هرات چگونه سقوط کرد؟ | قسمت اول

یادداشت: هیچ بخشی از این نوشته برای برائت فرد و یا مقصر دانستن شخص دیگری نگاشته نشده است. بحث سقوط نظام جمهوری، مبحث امریکا، مذاکرات دوحه و سیاست‌های جهانی هیچ ارتباطی به این مقاله ندارد. این مقاله، در واقع یک تحلیل نیست، بلکه روایتی است از چگونه‌گی سقوط هرات و حاشیه‌هایی که قابل یادآوری هستند. همه روایت‌هایی که تا اکنون نگاشته شده‌اند، محدود به سقوط کابل بودند. جایی که نه جنگی در آن اتفاق افتاد و نه درگیری‌ای … اما بدون تردید، کلید بقا و سقوط هرات و فراتر از آن کلید بقا یا سقوط نظام در کابل بود.

من شاهد همه رخ‌دادها نبودم، شاید این نوشته کم‌وکاستی‌های زیادی داشته باشد که با تحلیل شما از قضایا در تضاد باشد. اما همه تلاشم در زمان نوشتن متن این بود که واقع‌بینانه و به‌دور از هرگونه تعلقات سیاسی، چشم‌دیدها و شنیده‌هایم از سقوط این شهر را بنویسم. تنها دیدگاهی که در مورد سقوط هرات به عنوان تحلیل می‌توانم مطرح کنم این است که همیشه معتقد بودم دو اتفاق سیاسی و امنیتی کلان، سقوط جمهوریت را ساده ساخت. اتفاق نخست، باخت جمهوریت در دیپلوماسی دوحه بود. جایی که امریکایی‌ها عملا با انجام توافق‌نامه‌ای دو به دو با طالبان، سقوط جمهوریت را کلیک زدند. اتفاق دوم سقوط بنادر اسلام‌قلعه و تورغندی در هرات بود. این اتفاق، شاید بزرگ‌ترین ضربه را بر پیکر جمهوریت زد. بنادر مهم تورغندی در شمال و اسلام‌قلعه در غرب هرات که به دست طالبان افتادند از یک‌سو حیثیت سیاسی جمهوری را به شدت خدشه‌دار ساخت و از طرف دیگر، به ویژه سقوط بندر اسلام قلعه، بزرگ‌ترین چشمه عایداتی دولت را گرفت و به بزرگ‌ترین منبع عایداتی طالبان بدل ساخت. به همین دلیل، سقوط هرات به دست طالبان بدون تردید، روزنه‌های اندک امید نجات جمهوریت را هم بست. بازتاب سقوط اسلام‌قلعه در رسانه‌های جهان، آن‌قدر گسترده بود که بسیاری‌ از این رسانه‌ها از احتمال سقوط جمهوری در ماه‌ها و هفته‌های پیش رو صحبت می‌کردند.

به هر ترتیب، بعد از سقوط هرات بود که طی سه روز آینده‌اش، اکثر شهرهای کلان و در نهایت کابل به دست طالبان افتادند. باری رئیس‌جمهور پیشین افغانستان، محمد اشرف‌غنی در یکی از سفرهای نخستش به هرات سخنرانی کرد و گفت که سقوط هرات در طول تاریخ منجر به ساقط شدن نظام‌های سیاسی در افغانستان شده است.


هرات چگونه سقوط کرد؟

وحید پیمان

پیش از آن‌که جنگ در ولسوالی‌های شرقی هرات، جایی‌که نخستین جرقه‌های سقوط ولسوالی‌های این ولایت به صدا در آمد، شدت پیدا کند، سید رسول موسوی مدیر کل آسیای جنوبی وزارت امور خارجه ایران پس از سفر به کابل، جلال آباد، قندهار و مزار شریف به هرات آمد. من به تازگی از کابل به هرات تبدیل شده بودم و در نمایندگی وزارت خارجه افغانستان کار می‌کردم. در آن روز مأموریت یافته بودم که به نمایندگی از وزارت خارجه افغانستان، این نماینده‌ی ایران را در دیدارش با والی هرات همراهی کنم. آقای موسوی پس از صحبت‌های تشریفاتی، واضح ساخت که به خاطر یک نگرانی کلان به افغانستان آمده و به همه ولایت‌هایی که ایران در آن‌ها کنسول‌گری دارد، سفر کرده است. او بسیار آشکارا به والی هرات گفت که ما نمی‌خواهیم حادثه کنسول‌گری ایران در مزار شریف دوباره در هیچ جای افغانستان تکرار شود. او حتا از والی هرات پرسید که برای حفظ امنیت کارمندان کنسول‌گری ایران در هرات در روز سقوط چه کمکی می‌توانند بکنند.

