پیکری که هنوز پیدا نشده است

این نوشته، پایان تلخ زندگی چهار جوان افغان را روایت می‌کند که یک تن آنان روز شانزدهم اگست از هواپیماهای C-17 ایالات متحده امریکا، روی باند میدان هوایی کابل سقوط کرد، دو تن دیگر روی بام‌ خانه‌های مردم سقوط کردند و یک تن آنان با گذشت یک‌سال از این رویداد تا اکنون مُرده یا زنده‌اش، پیدا نشده است.

اگست سال ۲۰۲۱، سال‌یاد خاطرات تلخی است که نسل‌های بعد نیز، بُهت‌زده به تصاویر آن‌روزهای کابل خیره خواهند شد. روزهایی که جغرافیای بزرگی به نام افغانستان با میلیون‌ها انسان و آرمان‌ها و آرزوهای‌شان و صدها هزار ساز و برگ‌های نظامی و اداری‌ دو دسته به طالبان سپرده شدند. تراژدی اگست 2021 کابل، پیامدهای ناگواری به همراه داشت. هنوز ده‌ها هزار نفر در افغانستان، ایران و پاکستان در انتظار دریچه‌ای برای عبور از زندگی دشوار به سمت آینده‌ای ناروشن هستند.

هنوز جسد جوان نوزده ساله‌ای به اسم ذبیح پیدا نشده است. تا اکنون چشم‌های پدر و مادری در کابل به دروازه و یا تماس‌‌های تلفنی دوخته شده تا شاید، خبر بازگشت یا سلامتی فرزند خود را دریافت کنند. جهان، تصاویری که چندین جوان، روی بال‌های هواپیماهای امریکایی نشسته بودند را فراموش نکرده و به زودی فراموش نخواهد کرد. تراژیدی آگست، منجر شد تا هنوز با وصف گذشت یک‌سال از آن روزهای تلخ، هزاران تن در ابوظبی و قطر، آینده‌ی خود را با شک و تردید، دنبال کنند.


روایت مرگ ذکی و سرنوشت نامشخص ذبیح

ذکی، عضو تیم ملی فوتبال نوجوانان افغانستان بود.

روز ۱۶ آگست، دو برادر نوجوان به نام‌های ذبیح و ذکی به میدان هوایی کابل رفتند. پدرشان ‘محمد رضا’ فروشنده میوه و سبزی‌جات در کابل پایتخت افغانستان بود. محمد رضا در آن روز به دلیل شرایط خاص امنیتی به وظیفه‌اش حاضر نشده بود. پسرانش به او تماس تلفنی می‌گیرند و خبر می‌دهند که نزدیک هواپیما هستند و به زودی به خارج از افغانستان سفر‌ خواهند کرد.

محمد رضا از این‌که پسرانش توانستند وارد میدان هوایی کابل شوند، خوش‌حال می‌شود و لبخند می‌زند. او به آینده فرزندان خود خوش‌بین می‌شود، زیرا احتمالا ذکی و ذبیح دیگر مجبور نیستند که در آینده ،در کابل دست‌فروشی میوه و ترکاری کنند. این تماس، آخرین تماس دو برادر با پدرشان بود. ذبیح و ذکی، هر دو، روی بال و کنار چرخ‌های هواپیما می‌نشینند. ذکی  بلافاصله پس از پرواز هواپیما، از روی بال‌های هواپیما سقوط می‌کند و روی باند میدان هوایی کابل فرود می‌آید. از ذبیح برادر ۱۹ ساله ذکی تا هنوز خبری نبود. هواپیما حرکت می‌کند. دقایقی بعد، مردی از موبایل ذکی به آخرین شماره ثبت شده روی صفحه موبایلی که آسیب ندیده بود، تماس می‌گیرد. محمد رضا می‌گوید: ‘بله پسرم؟’

