهحسین مرتضوی مشاور فرهنگی رئیس جمهور ضمن نشرش در صفحه فیسبوک خود، نوشت: «فضا صمیمانه است.» البته برداشت شخصی من از متن آقای مرتضوی این بود که او با کنایه، چنین یادداشتی را درج فیسبوک خود کرده است. بعدا آقای ناطقی من را پیدا کرد و گفت: «چی کردی؟ عکس مره کجا روان کردی؟ که اینقدر سر و صدا ایجاد کرده؟» گفتم من ویدئوی مستقیم نشر میکردم و ممکن است کسی از روی ویدئو عکس گرفته باشد. ناطقی گفت که مرتضوی با من اصلا روابط خوبی ندارد و از هر حربهای علیه من استفاده میکند.
کمتر چنین فرصتی پیش میآمد که خبرنگاران بتوانند زیر یک سقف و حین خوشوبش از حکومت افغانستان و طالبان فلم و عکس بگیرند. من با نادر نادری، فوزیه کوفی، غلام فاروق مجروح، ناطقی، حفیظ منصور، سید سعادت منصور نادری، ایوب انصاری و شمار دیگری از اعضای تیم حکومت در مورد نشست صبح حرف زدم. همه از نشست روز نخست خرسند بودند ولی تأکید داشتند که راه دور و دراز و دشواری را پیش رو دارند. باید به سراغ نمایندههایی از طالبان میرفتم. این سوال که امروز چقدر برای شما امیدوار کننده بود را تقریبا از همه میپرسدم اما از طالبان سوالهای دیگری نیز بود که باید پرسیده شود. به سراغ داکتر نعیم وردک سخنگوی طالبان رفتم. من نمی دانم او داکترا دارد یا نه و اگر دارد در چه رشتهای اما او از همه اعضای طالبان با ظاهری متفاوتتر حاضر شده بود. موهای بلندی داشت و لباس نسبتا کلان هم بر تن داشت. وقتی او را «آقای وردک» خطاب کردم، گفت که به من تنها داکتر نعیم بگوئید و تخلصم را وردک نگوئید. قبلا در یک خبرگزاری خوانده بودم که داکتر محمد نعیم «فرد خشک مزاج، کم حرف و مذهبی» است. محمد نعیم وردک به عنوان سخنگوی دفتر سیاسی طالبان به جای سهیل شاهین سخنگوی پیشین این دفتر از سوی رهبری طالبان تعیین و اکنون به صورت رسمی به کار آغاز کرده است. از او پرسیدم که با چه تفاوتی نسبت دهه هفتاد به دوحه آمدید؟ گفت آنزمان جنگ بود و ما فرصتی برای فکر کردن به مسایل مدنی و حقوق بشری نداشتیم. گفتم حالا اگر شامل حکومت شوید، نظرتان در مورد حقوق زنان و اقلیتها چیست؟ گفت که آنها مطابق اصول اسلامی دارای حقوق هستند. گفتم واضح تر بپرسم، زنان و مردان زیر یک سقف درس خواهند خواند؟ گفت: هرگز ! و شریعت به ما چنین اجازهای را نمیدهد.
عاجل متوجه حضور عباس استانکزی معاون تیم مذاکره کنندهی طالبان شدم. چند دقیقه قبل با چند عضو دیگر طالبان هم گفتوگو کرده بودم، انصافا رفتار بسیار خوبی داشتند و به خوبی به سوالهای ما پاسخ میدادند. بر خلاف آنها، استانکزی اصلا تصمیم نداشت مثل آنها باشد. خیلی کوتاه پرسیدم که آقای ستانکزی در ترکیب هیأت شما چرا هیچ زنی حضور ندارد؟ گفت: «ای سوال ره پرسان نکو» و رفت. پس از نشر ویدئوهای زیادتر که به صورت زنده از صفحه فیسبوک ۸صبح نشر میشد. چند دقیقه نیاز به استراحت داشتم. چایم را گرفته و داخل سالون گفتوگوها شدم. چیزی حدود ۲۰ تن از طالبان آنجا نشسته بودند. پرسیدم که شما عضو هیأت مذاکره کننده هستید؟ گفتند نه ما «هیأت مراقب» هستیم. گفتم هیأت مراقب یعنی چی؟ گفتند که هیأت مراقب یعنی که ما کار هیأت مذاکره کننده طالبان را نظارت و در ضمن آنها را حمایت میکنیم. در میان آنان فرماندههان جبهات جنگ، اعضای دفتر سیاسی طالبان در قطر و چند زندانی پیشین در گوانتانامو نیز حضور داشتند. هیچیک آنان علاقهای به مصاحبه نداشتند. اما برای اینکه با زوایای پنهان طالبان آشنا شوم از آنها خواستم تا بدون دوربین و به صورت آفد ریکارد کمی توضیح بدهند. این نخستین باری بود که بعد از سال ۲۰۰۱ کنار چندین تن از اعضای طالبان نشسته بودم. گفتم حالا هیچ دوربینی روشن نیست و من به عنوان یک شهروند افغانستان و نه به عنوان یک خبرنگار، با شما حرف میزنم. گفتم: «میدانید که همه مردم از جنگ و خونریزی خستهاند؟» از قطر و زیباییها و بیلدینگهایش گفتم و اینکه شاید این قصرها و بلند منزلها نیز با زحمت کارگرانی از افغانستان ساخته باشد. جوابهایشان برای من جالب بود، آنها نمیگفتند که ما هم میدانیم مردم خسته شدهاند، بلکه میگفتند «خود ما هم خسته شدهایم.» میگفتند که «هر کداممان چندین عضو خانواده خود را از دست دادهایم، جای ثابتی برای زندهگی نداریم و باید برای عبور از این وضعیت و زندهگی کنار هم به صلح برسیم.» پرسیدم که چرا پس هنوز انتحار و انفجار جریان دارد؟ گفتند که «ما تعهد کردیم که به شهرهای کلان حمله نکنیم.» گفتم: «حمله به امرالله صالح در یک شهر کلان نبود؟» یک تن از میان آنها که در هرات نیز زندهگی کرده بود گفت که مسوولیت آن حمله را طالبان بر عهده نگرفتند. لبخندی زدم و گفتم درست است که بر عهده نگرفتند، اما من و شما میدانیم که قصه کجاست. هیچیک شان در جوابم، هیچ چیزی نگفتند.
کمی آنطرف یک گروه ۳ نفره طالبان نشسته بودند. از آنها خواستم که خودشان را معرفی کنند. مهمترین فرد در میان آنها کسی بود به اسم «عمار یاسر» عضو دفتر سیاسی طالبان در قطر … عمار یاسر ۵ عضو خانواده اش از جمله برادر و یازنهاش را در جنگهای ۱۹ ساله اخیر از دست داده بود. او هم از خستهگی و از طولانی شدن جنگ حرف میزد و میگفت دعا کنید که جنگ به پایان برسد. گفتم دستهای پنهان خارجی اجازه میدهند؟ گفت: «اگر افغانها بخواهند بله …»
از آنجا خارج شدم و کنار هیأت حکومت آمدم. یادم آمد که قرار بود حنیف اتمر وزیر خارجه کشور نیز سخنرانی کند. یک عضو تخنیکی حکومت گفت که طالبان با صحبت اتمر در این نشست مخالفت کردهاند. دوباره به طالبان برگشتم تا واقعیت را بپرسم. یکی از اعضای هیأت طالبان گفت که اصولا باید از هر دو هیأت یک – یک تن صحبت می کردند و ملا صاحب «برادر» مخالفت کردند. چند دقیقه بعد، یک کارمند وزارت خارجه آمد و به خبرنگاران گفت که آقای اتمر امروز ساعت ۳ کنفرانس خبری دارند. من متوجه شدم که آقای اتمر حالا تصمیم دارد همان نگفتههایش را از تریبون رسانهها بگوید.
از حاشیههای جالب دیگر برای من، حضور نوجوانان کم و سن و سالی بود که به عنوان تنظیم کنندهها کنار طالبان بودند. چیزی شبیه دانشآموزان مکاتب که موظفان «انظباطی» اند. رنگ لباسهایشان سیاه و لنگیهای کوچکتری بر سر داشتند. اطمینان دارم که همه آنها در دوران جنگ ۱۹ ساله اخیر به دنیا آمده اند و مربوط به نسل گذشته طالبان نبودند.