من که تا آن لحظه حتا تصور سقوط شهری مانند هرات در ذهنم هم نمی‌گنجید، تکان خوردم. به نظر می‌رسید که ایرانی‌ها پیش‌بین سقوط افغانستان در روزها یا هفته‌های آینده بودند. قتالی سخن‌ران و گفت‌وگو کننده ماهری بود. او چنان با محکم و پرانرژی با نماینده ایران صحبت کرد که نگرانی من نیز به عنوان شنونده‌ی این صحبت‌ها، از بابت سقوط هرات یا افغانستان به دست طالبان کمتر شد. آقای موسوی نیز از ادامه بحث در مورد روز سقوط احتمالی خودداری کرد. سپس رُخ صحبت‌ها به سمت مباحثی چون همکاری‌های اقتصادی میان هرات و مشهد چرخید. با وصف تغییر فضای گفت‌وگو اما چند سوال ذهنم را درگیر ساخته بود. این‌که واقعا، چرا ایرانی‌ها برای حفاظت از جان دیپلوماتان خود، از اکنون برنامه‌ریزی دارند؟ چرا فکر می‌کنند که شهرهای افغانستان سقوط خواهد کرد؟ چگونه تمام نزاکت‌های دیپلوماتیک را کنار می‌گذارند و به فرد شماره یک ولایتی مانند هرات می‌گویند که روز سقوط چگونه جان همکاران خود را حفظ کنیم؟ تا آن روز هیچ مرکز ولایتی در افغانستان سقوط نکرده بود، به جز شهر قلعه‌نو، آن هم برای ساعاتی محدود.

چند روز بعد و در آخرین هفته‌هایی که سید وحید قتالی والی هرات بود ناامنی‌ها در ولسوالی‌های شرقی هرات افزایش یافت.  هر شب بر شدت درگیری‌ها افزوده می‌شد. نیروهای دولتی فشار بی‌امانی را متحمل می‌شدند. قتالی توانسته بود ناامنی‌ها در بخش‌هایی از هرات را با استفاده از تاکتیک‌هایی بومی و تأمین ارتباط با فرماندهان محلی تا حدودی کاهش دهد و یا به عبارتی بهتر، از سقوط مراکز ولسوالی‌ها به دست طالبان جلوگیری کند. قتالی تجربه مدیریت جنگ را نداشت اما هنر او در تأمین ارتباطات بود. او با یک تماس و با استفاده از قوه بیان، فرماندهان جنگ‌جوی یک ولسوالی را به کمک فرا می خواند. جلوگیری از سقوط برخی از ولسوالی‌ها بدون کمک‌های مردمی، تقریبا غیر ممکن شده بود. همین هنر قتالی مانع از دست رفتن مراکز ولسوالی‌ها شد.

