سفر به دبی آینده؛ سفرنامه‌ای از دو روز حضور در تاشکند

نوشتن سفرنامه از یک سفر کوتاه، کار دشواری است اما وقتی با یک هیئت رسمی همراه باشید، ممکن است به اندازه سفر یک‌ماهه عادی حرف‌هایی برای گفتن و نوشتن در آن وجود داشته باشد.
سفرنامه تاشکند را ‘سفر به دبی آینده’ عنوان دادم، زیرا شهری که تا چند سال پیش کمتر علاقه‌ای به برقراری ارتباطات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی با کشورهای مختلف جهان داشت حالا با تمام توان برای جذب سرمایه از هر جای جهان تلاش می‌کند، دروازه‌هایش را باز کرده، اقامت را آسان ساخته، سخت‌گیری‌های سیاسی را کاهش داده، به سرعت در حال انکشاف است، در همه‌جا می‌توان نشانه‌های از ساخت‌وساز پیدا کرد و در نهایت در تلاش ایجاد روابط خوب با همه‌ کشورهای منطقه و جهان است.
ازبیکستان کشوری است که دو سال پیش، گرفتن نام اسلام‌کریموف رهبر و رئیس‌جمهور فقید آن کشور بدون ادای احترام ممنوع بود، اما حالا به لطف سیاست‌های نسبتا میانه‌روانه رئیس‌جمهور جدید، تا حدودی نقد همه چیز آزاد شده است، هر چند این آزادی‌ها در قیاس با بسیاری از کشورها، محدودیت‌هایی هم دارد.
حتا به‌تازگی دولت ازبیکستان برای جذب بیشتر گردش‌گران خارجی قیمت هزینه اقامت برای آن‌ها را کاهش داده است.
قبل از اجرای این قانون شهروندان خارجی برای ثبت موقت صرف نظر از مدت اقامت  باید ۲۰ دالر به دولت ازبیکستان پرداخت می‌کردند. اکنون آن‌ها با توجه به روز اقامت در ازبیکستان به میزان ۲۰ درصد حداقل حقوق ماهانه یعنی حدود ۴۲ سنت به ازای هر یک روز پرداخت می‌کنند. اگر شهروندان خارجی در این کشور تا ۳۰ روز اقامت داشته باشند این قانون اجرایی می‌شود.

کمی در مورد ازبیکستان 

ازبکستان کشوری است با ۴۴۷٬۴۰۰ کیلومتر مربع مساحت و نزدیک به ۲۶ میلیون نفرجمعیت. با این حساب از لحاظ وسعت پنجاه‌و‌ششمین کشور بزرگ جهان و از لحاظ جمعیت چهل‌و‌دومین کشور پرجمعیت جهان به حساب می‌آید.

در میان کشورهای تازه استقلال یافته، کشور ازبیکستان از نظر وسعت پنجمین و از لحاظ جمعیت سومین کشور  است. پایتخت آن تاشکند است و عده‌ای ‘تاشکینت’ هم‌ می‌نویسند.
در قرن نوزدهم میلادی امپراتوری روسیه سرزمین‌های خود را گسترش داد و آسیای میانه را تصرف کرد. به این ترتیب ازبیکستان بخشی از شوروی شد. ازبیکستان، که در کنار جاده تاریخی ابریشم میان اروپا و آسیا قرار دارد، شامل شهرهای باستانی سمرقند و بخارا است که به خاطر معماری باشکوه‌شان شهرت دارند و زمانی از جمله مراکز غنی بازرگانی و فرهنگی جهان بودند. ازبیکستان بزرگترین تولیدکننده پنبه در جهان به شمار می‌آید. گاز، نفت و طلا از غنی‌ترین منابعی است که در طبیعت این کشور نهفته است. محصولات صادراتی این کشور شامل پنبه، طلا، انرژی، کودهای معدنی، فلزات آهنی و غیرآهنی، منسوجات، محصولات غذایی، ماشین‌آلات و موتر است.