زمانی که ما با شماری از اعضای هیأت مصاحبه میگرفتیم متوجه حضور ۳ خبرنگاری شدم که گویا از آدرس طالبان موظف شده بودند. کسی به نام بصیر افغان نزد نادر نادری رفت. این خبرنگاران دو – سه سوال مشخص داشتند که به دو زبان پشتو و دری درج کاغذ شده بود. این سوالات را هر بار از روی کاغذ می خواندند. سوالهایی که شاید اعضای هیأت با توجه به فضای نسبتا مطلوب آن لحظات، هرگز انتظار پرسش نداشتند. از میان همه خانمها و آقایان عضو هیأت، طالبان به سراغ دو عضو جوان هیأت رفتند. نمیدانم – اما احتمالا این کارشان عمدی بود. باتور دوستم و خالد نور با رسانهها به حد کافی گفتوگو نکردهاند. گفتوگو با رسانهها کار دشواری است. خبرنگاران طالب، از روی کاغذ این سوال مشترک را پیهم می پرسیدند. اصلا برای شان مهم نبود که چه پاسخی دریافت میکنند. چون واقعا این دو خبرنگار نه سواد خبرنگاری داشتند و نه هم شم روزنامهنگاری …
بعدا یک عضو حکومت خبرنگاران رسانههای آزاد کشور را متهم به نپرسیدن سوالهای سخت از تیم طالبان کرد، افسوس خوردم. من شخصا دو عنصر اساسی را در دوحه را دنبال میکردم. این که با واقعیتهای طالبان بیشتر آشنا شوم و به عنوان یک شهروند افغانستان، قصد آسیب رساندن به پروسه صلح را نداشته باشم. این در گذشته طالبان چه کردهاند را چه کسی نمیداند؟ اما برای ما مهم بود که رویکرد آینده طالبان چیست. آنها چه تصمیمی در مورد آینده زنان افغانستان دارند؟ اقلیتها چگونه به حقوق شان دست خواهند یافت؟ آزادی بیان چه سرانجامی خواهد داشت؟ چه نوع حکومتی مورد بحث دو طرف خواهد بود؟ آیا زندهگی ما در آینده با محدودیتهایی روبهرو خواهد شد؟ اینها سوالاتی بود که جوابشان به من مهم بود. قیاس خبرنگاران رسانههای آزاد و مستقل با خبرنگار طالبان که از روی کاغذ سوالهایی میپرسید که برایشان دیکته شده بود، اصلا به مزاج من خوش نخورد.
باید جهت صرف غذای چاشت به سالونی میرفتیم که در آن همه مهمانان مشترکا و کنار هم غذا میخوردند. لحظه به لحظه اعضای هر دو هیأت بیشتر به هم نزدیک میشدند. اطمینان یافتم که همه اینها عمدی است … در سالون غذاخوری خوری با صحنههای جدیدتری روبهرو شدم. مثلا همولایتیهای هر دو هیأت یکدیگر را پیدا میکردند. متوجه شدم که شماری از اعضای هیأت حکومت چندان علاقهای ندارند که از آنها حین خوشوبش با طالبان عکس بگیریم. در یکی از صحنهها متوجه شدم که معصوم استانکزی وزیر صلح در حال بغلکشی و احوالپرسی با یکی از اعضای طالبان است. دوربین را گرفتم که عکس بگیرم. یکی از همراهان آقای استانکزی گفت: «عکس نگیر!» گفتم:«اینجا مگر برای صلح و در آغوش کشیدن هم نیامدید؟» همین کافی بود که او اجازه بدهد … اما کمی دیر شده بود و یک عکس نه چندان جالب توانستم ثبت کنم.
در سالون غذاخوری متوجه خنده و بغلکشی یکی از اعضای طالبان با آقای ضرار احمد عثمانی شدم. آقای عثمانی سمت من نگاه کرد و گفت «اُ بیدر، ای از منطقه ماست،از پروان است.» گفتم: «از هر جای افغانستان است، این بغلکشیها و این صحنهها زیباست و ما را خوشحال میکند.» آقای عثمانی احتمالا و تلویحا خواست پیامی را به من برساند. اینکه اگر عکس نشر نشود، بهتر است. اما واقعیت این بود که این بغلکشیها و خوشوبشها اصلا محدود به ستانکزی و عثمانی نبود. همه کنار هم بودند، میخندیدند و به هم به چیزی میگفتند. در قسمتهای قبلی گفتم که احتمالا این فضا به همین جهت و به صورت عمدی توسط امریکاییها برنامهریزی شده بود. هدف آن شناخت بیشتر از یکدیگر و انسگرفتن اعضای دو گروه با هم بود. در همین لحظه یکی از افراد طالبان کنار من آمد. گفت از کدام رسانه هستی؟ گفتم ۸صبح. گفت تلویزیون طلوع حین پخش زنده مراسم افتتاحیه، زمانی که سخنرانی ملا برادر شروع شد، نشرات خود را قطع کرد. من واقعا نمیتوانستم به نمایندهگی از تلویزیون طلوع برای او پاسخی داشته باشم اما برایش گفتم که شک دارم این عمل از آدرس طلوع قصدی بوده باشد و شاید مشکلات تخنیکی عامل قطع نشرات بوده باشد. او گفت: «اینچنین نیست و عمدی بوده» من گفتم خوب است با طلوع صحبت کنید و از او فاصله گرفتم و این روز، به این ترتیب ختم شد.
