میان حلوفصل قضایای سیاسی جاری در افغانستان و انتقال قدرت تفاوتهای زیادی وجود دارد. پروسهی صلح افغانستان تا اینجای کار نهایت پیچیده و سوالبرانگیز بوده است. گاهی به نظر میرسد که هنوز ایالات متحده امریکا، حکومت افغانستان و طالبان نمیدانند هدفشان از برگزاری نشستهای صلح چیست. قرار است چالشهای موجود حل و فصل شود یا انتقال قدرت صورت گیرد؟ تصور طالبان این است که پروسه صلح در نهایت منجر به ورود پیروزمندانهشان به کابل میشود. حکومت افغانستان میگوید که پروسه صلح، روندی است برای ادغام صلحآمیز طالبان به بدنه حکومت اما به شرطی که ارزشهای ۲۰ سال اخیر را بپذیرند. سایر گروهها اما ماحصل گفتوگوهای صلح را ایجاد یک نظام سیاسی جدید عنوان میکنند، چیزی که نه حکومت افغانستان میپذیرد و نه هم طالبان …
به همین دلیل، پرسشهای حل ناشدهی زیادی وجود دارد. واقعا پروسهی صلح چرا هر روز با چالشهای تازهای روبهرو میشود؟ در این پروسه آیا رد پایی از حقوق وجود دارد؟ صلح کنندهگان اصلی چه کسانی هستند؟ آیا مذاکرات صلح، متکی بر تئوریها و تجارب عملی و مورد حمایت موازین علمی است یا نه؟ اگر وضعیت با همین شیوه به پیش برود، در نهایت روند صلح به کجا خواهد رسید؟
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
رفتار استعمارگرایانه
واقعیت این است که رفتار ایالات متحده امریکا تا اکنون در قضیه صلح افغانستان با دولت این کشور، رفتار سازمانیِ سالمی نبوده است. رفتار سازمانی، شیوهی برخورد نه تنها دولتها، بلکه آداب رفتار افراد را هم با سازمانهای رسمی تعریف میکند.
پس از دوران استعمار کهن، شیوه استعمار نو به وجود آمده است. این شیوه برای تسلط اقتصادی و سیاسی بر کشورها و بهره گرفتن از آنها به کار گرفته شده است. رفتار استعماری کهن، جایگاه خود را در نظام سیاسی فعلی جهان از دست داده و با استعمارگری نو جای خود را عوض کرده است. ایالات متحده امریکا به نظر میرسد که با همان شیوه کُهن استعماری دستکم در قضیه صلح افغانستان با این کشور رفتار کرده است. قراردادی که ایالات متحده امریکا با طالبان امضاء کرد، رفتار واقعی اسعتمارگرایانهی کهن بود که با تعاریف استعمارگری نو در تضاد است. عمدهترین دلیلش این است که نقش دولت افغانستان در این تصمیم بزرگ سیاسی در حد صفر بوده است. ایالات متحده به طالبان وعده داد که ۵۰۰۰ زندانیشان را آزاد میسازد. زندانیانی که توسط نیروهای امنیتی افغانستان دستگیر شده بودند، با حکم قضای افغانستان محکوم به حبس شده بودند و در نهایت در زندانهای مربوط به حکومت افغانستان نگهداری میشدند. این قرارداد، جایگاه سیاسی و استقلالیت حکومت افغانستان را بیش از هر زمانی دچار آُسیب کرد. به همین دلیل بود که حکومت افغانستان تلاش کرد تا جایگاه اجتماعی و سیاسی خود را به عنوان یک حکومت حفظ کند، حکومت افغانستان تلاشهایی را روی دست گرفت تا ذهنیت افکار عمومی را دوباره ترمیم سازد و از میان نقدهایی که بر استقلالیت حکومت گرفته میشود، عبور کند. بهگونهی مثال مخالفت با رهایی زندانیان، فراخوانی لویهجرگه و در نهایت طولانی ساختن روند مذاکرات.
به این ترتیب، امکان بررسی مسوولیت حقوقی ایالات متحده امریکا در قضیه صلح افغانستان بسیار دشوار است، چرا که در چنین وضعیتی، هیچ رد پایی از حقوق وجود ندارد. رفتاری از ایندست به لحاظ تعریف علمی سیاست در نهایت محکوم به شکست است و آوردن صلح با شیوههای استعمارگرایانه امکانپذیر نمیباشد.
این واقعیت را کسی نمیتواند انکار کند که پروسه صلح افغانستان تا اینجای کار بر اساس تحلیلها و ارزیابیهای علمی نبوده است. به همین دلیل هر روز، مشکل تازهای بر سر راه این پروسه خلق میشود. زمانی که رفتار استعمارگرایانه شکل بگیرد، طالبان به صورت اتوماتیک مشروعیت کسب میکنند. آنها به عنوان گروهی که بر علیه استعمارگری میجنگند، نزد افکار عمومی، حقبهجانب جلوه میدهند. چنین رفتاری، ضربههای مهلک برپیکر دموکراسی نیمبند افغانستان وارد میسازد. تطبیق خواستههای شخصی حکومتها در کشوری دیگر هیچ مطابقتی با تعاریف نوین علم سیاست ندارد.