اما شخص دیگری پشت خط تلفن است. مرد ناشناسی که خطاب به پدر ذکی می‌گوید: ‘جسد پسرتان، این‌جا در میدان هوایی کابل افتیده’ دنیا برای محمد رضا، تیره و تار می‌شود. او نمی‌داند در هیاهو و قیامت کابل چه کند.  هیچ وسیله‌ای در آن روزهای هرج‌ومرج کابل برای رفتن به میدان وجود نداشت. پدر ذبیح، همه‌ی شش کیلومتر فاصله‌اش با میدان هوایی را یک‌سره و بدون توقف می‌دود، اما در آن‌جا با تن تکه‌وپاره شده‌ی فرزندش روبرو می‌شود. اما ذبیح کجاست؟ خدا می‌داند !! در وهله نخست، گمان بر این بود که او موفقانه وارد هواپیما شده و ممکن است بی‌خبر از آن‌که بر برادرش چه گذشته، به زودی خبر رسیدنش به امریکا یا ابوظبی را گزارش دهد. اما روزها گذشت … پیکر ذبیح دفن شد. مراسم فاتحه‎‌خوانی برگزار شد. پس ذبیح کجاست؟ چرا هنوز از او خبری در دست نیست؟ دلهُره و ترس از این‌که مبادا ذبیح نیز به سرنوشت ذکی روبرو شده باشد، روز به روز بیشتر می‌شد.

خانواده رضایی در هفته‌های نخست، تمام شفاخانه‌ها و مراکز درمانی کابل را جست‌وجو کردند، تا شاید خبری از ذبیح به دست بیاید اما با گذشت یک‌سال، هر روز ناامیدی این پدر و مادر از تکرار بوسه برگونه‌های ذبیح، بیشتر می‌شود. با گذشت یک‌سال، تا اکنون هیچ خبری از زنده و یا مُرده بودن ذبیح به دست نیامده است. شاید لای چرخ‌هواپیما و یا هم شاید سقوط در یک منطقه کوهستانی، تقدیرش را سرنوشت این‌گونه رقم زده است. با آن‌هم، هنوز روزنه‌های امیدی برای اطلاع از وضعیت ذکی همچنان برای مادرش وجود دارد. هر تماس تلفنی، هر پیامک و هر صدای اپلکیشین‌های ارتباطی – برای خانواده رضایی، امیدبخش است. اما پدر، که گرم و سر چشیده روزگار شده، شاید به این باور رسیده است که داغ دیدار و او ذبیح بر دل‌شان خواهد ماند. پدرشان هنوز از شوک آن روزها خارج نشده است. محمد رضا، شخصا پیلوت آمریکایی را مقصر می‌داند. نظرش این است که ‘فرزندانش شاید باور نمی‌کردند که هواپیما حتما پرواز خواهد کرد.’ امریکا باید این وضعیت را مدیریت می‌کرد.

و اما روایت دندان‌پزشک جوان کابل

فدا محمد امیر، جوان 26 ساله ای بود که پس از دریافت سند تحصیلی از رشته دندان‌پزشکی، به تازگی کلنیک دندانی را در کابل تأسیس کرده بود. روز شانزدهم اگست، در قیامت کابل، حوالی صبح  به کلنیک خود رفت. معمول بود که فدامحمد پس از رسیدن به مطب، به همسرش تماس می‌گرفت و از رسیدنش اطمینان می‌داد. اما ساعت یازده شد و از فدا محمد هیچ خبری در دست نبود. آن روز همه نگران هم بودند، در اصل، کلنیک‌های خصوصی نیز بسته مانده بودند. فدامحمد شاید داشت به آن‌چه در داخل میدان هوایی کابل می‌گذشت، فکر می‌کرد و به بهانه کلنیک، به سمت میدان هوایی کابل رفته بود.

فدا محمد، جوان دندانپزشک در کابل

خانواده فدامحمد لحظه به لحظه، نگرانی‌شان از وضعیت فدامحمد افزایش می‌یافت. ساعت 3 پس از چاشت بود که مرد ناشناسی به پدر فدا محمد تماس گرفت و به سرعت از پاینده ابراهیم خیل، پدر فدا محمد پرسید: «فدا محمد پسرتان است؟» ابراهیم خیل با آشفته‌گی جواب داد: «بله خیریت است؟» مرد ناشناس جواب داد: «پسرت از هواپیما سقوط کرده است.» تماس گیرنده از او خواست تا برای جمع آوری بقایای جسد پسرش به یکی از محله‌های کابل برود. ابراهیم خیل، امید زیادی به پسر 26 ساله‌اش داشت و هر چه داشت برای تحصیل و ازدواجش سرمایه‌گذاری کرده بود. امیر در مورد خروج از افغانستان با هیچ‌کس صحبت نکرده بود، اما 13000 دالری که یک سال پیش برای عروسی فدا محمد قرض گرفته شده بود، بر دوش او سنگینی می‌کرد.