آغاز سفر

صبح زود روز جمعه از قلعه فتح‌الله در کابل به سمت میدان هوایی کابل حرکت کردم.
از آنجایی‌که سفر، کاملا رسمی بود و ما برای شرکت در نشست شانگهای همراه با داکتر عبدالله عبدالله رئیس اجراییه حکومت وحدت ملی به تاشکند می‌رفتیم، پاسپورتم نزد تیم تشریفات ریاست اجراییه بود.
ساعت ۸صبح، خودم را به سالون VIP میدان هوایی بین‌المللی کابل رساندم، شماری از خبرنگاران و مسوولان دولتی آن‌جا بودند، چند دقیقه بعد خبر شدم که پرواز ساعت ۱۰ است و از این‌که زود آمده بودم، ناراحت شدم.
پانزده دقیقه مانده به ساعت ۱۰ به سمت هواپیما حرکت کردیم، یک هواپیمای بزرگ متعلق به شرکت هوایی کام‌ایر منتظر مسافرینی بود که تعدادشان به سختی از بیست نفر می‌گذشت، من که قبلا با فلای دبی، امارات ، چین ایرویز و شرکت‌های هوایی روسی نیز سفر کرده بودم، چنین هواپیمایی سوار نشده بودم، هواپیمایی با سیت‌ها و چوکی‌های فوق‌العاده.
به این فکر کردم که می‌شود به‌جای نقد کردن استفاده از هواپیماهای لوکس در سفرهای رسمی مقامات دولتی، با دید مثبت هم به قضیه نگاه کرد، این‌مورد زمانی که به تاشکند رسیدیم به یک حقیقت تبدیل شد و طیاره افغانستان را تقریبا کمتر اعضای دائم و ناظر سازمان شانگ‌های داشتند.

عبدالله وارد هواپیما شد و با همراهانش نیز خوش‌وبش کرد. پس از پرواز، با وصف هوای ابری از کابل تا تاشکند، شاید این بی‌تکان‌ترین پروازی بود که در چنین وضعیت جوی تجربه کردم.
دقایقی پس از پرواز، خدمات آغاز شد. این‌جا دیگر از ساندویچ‌های مسیر هرات – کابل و یا کابل – مزار خبری نبود. میهمان‌داران، برای ‘سرریز’ کردن غذا هم پیش تک مهمان‌ها می‌آمدند.

هواپیمای ما ساعت ۱۱:۴۰ دقیقه به وقت افغانستان و ۱۲:۱۰ دقیقه به وقت ازبیکستان در میدان هوایی تاشکند به زمین نشست.
من که تلاش می‌کردم هر چه زودتر برای تماشای نحوه استقبال از هیئت افغانستان از طیاره پایین شوم، لبتابم را داخل هواپیما جا گذاشتم. داستان لبتابم تا اکنون ادامه دارد و در ادامه این ‘سفرنامه’ خواهید خواند.

با کاروانی از موترها به سمت هوتل‌های از پیش تعیین شده حرکت کردیم. ما در هوتلی به اسم “City palac” جابه‌جا شدیم و آقای عبدالله در هوتلی به اسم ‘حیات’
پس از نان چاشت و اندکی رفع خسته‌گی همه ۶ خبرنگار، تصمیم گرفتیم تاشکند گردی کنیم. قرار بود فردا برنامه رسمی نشست شانگهای شروع شود و بعد از چاشت نیز به سمت کابل برگردیم.
از یک کارمند سفارت افغانستان در تاشکند پرسیدیم ‌که برای دیدن بازارهای تاشکند باید به کدام کجا برویم؟ او مسیری را به ما نشان داد و گفت پیاده این مسیر را طی کنید …
شاید حدود ۳ کیلومتر راه را پیاده رفتیم. بازاری بود بدون جنب‌وجوش، در هیچ‌جای کابل و هرات و یا هر شهر دیگر افغانستان به‌این پیمانه ممکن نیست بازارهای خلوت و دوکانداران بی‌کار را ببینید. گاهی دل آدم می‌سوخت، اما این همه واقعیت تاشکند نیست و در ادامه با برخی از واقعیت‌ها آشنا خواهید شد.
من پیش از این به ۱۰ کشور دیگر سفر کرده بودم از جمله تاجیکستان، یک عضو دیگر اتحاد جماهیر شوروی سابق، اما حس کردم  که تاشکند تا رسیدن به شهرهای همسایه‌اش باید تلاش زیادی کند.
ازبیکستان اخیرا سیاست اقتصادی خود را تغییر داده است. دروازه های این کشور به روی مردم دنیا از جمله مردم افغانستان باز شده است، برای زندگی در صورت سرمایه‌گذاری در این کشور، سهولت ایجاد کرده و در نهایت برای رسیدن به رشد و شکوفایی، گام‌های جدی‌تری برداشته است.
انتظار می‌رود که ازبیکستان فضای بسته سیاسی را نیز روز به روز باز تر کند. به گونه مثال تاشکند دارای یک‌ متروی ویژه و زیبا است، فضای سیاسی این کشور آن‌قدر محدود و بسته بوده که ۴۰ سال کسی حق نداشته تا از متروی تاشکند عکس بگیرد.