به شدت از اینهمه کار خسته شده بودیم و شهر دوحه را تا این لحظه اصلا ندیده بودیم. با تعدادی از خبرنگاران قصد خروج شبهنگام از هوتل و رفتن به یکی از بازارهای شهر را داشتیم. وقتی وارد فروشگاههای شهر میشدیم، میگفتند که اپلکیشین تست کرونای خود را نشان بدهید. بعدا فهمیدم، هر کسی که به قطر میآید و یا هر کسی که از قطر است باید وضعیت خود را از طریق اپلکیشین «احتراز» به مسوول درب ورودی نشان بدهد. اگر کسی کرونا داشته و هنوز تستش منفی نشده و از طریق جی.پی.اس اپلکیشن، حضورش در بازار مشخص شود، جریمه میشود. هیچکس حق ندارد بدون این اپ وارد اماکن شلوغ شود. با وصف آنکه واقعا نیاز به خرید سوغاتی به کودکانم داشتم،اما هرگز موفق به ورود به هیچ فروشگاهی نشدیم و به هوتل شرایتون برگشتیم.
فردای آنروز جهت صرف صبحانه به رستوارنت هوتل رفتم. چند دقیقه بعد، میز کناری من را ۳ نفر کسانی پر کردند که مشخص نبود عضو هیأت مذاکره کننده طالبان بودند یا به گفته خودشات عضو «هیأت مراقب»، سپس متوجه شدم که خبرنگاری که از همین دیشب و پس از درز یک گفتوگوی تصویری با باتور دوستم شهرت یافته بود نیز یکی از این سه نفر است. گفتم تو با دوستم مصاحبه کردی؟ لبخندی زد و گفت: بله … گفتم تو خبرنگار هستی؟ گفت: بله خبرنگار هستم. گفتم در رادیو صدای شریعت کار میکنی؟ گفت: «نه» – من خبرنگار آزاد هستم. برایش گفتم، که چطور ممکن است؟ سوالهایت اصلا شبیه سوالهای یک رسانه آزاد نبود. گفت من در شبکههای اجتماعی به ویژه توئیتر خبر نشر میکنم. گفتم با هیأت طالبان اینجا آمدی؟ گفت: نه – جداگانه …
برای من این حرفهایش قابل قبول نبود. مشخص بود که او یک عضو گروه طالبان است که فعالیتهای مطبوعاتی این گروه را بر عهده دارد. اتفاقا از شب گذشته و پس واکنشها به صحبتهای باتور دوستم، احتمالا او نزد هیأت طالبان بسیار محبوب شده بود. لبخند میزد و از فعالیتهای رسانهاش میگفت. گفتم معاش از کجا میگیری؟ گفت در سوشیل میدیا فعالیت دارم. گفتم سوشیل مدیا که به کسی معاش نمیدهد. خلاصه، حرف سمت دیگری رفت. یک لحظه به ذهنم رسید که با او مصاحبه کنم. اول تمایل نداشت و گفت مصاحبه اگر میکنی، نباید تصویری باشد. بار دوم که از او خواستم مصاحبه تصوری انجام بدهد حاضر شد و مصاحبهاش از طریق صفحه فیسبوک روزنامه به نشر رسید. فرد دیگری که میان این گروه ۳ نفره نشسته بود، شخصی بود به اسم احمدالله وثیق. نامش را قبلا شنیده بودم. او معاون فرهنگی طالبان بود. رفتار مناسب و برخورد نسبتا خوبی داشت. خواستم از او در مورد طالبان بپرسم. گفتم از خودت آف د دیکارد، سوالهایی دارم. گفت: برای طالبان، آف د ریکارد و آن د ریکارد، فرقی ندارد. موضع ما مشخص است، اما مسوول گفتوگو با رسانهها مجاهد صاحب و داکتر صاحب نعیم هستند.