خانواده فدامحمد دائماً به این فکر می‌کنند که چرا خلبان نظامی ایالات متحده و کنترل ترافیک زمینی برای نجات جان پسرشان و دو نفر دیگر که همه‌گی در اثر هواپیمای باری نظامی C-17 گلوبمستر سقوط کردند، کاری انجام ندادند. واشنگتن و متحدانش از چنین هواپیماهای غول پیکری برای تخلیه بیش از 100000 افغان در هرج و مرج دو هفته پس از فروپاشی دولت کابل در 15 اگست استفاده کردند.

اکنون مرگ دل‌خراش فدامحمد، شاه‌جان، مادر داغدیده‌اش را در هم شکسته است. پسرش از سود ناچیز کلنیک، از همسر، چهار برادر کوچک‌تر و پنج خواهرش مراقبت می‌کرد. شاه‌جان در مورد این‌که چرا فدامحمد با وصف داشتن سند تحصیلی خوب و کلنیک چنین خطر بزرگی را به جان خریده، می گوید: «او می‌دید که ما در پرداخت بدهی‌های خود ناتوان شده‌ بودیم و وضعیت مالی ما روز به روز بدتر می‌شد.” او گفت: «این اتفاق به این دلیل رخ داد که افغانستان دوباره با یک تراژدی دیگر روبرو شد. “ما با فقر قریب الوقوع روبرو بودیم. در غیر این صورت، چرا یک پزشک این‌قدر ناامید شود؟” توجیه مادر فدامحمد این است که پسرش پس از بازگشت طالبان به قدرت، شکست قریب الوقوع اقتصادی را احساس کرده است.  به گفته مادر فدامحمد، «وقتی رسانه‌ها می‌آیند تا داستان ما را بگیرند، احساس می‌کنیم که نمک به زخم‌های ما می‌پاشند.

فدامحمد از رشته دندانپزشکی فارغ شده بود.

هرج و مرج کابل و پایان زندگی 173 تن دیگر …

هرج‌ومرجی که در کابل در شانزدهم اگست آغاز شد، منجر به سقوط صفی‌الله هوتک جوان دیگری شد که جسدش را روی سقف سمنتی خانه در کابل پیدا کردند. متأسفانه جزئیات بیشتری در مورد صفی الله هوتک در دست نیست. اما این مرگ‌های غم‌انگیز باعث شد تا مقامات ایالات متحده به کنترل‌کنندگان ترافیک هوایی خود در کابل و خدمه C-17 مشاوره روانی ارائه دهند. آن استفانک، سخنگوی نیروی هوایی ایالات متحده، پس از تبدیل شدن این فاجعه به یک تیتر اصلی جهانی گفت: «در مواجهه با وضعیت امنیتی به سرعت رو به وخامت اطراف هواپیما، خدمه C-17 تصمیم گرفتند میدان هوایی را در اسرع وقت ترک کنند.

او گفت که هواپیما مملو از محموله بود، اما به جای تخلیه، خدمه تصمیم گرفتند زمانی که توسط صدها غیرنظامی افغان که در هرج و مرج به باند میدان هوایی هجوم آورده بودند، پرواز کنند. امیر، هوتک، ذبیح و ذکی تنها کسانی نبودند که در آن روزهای پر هرج و مرج جان باختند. چنانچه در 26 اگست، یک بمب گذار انتحاری بیش از 173 نفر از جمله 13 سرباز آمریکایی را کشت. داعش مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت. تحقیقات ایالات متحده نشان داد که تنها یک عمله انتحاری،تنها مسئول این حمله بوده است.


منابع:

دایلی میل

رادیو فردای انگلیسی

 

 

نظرات
  • Nasima 2022-08-23 پاسخ

    لعنت به تمام رهبران خاین ما
    آنها باعث این هرج و مرج شده اند

پاسخی بدهید