پس از بازگشت به هوتل، شام را ما خبرنگاران، میهمان وزارت فرهنگ ازبیکستان بودیم. ضیافتی با غذا های عالی و وطنی ازبیکستان، از گوشت اسب تا سالادها متنوع و موسیقی سنتی تاجیکستان.
تقریبا ۱۰ خواننده به شمول پنج خواننده زن، به اجرای آهنگ‌های وطنی و میهنی ازبیکی شروع کردند، آهنگ‌هایی‌که هر کدام‌شان جذابیت خودش را داشت.
هرباری که قصد ترک رستورانت را داشتیم، دوباره یکی از همکاران‌مان با شروع یک آهنگ دیگر منصرف می‌شد، این قصه تا حوالی ساعت ۱۱ شب ادامه داشت.
در پایان شب، میزبان‌مان تحفه‌ای شبیه آثار تاریخی ازبیکستان به ما داد.

راستی یادم رفت، بگویم، رستورانتی که در آن‌جا ما را میزبانی کردند، پر بود از نقاشی‌هایی از فرهنگ و تاریخ سرزمین افسانوی ازبیکستان

پس از ختم این ضیافت پیاده‌روی در خیابان‌های تر و تمیز و خوش آب‌و هوای تاشکند را شروع کردیم، شاید باور این‌که تا ساعت ۳ شب پیاده‌روی کردیم، دشوار باشد.
صبح زود، ساعت ۷ باید در مرکز رسانه‌ای شهر تاشکند (Media Center) حضور پیدا می‌کردیم.

روز دوم

ساعت ۶:۳۰ صبح چند موتر شیشه‌دودی و لوکس سفارت کابل در تاشکند دنبال ما آمدند.
به مرکز رسانه‌ای که فاصله چندانی از ما نداشت رفتیم، قصه‌های حضور چند ساعته‌مان در این مرکز جالب و خواندنی است.
پشت کمپیوترهای مرکز رسانه‌ای نشستیم، زبان تایپ (فونت) چه که حتا زبان ویندوز کمپیوترهای مرکز هم ‘روسی’ بود. تک‌تک همکاران‌مان مجبور می‌شدند تا دستکم زبان فونت را برای تایپ با کمک مسوولان مرکز به فارسی تغییر بدهند.
ازبیک‌ها معمولا دوست دارند از میهمان‌نوازی‌شان توصیف شود و به احترام رسم همسایه‌داری و روابط تازه‌ از بیان یک‌سری مشکلات تخنیکی دیگر در آن‌جا می‌گذریم. بسیاری از این کم‌وکاستی‌ها عمدی نبود و شاید دلیل اصلی آن عدم تجربه کافی ازبیک‌ها در مواجه شدن با کنفرانس های کلان بین‌المللی باشد.