در آن روزها دغدغه‌های امنیتی، تمرکز مسوولان محلی را بر مدیریت جنگ و مهار ناامنی‌ها در ولسوالی‌ها محدود ساخته بود. تمام تلاش حاکمیت محلی هرات این بود که مراکز ولسوالی‌ها سقوط نکند. به همین دلیل، ناامنی‌ها در شهر افزایش یافته بود. واقعیت این بود که در بسیاری از ولسوالی‌ها، تنها و تنها مراکز ولسوالی‌ها باقی مانده بودند و حاکمیت دولتی در سطح روستاها و قریه‌جات، به پائین‌ترین حد خود رسیده بود. اما در کنار این وضعیت، افزایش آدم‌ربایی‌ها و سرقت‌ها در مرکز شهر هرات نیز به یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها بدل شده بود. کشته شدن تاجران و سرمایه‌داران به دست اختطاف‌گران، امیدواری مردم را به حداقل کاهش داده بود. رسانه‌ها و کاربران شبکه‌های اجتماعی عمده تمرکزشان بر انتقاد از عمل‌کرد دولت در مرکز شهر و وقایعی بود که در ۱۵ ناحیه شهری اتفاق می‌افتاد. بسیاری از وقایعی که در ولسوالی‌ها می‌گذشت از چشم رسانه‌ها پنهان می‌ماند. برای حکومت مرکزی اما آن‌چه در شهر هرات می‌گذاشت، اهمیت چندانی نداشت. قتالی هرگز دوست نداشت که در زمان مأموریتش، ولسوالی‌ای در هرات سقوط کند. ولسوالی‌هایی که در یک سال آخر جمهوریت در هرات، هر شب بدون استثنا شاهد زد و خورد میان دولت و طالبان بودند. در همین روزها چند بار با وحید قتالی از نزدیک دیدار داشتم. او هر بار از این‌که خبرنگاران، فعالان مدنی و در مجموع شهروندان هرات، عمل‌کرد او درباره افزایش میزان آدم‌ربایی‌ها و سرقت‌های مسلحانه در مرکز شهر را نقد می‌کردند، شاکی بود. نظر او این بود که واقعیت وضعیت امنیتی در همه جای افغانستان واضح است. او از مردم توقع داشت که مصروفیت حاکمیت محلی هرات بر تمرکز جنگ در ولسوالی‌ها را درک کنند. هرات در طول بیست سال حاکمیت جمهوری با کمبود غیر قابل توجیه پولیس روبرو بود. در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ به دلیل تلفات بالا و افزایش موارد ترک وظیفه، نیروهای پولیس در هرات به کمترین حد خود رسیده بود. گاها نیروهای مردمی و اربکی سد بزرگی در مقابل سقوط ولسوالی‌ها بودند. در میان نظامیان به ویژه پولیس و امنیت ملی که معمولا امنیت مراکز ولسوالی‌ها را بر عهده داشتند، شماری از آن‌ها با وصف محدودیت‌های حمایتی، از ته دل با طالبان در جنگ بودند.  یکی از ولسوالی‌های هرات تنها با ۱۶ سرباز محافظت می‌شد. این ۱۶ سرباز تقریبا هر شب در جنگ بودند. قتالی به من گفت که تعداد این سربازان ۲۳ نفر بوده و پس از جان باختن ۷ تن آنان طی ماه‌های اخیر، تعدادشان به ۱۶ نفر کاهش یافته است.

به دلیل رابطه شخصی‌ای که با قتالی، والی هرات داشتم، چند شب در باغ آزادی او را همراهی کردم. تقریبا هر شب در ۱۵ ولسوالی از ۱۷ ولسوالی هرات درگیری بود. اما در سه ولسوالی زنده‌جان، انجیل و گذره نیز به صورت پراکنده ناامنی‌هایی صورت می‌گرفت. تماس‌هایی که از جبهات جنگ به والی هرات می‌آمد، یکی پی دیگری بود. از جان باختن سربازان و افسران تا گرفته تا مقاومت‌هایی که گاهی با کمترین امکانات صورت می‌گرفت. جلسات نظامی عمدتا از طریق پلتفورم‌های دیجیتالی میان والی، قوماندان قول‌اردو، فرمانده امنیه و سایر مسوولان و نهادهای نظامی از طرف شب انجام می‌شد و گاها تا ساعت ۳ صبح دوام می‌کرد. تمام جنگ‌ها و حملات طالبان بعد از ساعت ۳ متوقف می‌شدند. تبدیلی شیرآقا الکوزی به بادغیس که با تقاضای‌ حسام‌الدین شمس والی جدید آن ولایت صورت گرفت از بدترین اتفاقاتی بود که می‌توانست به ویژه در شرق هرات، منجر به افزایش روحیه جنگی نیروهای طالبان شود. طالبان شرق هرات از شیرآقا الکوزی هراس زیادی داشتند. والی هرات با رفتن الکوزی که به عنوان آمر امنیت پولیس در هرات وظیفه اجرا می‌کرد به شدت ناخشنود شد.

