باد سرد آرام بر صحرا گذشت
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
سبزهزاران رفته – رفته زرد گشت
تکدرخت نارون شد رنگ – رنگ
زرد شد آن چتر شاداب قشنگ
شاعر، گزارشگر فصلهاست. او در شعرش از زیبایی بهار میگوید، وصفش میکند و به مخاطبان خود آرامش تزریق میدهد. او روایتگر فصل سبز با ادبیات خودش است. شاعر اما کمتر از تابستان توصیفی دارد و زمستان را معمولاً با یلدایش یادآوری و توصیف میکند اما از بر پائیز به سادگی نمیگذرد. کمتر شاعر یا سخنور ناموری را میتوان یافت که در دوران حیات شعری خود، جلوههایی از پائیز یا بهار را در آثار خود منعکس نکرده باشد. بررسی همه آنها زمان درازی را میطلبد و از توان این قلم خارج است.
پائیز را خیلیها شاعرانهترین فصل سال لقب دادهاند. بسیاریها میگویند که پائیز در واقع زمستانی است که تب کرده و تابستانی است که لرز دارد. فصل زیبای برگریزان، شاعران شعر فارسی را همیشه به وجد آورده است. با آنکه بهار رؤیاییترین فصل سال عنوان میشود، اما شاعران در وصف پائیز نیز شعر کمی نسرودهاند و شماری نیز آن را شاعرانهترین فصل از میان چهار فصل سال لقب دادهاند.
در واقع، تنها در پاییز است که دیگر نه از سبزی یکنواخت خبری است و نه از بیبرگی مطلق درختان. در خزان همهجا رنگارنگ و زیبا و چشمنواز میشود و این رنگارنگی زمین و زمان است که شاعر را به وجد میآورَد. در ادبیات فارسی، اشاره فراوانی به پائیز شده است.
پائیز همیشه از سوی شاعران اما توصیف نشده است، ریختن برگهای درختان شاعران زیادی را ناخشنود میکند، چنانکه مولوی از باغبان میخواهد که ناله درختان را بشنود که سوز تازه سرما و باد خزانی چگونه شور را از باغ و درخت میگیرد.
مولوی میگوید:
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن، ناله درختان نوش کن
نوحهکنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
کو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن
کو سبزپوشان چمن کو ارغوان کو ارغوان
پایان یافتن گرما و شروع روزهای معتدل پائیزی برای شاعران پدیدهای زیبا به شمار میآید. چنانکه مسعود سعد سلمان از پائیز به عنوان فصلی یاد میکند که انسانها باید در آن در حق یکدیگر مهربانی کنند:
روزِ مهر و ماهِ مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بیفزا ای نگارِ ماهچهرِ مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
مهرگان یا جشن مهر یکی از مراسم و جشنهایی بوده است که از روز نخست ماه مهر (اول میزان) برگزار میشده است. این جشن در جوامع پارسیزبانان جایگاه خودش را داشته و مصادف بوده با نخستین روز پائیز و در واقع این یک رخداد تصادفی نیست. دلیل برگزاری جشن مهرگان در آغاز خزان و نامگذاری نخستین ماه فصل خزان به نام مهر، در این است که در دورههایی از دوران باستان و از جمله در عصر هخامنشی، آغاز پائیز، آغاز سال نو بوده ست و از همین روی نخستین ماه سال را به نام مهر منسوب کردهاند.
تثبیت آغاز سال نو در هنگام اعتدال پاییزی با نظام زندگی مبتنی بر زراعتی بستهگی دارد. میدانیم که سال زراعی از اول خزان یا پائیز آغاز و در پایان تابستان سال دیگر خاتمه میپذیرد. بر اساس آنچه در منابع ذکر یافته، زمان برگزاری جشن مهرگان در یکم ماه میزان یا مهر و آغاز فصل پائیز بوده است و این شیوه دستکم تا پایان دوره هخامنشیها در ایران باستان و حوزه خراسان بزرگ و افغانستان امروز دوام داشته است.
با این وصف، پائیز از دیرباز یکی از پررونقترین فصلهای سال به لحاظ اقتصادی بوده است، زیرا اغلب زراعتپیشهها در این فصل، مازاد فرآوردههای زراعتیشان را که نیازی به انباشت آن به عنوان توشه زمستانی نداشتهاند، به بازار روانه میکردند.