از ابتدا درب شکایت از سخنرانی دیروز آقای عبدالله را گشود. گفت که سخنرانی ملا برادر تنها ۵ دقیقه بود، بسیار خلص و واضح – اما آقای عبدالله طولانی صحبت کرد. گفت ما از هیچ کسی نام نبردیم اما عبدالله از احمدشاه مسعود و استاد ربانی یاد کرد. مشخص بود که طالبان از سخنرانی آقای عبدالله ناخشنود اند. روز گذشته نیز ملا برادر گفته بود که در مواردی سخنان آقای عبدالله جای بحث داشت. سپس با او وارد بحث حقوق زنان شدم. گفتم که آیا واقعا با این مسائل میخواهید کنار بیایئد؟ در مورد زنان همان حرفهایی را زد که سایر رهبران طالبان میزنند. اینکه در نظام آینده اگر طالبان نقش داشته باشند به حق زنان در چوکات دین اسلام، احترام گذاشته میشود. میگفت که ما خواستار نظام اسلامی هستیم. گفتم نظام فعلی اسلامی نیست؟ گفت که نظام فعلی اسلامی است. همه ما افغانها مسلمانیم اما بعضی کارها اسلامی نیست. گفتم: مثلا چی؟ گفت: قانون اساسی، گفتم کجایش؟ کمی فکر کرد و گفت قانون را حفظ ندارد و میتواند در روزهای آینده، بخشهای از قانون اساسی را که مغایر با شریعت اسلام است، برایم بیاورد.
گفتم چرا حین گفتوگوها، جنگ ادامه دارد؟ گفت که فعلا ما با امریکاییها صلح کردیم و با حکومت در جنگیم. زمانی که با حکومت هم به صلح رسیدیم، جنگی وجود نخواهد داشت. در نهایت قصه ما به پایان رسید. من متوجه شدم که طالبان دوست داشتند پیام خود را از طریق رسانهها به مردم برسانند. حتا آف د ریکارد و پشت کمرهها … حتا در گفتوگو با یک نفر …
به ما گفته شد که باید امروز دوحه را ترک و با هواپیمایی که آقای عبدالله به کابل میرود شما نیز به کابل بروید. برخی از خبرنگاران اعتراض کردند. اعتراض شان این بود که چرا در کابل، این موضوع برایششان گوشزد نشده است. به ما گفتند که ویزای خبرنگاران ۵ روزه است. اما با وصف همه این حرفها ۵ تن از خبرنگاران در قطر ماندند تا در ادامه همه مسوولیتها نیز به دوش خودشان باشد. قصهی بازگشتاندن خبرنگاران بعدا بسیار کلان شد. من متوجه شدم که حکومت دوست نداشت ما بیش از این آنجا بمانیم وگرنه مشکل ویزا برای یک حکومت مشکل چندان بزرگی نیست. طالبان توانسته بودند برای خبرنگاران خود، ویزای یکماهه بگیرند و این کار حکومت واقعا توجیه نداشت.
زمانی که داخل موتر برای بازگشت به سمت میدان هوایی دوحه شدیم، شماری از اعضای طالبان وارد موتر کاستری شدند که ما را باید به سمت دوحه انتقال میداد. یاسر عمار بود، آمده بود تا پیام ملا برادر را برساند. او گفت که ما تصمیم داشتیم امشب شما خبرنگاران را مهمان کنیم و کمی با هم حرف بزنیم. اما از اینکه شما امروز دوباره به کابل بر میگردید، اطلاعی نداشتیم. وقتی از موتر پیاده شد یکی از خبرنگاران به شوخی گفت: «در کابل ما را میکشند، اینجا دعوتمان میکنند.» به میدان هوایی رفتیم، یکی – دو ساعت منتظر بازگشت عبدالله ماندیم. طیاره واقعا خالی بود. اینبار فرصت بیشتری برای خوشوبش خبرنگاران و آقای عبدالله پیدا شده بود. شاید نزدیک به یک ساعت با هم قصه کردند. عکس گرفتند و ۳ ساعت و ۴۰ دقیقه مسیر را پیمودیم.
شب هنگام به فضای کابل رسیدیم. کابلی که روشن و چراغانی بود. کابلی که به صلح و آرامش نیاز داشت. کابلی که پر از مردم بیطرف، حکومتیها، طالب و حتا داعشی است … کابلی که نمیداند چه روزهای دیگری پیش رو دارد، قلب زخمیاش قرار است مداوا شود و یا نه نمک بیشتری به این زخم پاشانده شود. کابلی که چهل سال است، درد میکشد. امروز روز سوم گفتوگوهاست. هر روز تعداد زیادی کشته میشوند. بر عکس ادعای طالبان که در دوحه گفتند، خشونتها بسیار کاهش یافته، جنگ با همه شدتش ادامه دارد. شاید از صبح امروز تا اکنون خبر مرگ دستکم ۴۰ تن را بر اثر شدتها جنگها خوانده باشم. جنگهایی که مشخص نیست پایانش دست ماست یا بیرونیها …
پایان