در آخرین‌ روزهایی که قتالی والی هرات بود وضعیت امنیتی در شرق هرات به ویژه در ولسوالی اوبه تیره‌تر از هر زمانی شده بود. البته پیش‌رفت‌های طالبان در فراه و بادغیس در همسایگی هرات و همچنان سقوط برخی از ولسوالی‌ها در سایر ولایت‌ها – به طالبان هرات روحیه جنگی مضاعفی بخشیده بود. ولسوالی اوبه تقریبا سقوط کرده بود که خبر انتصاب عبدالصبور قانع والی جدید هرات دست‌به‌دست شد. این تغییر به گونه‌ای سریع و بدون حاشیه اتفاق افتاد که به گمان اغلب، قتالی تبدیلی خود را از طریق شبکه‌های اجتماعی مطلع شد. روزی که والی جدید هرات کار رسمی خود را آغاز کرد، شماری از سربازان در یک کندک نظامی در نزدیکی مرکز ولسوالی اوبه هرات در محاصره مانده بودند. خانواده‌های این سربازان چند بار دست به تظاهرات زدند و خبر دادند که فرزندان‌شان به دلیل عدم حمایت دولت، مجبور به خوردن گیاهان و علف‌های هرز شده‌اند. البته بعدا مشخص شد که این سربازان آذوقه فراوانی داشتند و چنین خبرهایی احتمالا از آدرس‌ مخالفین دولت به خانواده‌های قربانیان می‌رسید. نخستین فعالیت آقای قانع و شاید تنها فعالیت قابل ذکر او در هرات، تلاش‌های مکرر او برای نجات جان این سربازان بود. قانع تا آخرین روزهای سقوط هرات از نجات سربازان در ولسوالی اوبه به عنوان نماد تغییر در عمل‌کرد حاکمیت محلی در هرات یاد می‌کرد. او رتبه نظامی «جنرالی» و سابقه کار به عنوان معین وزارت داخله را در کارنامه‌اش داشت. در نخستین روزهای آغاز به کار قانع، امید مردم به کاهش ناامنی‌ها در هرات افزایش یافت. من نیز به عنوان شهروندی که نگران وضعیت امنیتی هرات بودم، به دلیل سابقه نظامی‌گری او، کم‌وبیش خوش‌بین شده بودم. در آن روزها کنسول‌های ایران، پاکستان و ترکمنستان قصد دیدار تعارفی با والی هرات داشتند. من باید در همه این دیدارها به نمایندگی از وزارت خارجه، حضور می‌داشتم. همه این دیدارها تعارفی بودند. زمانی که والی جدید هرات با دیپلوماتان این کشورها صحبت می‌کرد، برایم لحظاتی دشواری رقم می‌خورد. به هر حال من سابقه روزنامه‌نگاری داشتم و در دیدارهای رسمی گوناگون از ارگ ریاست جمهوری تا دفاتر ولایتی حضور داشتم. قانع در گفت‌وگو و صحبت بی‌نهایت ضعیف بود. در درون اداره نیز عمل‌کرد او نقد می‌شد. هیچ برنامه‌ی جامعی برای بهتر شدن وضعیت امنیتی هرات نداشت. عمل‌کرد ضعیف اداری، نظامی و سیاسی قانع، خیلی زود او را به سوژه انتقاد مردم در شبکه‌های اجتماعی بدل کرد. قانع بارها از همکارانش پرسیده بود که چرا هراتی‌ها برایش فرصت نمی‌دهند؟ چرا نقدش می‌کنند و چرا این‌قدر زود علیه او به انتقاد برخواستند؟به هر حال ناامنی‌ها در هرات با حضور قانع نه تنها کاهش نیافت که موارد سرقت، آدم‌ربایی و ناامنی‌های اجتماعی نیز افزایش یافت. واضح بود که او نمی‌توانست والی خوبی برای هرات باشد.