ابعاد بینالمللی
۱۹ سال پیش، زمانی که ایالات متحده امریکا قصد سرنگونی طالبان را کرد با کشورهای متعددی وارد تعامل شد. بسیاری از کشورهای اروپایی ایالات متحده امریکا را در این حمله همراهی کردند. حالا که پای صلح و گفتوگو برای ختم جنگ به میان آمده، ایالات متحده امریکا همه این کشورها را فراموش کرده است. کشورهایی که انرژی و منابع مالی کلان برای افغانستان خرج کردهاند باید به مردم خود پاسخگو باشند. بسیاری از این کشورها در افغانستان قربانی دادهاند. به تازهگی فرانسه، آلمان و آسترالیا از حکومت افغانستان خواستهاند که قاتلان نیروهای این کشورها نباید آزاد شوند. چالشهایی از این دست ابعاد بینالمللی دارد. این رفتار کشورهای اروپایی در واقع اعتراض دیپلماتیکی است بر رفتار ایالات متحده امریکا در قضیه صلح افغانستان. چالشهایی از این دست، پیش روی پروسه صلح افغانستان، فراوان خلق خواهد شد.
بسیاری از کشورها در پروسه صلح افغانستان دنبال امتیازگیری هستند. از کشورهایی که در تقابل با ایالات متحده قرار دارند شروع تا کشورهایی که با امریکا منافع مشترک داشتند ولی فراموش شدند. ممکن نیست که شما با پنج نفر به یک جنگ بروید اما سپس تنها بنشینید و با او صلح کنید. چنین رفتاری، رسیدن به صلح در افغانستان را از بُعد بینالمللی با چالش روبهرو میسازد.
واقعیت این است که ما در مرکز بینظمی بینالمللی قرار داریم. کشورهای زیادی از پروسه صلح آُسیب میبینند. کشورهای زیادی از این پروسه بهره میبرند و کشورهای زیادی وجود دارند که آینده خود را مبهم میدانند. در چنین بینظمیای، هر کشوری دنبال منافع خودش است. ایالات متحده بدون بررسی و تحلیل همه این احتمالات گام برداشته و چنین روندی، آُسیبهای جدیای را بر این پروسه وارد ساخته است.
راه حل عبور …
حکومت افغانستان تا اکنون مرتکب اشتباهات بسیاری بدی در مسیر گفتوگوهای صلح شده است. به گونه مثال لویهجرگه برای رهایی ۴۰۰ تن نباید برگزار میشد. لویهجرگه باید برای رهایی ۵۰۰۰ تن برگزار میگردید. حکومت باید نقش مردم را در این پروسه ملی از همان ابتدا پر رنگتر میساخت. اگر کشورهای ذیدخل در قضایای افغانستان مانع پررنگ بودن نقش مردم شدهاند، حکومت افغانستان باید در مقابل آنها ایستادهگی بیشتری کند/میکرد. برای اثبات نقش کمرنگ مردم در پروسه صلح کافی است که ترکیب هیئت مذاکره کننده صلح را نظری بیندازیم. ترکیب این هیئت به گونهای است که هیچکدامشان نمیتوانند ادعا کنند که به نمایندهگی از مردم در گفتوگوهای پیش رو شرکت خواهند کرد. ترکیب هیئت نیز میان احزاب سیاسی و قدرتهای حاکم در افغانستان عملا تقسیم شده است. فرزندان رهبران سیاسی جای مردم را گرفتهاند. خانوادههای قربانیان، سهمی در این ترکیب ندارند و تصمیمها در نهایت بر عهده کسانی گذاشته شده که طی چندین سال اخیر یک سوی جنگ افغانستان بودهاند.
حکومت افغانستان برای عبور از چنین وضعیتی، دو گزینه دارد. گزینه نخست، رو آوردن در یک سطح کلانتر و وسیعتر به مردم است. مردم باید شریک تمام مباحث صلح شوند. رسانهها باید واقعیتهای پروسه صلح را با مردم افغانستان شریک سازند. گروههای مشورهدهی باید در ولایتهای مختلف کشور شکل بگیرند. اپوزسیونی که بتواند از مردم نمایندهگی کند توسط حکومت مورد حمایت قرار بگیرد. نقش این اپوزسیون در ارائه مشوره برای صلح باید پررنگ باشد.
گزینه دوم این است که حکومت افغانستان باید رابطهاش با سایر قدرتهای منطقوی را تعمیم ببخشد. حقیقت این است که در مرکز بینظمی جهانی، دیگر کشورها نمیتوانند بیتفاوت باشند. عدم نقشآفرینی سایر کشورها در پروسه صلح افغانستان پروسه صلح را با چالش روبهرو میسازد. افغانستان میتواند با تحکیم روابطش با کشورهای منطقه همچنان از موقف قدرتمندانهتری وارد مذاکرات شود.
نقش وزارت خارجه افغانستان به عنوان دستگاه دیپلماسی کشور باید بعد از این پررنگتر باشد. ایجاد ورابط با کشورها، سهولتهای کلانی را برای عبور از چالش در مسیر گفتوگوهای صلح ایجاد میکند.