منوچهری دامغانی که بازتابدهنده زیباییهای طبیعت و پدیدههای آن در بسیاری از سرودههای خویشتن است، در یکی از اشعارش تحت عنوان، «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است»، تصویری دیدنی و پندآموز از رویدادهای فصل پاییز در برابر دیدهگان ما مجسم کرده است:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
پروین اعتصامی دیگر شاعری است که به موضوع خزان پرداخته است، او به زیبایی در شعری جفاکاریهای باد خزانی را در حق درختان یک باغ، بوستان، چمن و… با ظرافت و دقت زیادی به تصویر میکشد. به نظر پروین هیچ موجودی نمیتواند از سرنوشتی که برای وی رقم خورده است، بگریزد. برگ درخت هنگامی که بر اثر وزش تندباد به زمین فرو میغلتد، زبان به شکوه میگشاید و درخت را نکوهش میکند که در هنگام سختی، مرا در پناه خود قرار ندادی و پیوند یاری گسستی.
درخت انتقاد برگ را وارد نمیداند و به وی میگوید که این قانون طبیعت است که هیچ چیز بدون تغییر باقی نماند. من نیز سرنوشتی مانند تو در پیش دارم:
شنیدستم که وقت برگریزان
شد از باد خزان، برگی گریزان
میان شاخهها خود را نهان داشت
رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت؟
به خود گفتا کزین شاخِ تنومند
قضایم هیچگه نتواند افکند
سموم فتنه کرد آهنگِ تاراج
ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج
قبای سرخ گل دادند بر باد
ز مرغان چمن برخاست فریاد
به خود هر شاخهای لرزید ناگاه
فِتاد آن برگ مسکین بر سرِ راه
از آن افتادن بیگه، برآشفت
نهان با شاخک پژمان چنین گفت:
که پروردی مرا روزی در آغوش
به روز سختی ام کردی فراموش!
و سرانجام، آخرین اندرز درخت تنومند به برگی که نمیخواست پایان حیات خود را در خزان به چشم ببیند، این است:
نمانَد بر بلندی هیچ خود خواه
در افتد چون تو روزی بر گذرگاه
این مثنوی پروین کمی طولانی است و میتوانید با جستجو در دیوانش به طور کامل بخوانید. به هر حال، فصل خزان به پادشاه فصلها تشبیه شده است و شعرهای زیبایی در وصف فصل پاییز سروده شدهاند، بسیاریها میگویند که پاییز فصل آزادی است. عدهای خزان را به همه جلوهها و زیباییهایش، فصل «غمانگیز» لقب میدهند و شماری نیز فصل رویاهای عشاقانه …
خزان را نمیتوان فصلی در تقابل با بهار به تصویر کشید. گذرگاهی است پرنقش و نگار که تابستان را به زمستان پیوند میزند. پاییز چهره شاداب سبزپوشان چمن را زعفرانی میکند، اما از نگاه برخی از سخنسرایان، این پدیده را نمیتوان منفی تلقی کرد.
زردرویی نبود عیب، مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی، گاهی
«معینی کرمانشاهی»
شاید دلکندن از تابستان با همهی جذابیتهایش باید سخت میبود. اما چیزی که این دل کندن را بسیار راحت میکند، رسیدن پاییز است. فصلی که تقریبا اکثر مردم به اتفاق معتقدند بهترین فصل سال است، چرا که ارتباط حسی عمیقی با آن برقرار میکنند؛ حتی عمیقتر از بهار، پاییز سرشار از رنگ و طعم و احساس است و اگر نبود اینگونه راه به دل شاعران باز نمیکرد:
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تازه مرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
د دلکندن از تابستان با همهی جذابیتهایش باید سخت میبود. اما چیزی که این دل کندن را بسیار راحت میکند، رسیدن پاییز است. فصلی که تقریبا اکثر مردم به اتفاق معتقدند بهترین فصل سال است، چرا که ارتباط حسی عمیقی با آن برقرار میکنند؛ حتی عمیقتر از بهار! پاییز سرشار از رنگ و طعم و احساس است و اگر نبود اینگونه راه به دل شاعران باز میدارد.
وحید پیمان