دمای هوای هرات در ماه سرطان به شدت افزایش یافته بود. سقوط ولسوالی اوبه به دست طالبان، نگرانی‌های امنیتی را نسبتا افزایش داده بود. از ولایت‌های شمال کشور لحظه به لحظه خبرهای متعددی می‌رسید. روند سقوط ولسوالی‌ها به تازگی کلیک خورده بود. طالبان در هرات تمام توجه خود را معطوف به سقوط بندر اسلام‌قلعه کرده بودند. هر شب و تقریبا هفته‌ای ۳ تا ۴ بار به این شهرک حمله می‌کردند. آن‌ها حتا یکی دوبار تا نزدیکی‌های نقطه صفر مرزی نیز پیش‌روی کرده بودند. ده روز مانده به عید قربان، طالبان شایعه‌ای را در شهر هرات پخش کردند که تصمیم دارند «نماز عید را در مسجد جامع این شهر اداء کنند». این جمله، کپی‌برداری از مجاهدین هرات در دهه هفتاد خورشیدی بود که گفته بودند نماز عید را آن سال را در هرات اداء خواهند کرد. البته طالبان نتوانستند تا روز عید، شهر هرات را تصرف کنند ولی روند سقوط ولسوالی‌های هرات شروع شد. چشت و غوریان روز ششم جولای یعنی یک‌ماه و ۹ روز قبل از سقوط جمهوریت، به دست طالبان افتادند. شب هفتم جولای یکی از سخت‌ترین شب‌ها طی دهه‌های اخیر برای مردم هرات بود.  به دلیل افزایش جنگ در اسلام قلعه، خطوط انتقال برق آسیب دیده بود. دمای هوای هرات بین ۳۹ تا ۴۱ درجه سانتی‌گراد در نوسان بود. دسترسی به رسانه‌ها تنها با روشن کردن ژنراتورها مقدور بود. خبر سقوط ولسوالی‌ها مانند بمب در حال دست به دست شدن بود. هراتی‌ها در سال ۱۳۷۴ خورشیدی، زمانی که شب هنگام به خواب رفته بودند، صبح آن شب، شهرشان پر از طالب شده بود و هرات سقوط کرده بود. خاطرات آن شب، در شب هفتم جولای سال گذشته، دوباره در اذهان شهروندان هرات زنده شده بود. حقیقتا شایعات در هرات بسیار زود دست به دست می‌شوند. برخی از شهروندان از دیدن طالبان در منطقه تانک مولوی در ناحیه سیزدهم شهر هرات نیز سخن می‌گفتند، هر چند همه این اخبار، ساخته و پرداخته ذهن شهروندان بود اما یک واقعیت غیر قابل انکار وجود داشت. این‌که همه‌ی ولسوالی‌های هرات تا صبح آن شب سقوط کردند. حتا زنده جان در ۲۰ کیلومتری غرب شهر هرات.

کسانی که هرات را از نزدیک دیده‌اند، می‌دانند که ولسوالی‌های گذره و انجیل هرات آن‌قدر به شهر نزدیک‌اند که گویا مربوط به مرکز شهر هرات هستند. تنها همین دو ولسوالی باقی مانده بود. بسیاری از شهروندان هرات شب هفتم جولای، هرگز نخوابیدند.

تاکتیک طالبان این بود که با مراجعه به سربازان و افسران از تأمین امنیت جان آن‌ها سخن می‌گفتند و حتا مقداری پول نقد نیز به سربازان می‌دادند. بسیاری از پوسته‌ها با همین تاکتیک سقوط کردند. در میان سربازان، این شائبه دست به دست شده بود که دولت تصمیم دارد تا هرات را به طالبان واگذار کند. بسیاری از این سربازان به همین دلیل و با طرح این سوال که جان خود را برای چه کسی و به خاطر چه چیزی به خطر بیندازیم، پوسته‌های امنیتی و مراکز ولسوالی‌ها را ترک می‌کردند. هرج‌ومرج در میان مقامات محلی هرات به شکل کم سابقه‌ای پدید آمده بود. هرات تقریبا از دست رفته بود. مجیب‌الرحمان رحیمی از دستیاران و نزدیکان داکتر عبدالله در آن شب تا صبح بارها با من تماس گرفت. او اطلاعات لحظه به لحظه از سقوط ولسوالی‌ها را به داکتر عبدالله انتقال می‌داد. سوال کلان اما این بود که سربازان قول‌اردوی ظفر کجا هستند؟ چرا همه تسلیم شونده‌ها پولیس و نیروهای سرحدی و نظم عامه هستند. چرا قول‌اردو برای حفاظت از هرات اقدام نمی‌کند؟ برای این سوال‌ها بعدا پاسخ‌های نسبی پیدا شد که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.