بیرون از میدیا سنتر هوای دلپذیری بود و من هر نیم ساعت یک‌بار برای استفاده از این هوای زیبا بیرون می‌آمدم.
در میدیا سنتر، چند خبرنگار ایرانی که تصمیم نشر زنده سخنرانی آقای جهانگیری معاون رئیس جمهور ایران را داشتند، سر از پا نمی‌شناختند. گاهی با خودشان و گاهی با اعضای میدیا سنتر در کش‌وگیر بودند.
بیرون دروازه با یکی از آن‌ها برخوردم، البته چیز تازه‌ای نیست و خبرنگاران ایرانی به محض دیدن یک خبرنگار از افغانستان همیشه سوال‌شان این است که آیا “افغانستان هم رسانه دارد؟”، “چند تا؟”، “آزاد اند؟” وقتی برای‌شان توضیح می‌دهیم، فکر می‌کنند با یک آدم لافوک و پر ادعا روبه‌رو شده‌اند.
همیشه می‌پرسند که آیا شما هم می‌توانید مثل ما رئیس جمهور خودتان را نقد کنید؟ گاهی برای پایان دادن به بحث می‌گویم، مثل شما که نه …
دومین‌باری که از میدیا سنتر یا مرکز رسانه‌ای جهت تلفن‌زدن خارج شدم، جوان خوش‌قد و قامتی پس از ختم تلفن به من نزدیک شد و با زبان فارسی پرسید: “از افغانستان هستید؟”
گفتم بله، شما کارمند سفارت ما هستید؟ گفت: “نه من یک شهروند ازبیکستان هستم که فارسی می‌دانم.
من به کلی یادم رفته بود که ازبیکستان چهارمین کشور بزرگ با تعداد کثیری از گویش‌گران فارسی در جهان است از او پرسیدم که فارسی را چطور یاد گرفتی؟
گفت: ‘نزدیک به ۳۰ تا ۴۰ درصد مردم ازبیکستان فارسی زبان هستند.’ من قبلا خوانده بودم که ۱۰ درصد مردم فارسی‌زبان هستند، پیش خودم فکر‌ کردم که شاید معلومات این جوان شبیه معلوماتی باشد که او از کابل دارد. با کمی کنجکاوی بیشتر، متوجه شدم که آمار فارسی‌زبانان ازبیکستان بیشتر از آماری است که دولت این کشور ارائه کرده است.
قسمت عمده‌ای از فارسی زبانان ازبیکستان در دو شهر سمرقند و بخارا و ولایت سرخان‌دریا  سکونت دارند، در دوران شوروی سابق و به ویژه پس از فروپاشی شوروی، سیاست‌های ازبیکستان تلاش در بیگانه‌سازی اهالی این شهرها از فرهنگ و زبانشان بوده‌است.

در زمان حکومت شوروی و زمامداری شرف رشیدف عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست و دبیر اول حزب کمونیست در ازبیکستان هرگاه کسی در شهرهای سمرقند و بخارا در مراکز و اماکن و اداره‌های دولتی به زبان پارسی حرف می‌زد باید مبلغ پنج روبل شوروی را به خزانه دولت به عنوان جریمه پرداخت می‌کرد. در دوره رشیداف با تمام زبان‌ها می‌شد حرف زد به جز پارسی، برای همین پارسی زبانان سمرقند و بخارا زبان روسی را بر زبان ازبیکی ترجیح می‌دادند.
بسیاری از اهالی سمرقند و بخارا تاجیک‌اند ولی در اداره‌های دولتی بر حسب سیاست به نام ازبیک ثبت گردیده‌اند، بچه‌ها باید مکتب را به زبان ازبیکی بخوانند در صورتی‌که زبان ازبیکی برای‌شان بیگانه‌تر از زبان روسی است. مؤسسات آموزشی از جمله دانشگاه سمرقند که قدیمی‌ترین دانشگاه آسیای مرکزی است و به فرمان لنین نخستین رهبر حکومت شوروی پایه‌گذاری شد، به زبان پارسی بود که پس از فروپاشی شوروی و به قدرت رسیدن اسلام کریموف رئیس‌جمهوری درگذشته ازبکستان، آموزش در این دانشگاه به زبان ازبیکی شد.
بر اساس آمار رسمی ازبیکستان، تاجیک‌ها ۵ تا ۱۰ درصد جمعیت کل این کشور را شامل می‌شوند. اما آمارهای غیررسمی تعداد تاجیک‌های این کشور را بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون تخمین می‌زند، حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد کل جمعیت این کشور. سیاست‌های کمی بازتر شوکت میرضیایف، رئیس جمهوری فعلی ازبیکستان، مزیت بزرگی برای فارسی‌زبانان ازبیک‌ستان به‌شمار می‌رود و شاید آن‌ها بتوانند در سال‌های پیش‌رو، کمی جان بگیرند.
اکنون، در کنار فعالیت‌های اقتصادی، بخشی از سفرهای تفریحی افغان‌ها نیز به جانب ازبکستان معطوف شده است و با توجه به اندک بودن هزینه مسافرت به ازبکستان، تمایل افغان‌ها و حتا ایرانی‌ها به سفر در آن کشور بیشتر شده است. با این حال، دغدغه «زبان» یکی از مشکلاتی است که مسافران ازبیکستان به آن بر می‌خورند، کمتر کسی را می‌توانید بیابید که انگلیسی بفهمد.