اواخر شب بود که محمد اسماعیل خان، نزدیک‌ترین افرادش را به خانه خود فراخواند. تحلیل عمومی بر این بود که شهر هرات نیز طی ۲۴ ساعت آینده سقوط خواهد کرد. اسماعیل خان در این جلسه تصمیم گرفت که فردا صبح، کنفرانس مطبوعاتی برگزار ‌می‌کند و از ایجاد یک جبهه ضد طالبان، متشکل از فرماندهان جهادی خبر می‌دهد. صبح آن روز، شماری از رؤسای ادارات دولتی هرات به این بهانه که به مرکز کشور فراخوانده شده‌اند، در نخستین پرواز، هرات را ترک کردند. برخی از چهره‌های سیاسی نیز فامیل‌های خود را به کابل انتقال می‌دادند. روز هفتم جولای، قیمت تکیت هواپیما در هرات به بالاترین حد خود رسید. هرج‌ومرج و سراسیمه‌گی موج می‌زد. ساعت ۹ صبح اسماعیل خان، رسانه‌ها را به خانه‌اش فراخواند. صحبت‌های اسماعیل خان نه تنها روحیه جنگی سربازان باقی مانده را حفظ کرد، بلکه سخنان او باعث شد تا مسوولان ارشد حکومتی نیز روحیه‌ی تازه‌ای بگیرند. اسماعیل خان که طی بیست سال گذشته همواره از سوی حکومت مرکزی به عنوان جنگ‌سالار شناخته می‌شد به یک‌باره تبدیل به مرد محبوب آن‌روزهای هرات شد. در خانه خانه‌ی هرات، بحث اسماعیل خان بود. شبکه‌های اجتماعی مملو از مباحثی در مورد او شد. ولی یک واقعیت انکار ناپذیر وجود داشت. این‌که اسماعیل خان، دیگر آن فرمانده مقتدر دهه هفتاد نبود. نه سلاح خوبی داشت و نه فرماندهان کار کشته پیشین خود را. جوانانی که جهت ابراز آماده‌گی برای شرکت در جنگ علیه طالبان به خانه اسماعیل خان آمده بودند، بعضا لباس‌های یخن‌دوخته نو هراتی بر تن داشتند. جنگ با طالبانی که در جبهه‌ها بزرگ شده بودند احتمالا با چنین افرادی دشوار بود. برخی نیز واضح بود که برای گرفتن سلاح و مفاد اقتصادی آن آمده بودند. همه‌ی این‌ها در این مدت کم باید مدیریت می‌شد. اما بدون تردید، برخی نیز افراد جنگ‌دیده و ماهری بودند. این افراد همان کسانی بودند که حتا بعد از سقوط شهر هرات نیز هنوز با طالبان می‌جنگیدند. من چند بار به خانه اسماعیل خان مراجعه کردم. دو – سه روز بعد، یکی از فرماندهان اسماعیل خان، سر به خود با شماری از افرادش به فرماندهی لوای سرحدی هرات رفته بود. او خواستار تحویل‌دهی این لوا با تمام امکاناتش به مجاهدین هرات شده بود. این فرمانده، خودش داستان رفتنش به لوای سرحدی را برایم روایت کرد. فرمانده لوای سرحدی از این خواست مجاهدین هرات به شدت آشفته شده بود. او بلافاصله وقوع چنین رویدادی را به مرکز کشور اطلاع داد. همین موضوع نخستین جرقه‌های بی‌اعتمادی حکومت مرکزی و اسماعیل خان را به صدا درآورد. واقعیت اما این بود که اسماعیل خان از این موضوع اطلاعی نداشت. شورای امنیت ملی، سپس در مورد مسلح ساختن افراد اسماعیل خان با احتیاط نه بلکه با نگاهی مملو از محافظه‌کاری برخورد کرد تا جایی‌که در یکی از جلسات مشترک میان والی هرات، قوماندان امنیه، قوماندان قول‌اردو و رئیس امنیت ملی هرات، والی هرات خطاب به فرمانده قول‌اردوی ظفر فریاد زد که چرا حاضر به تجهیز اسماعیل خان نیستی؟ خیال‌نبی احمدزی بدون درنظر داشت نزاکت‌های اداری، گفته بود که من سلاح‌های نو و جدید خود را هرگز به اسماعیل خان نمی‌دهم. وقتی دوباره از او پرسیده شد که چرا؟ گفت: «برایم مسوولیت دارد» واضح بود که صلاحیت توزیع سلاح به افراد محمد اسماعیل خان از نبی‌احمدزی گرفته شده بود. احمدزی در آن روزها مستقیما با شورای امنیت ملی در تماس بود.

در قسمت بعدی خواهید خواند که واکنش دولت مرکزی به سقوط ولسوالی‌های هرات چه بود؟ رئیس عمومی امنیت ملی طی سفرش به هرات چی کرد؟ چرا دولت برای بازپس‌گیری ولسوالی‌ها اقدام نکرد. طالبان چه زمانی به مرکز شهر هرات حمله کردند؟

سفر وزیر داخله و معین ارشد امنیتی‌اش چه تبعاتی داشت. آیا اسماعیل خان واقعا در برابر طالبان می‌جنگید؟ دو بزرگ‌ترین عاملی که منجر به نارضایتی اسماعیل خان شده بود؛ کدام‌ها بودند و در نهایت، در روز سقوط هرات چه اتفاقی افتاد؟

هرات چگونه سقوط کرد؟ | قسمت دوم

نظرات
  • سادات 2022-08-06 پاسخ

    یاد ایام تلخ که هنوز تلخ است
    بسیار عالی پیمان صاحب در پناه خداوند بی نیاز باشید

  • شمس الحق موحد 2022-08-06 پاسخ

    رفیق کل مطلب را مینویشیتی، چنان با شوق خواندم، یک وقت دیدم که نوشتی ادامه دارد، لطفا در مطلب بعدی کل مطلب را بنویس.

  • شکیب پردیس 2022-08-06 پاسخ

    پیمان عزیز جوان با استعداد و درایت تشکر از اینکه وقت می گذارید جهت وقایع گذشته دیگران را از جزئیات مطلع می سازید

  • ظهیر 2022-08-06 پاسخ

    درود بی پایان خدمت تان پیمان عزیز،با خواندن این مطلب فکر میکردم در آن روزگار هنوزم موقعیت دارم،انتظار ادامه مطالب زیبای شما هستیم.

  • ابراهیم احمدی 2022-08-06 پاسخ

    من یک شهروند هرات هستم کم بیش قضایا را از نزدیک دنبال می نمودم
    مایلم که ادامه این نوشته را بخواتم

  • Mohsen Akbarpour 2022-08-07 پاسخ

    ممنون که می‌نویسید پیمان گرامی.

  • عارف مجیدی 2022-08-07 پاسخ

    دقیق و درست، منتظر ادامه آن هستیم
    خودم از هرات و فعال مدنی هستم، حقایق را گفته اید

  • Morteza 2022-08-07 پاسخ

    پیمان گرانی قلم تان رسا باد
    منتظریم

  • خاوین 2022-08-13 پاسخ

    آقای پیمان از وضیعت بادغیس هم کاملآ خبرداشتید و پیوسته دنبال میکردید
    من مطمئن هستم که شبکه اطلاعاتی شما در بادغیس به اندازه هرات و شاید هم بیشتر قوی بوده اما واقعات تلخ که در بادغیس اتفاق افتاده بود را هم بنویسید
    معاملات اعضای شورای ولایتی بادغیس و اعضای پارلمان بادغیس را که معاملات پنهانی با طالب ها کرده بودند را امیدوارم بنویسید تا کردار زشت شانرا تاریخ فراموش نکند

پاسخی بدهید