البته سخت‌گیری‌هایی که چند خط بالاتر به آن‌ها اشاره شد، تنها  در مورد زبان در زمان اسلام‌کریموف نبوده است، در واقع پس از مرگ اسلام کریموف و رئیس جمهورشدن شوکت میرضیایف، بسیاری از قوانین سخت‌گیرانه‌ برطرف شده است و زنده‌گی اندکی راحت‌تر شده است. شوکت میرضیایف که به ریاست جمهوری این کشور رسید،‌ خود را به‌عنوان یک اصلاح‌طلب معرفی کرد و وعده‌ی بازکردن مرزهای ازبیکستان به روی دنیا و پیشرفت و ترقی کشور و صنعت گردشگری آن را داد. در زمان کریموف، دریافت ویزا واقعاً یک کابوس بود و از آن‌جائیکه مأموران، تمام وسایل چمدان مسافران را خالی و لپ‌تاپ و تلفن آن‌ها را بررسی می‌کردند، آن‌گونه که در برخی از منابع آمده است عبور از کنترل مرزی سه تا چهار ساعت طول می‌کشید.
تردد در ولایت‌های کشور نیز با دردسرهای زیادی همراه بوده، به‌طوری‌که حتی گزارش‌هایی مبنی بر آزارواذیت گردش‌گران سوار در مترو توسط مأموران شنیده می‌شد. اما با روی کار آمدن میرضیایف، سیستم ویزا به‌طورکامل اصلاح شده است و فعلاً برای شهروندان بیش از ۴۰ کشور دنیا نیازی به داشتن دعوت‌نامه‌ نیست و زمان انقضای ویزای گردشگران از ۱۵ روز به ۳۰ روز افزایش یافته است. بااین‌حال وب‌سایت رسمی دولت ازبکستان برای ویزای الکترونیکی هنوز هم ایراداتی دارد. علاوه‌براین، مدت‌زمان کنترل پاسپورت به پنج دقیقه رسیده است که در نوع خود تغییر بسیار چشمگیری محسوب می‌شود.
تا قبل از سال ۲۰۱۸ امکان عکاسی آزادانه وجود نداشت و فیلم‌برداری و عکاسی از مترو یا سایر وسایل حمل‌ونقل عمومی تاشکند و همچنین افسران نظامی یا دولتی و زیرساخت‌های امنیتی نظیر پل‌ها و تونل‌ها به‌شدت ممنوع بود و اکنون این موانع برطرف شده‌اند.
از قصه‌مان با آن جوان‌ خیلی دور شدیم، خلاصه این‌که صحبت من و او کمی طولانی شد، در بین صحبت‌هایش رو به سمت سرک و یک ساختمان کرد که در نزدیکی میدیا سنتر بود، با انگشت اشاره ساختمان را نشان داد و پرسید که در کابل هم چنین ساختمان‌هایی وجود دارد؟
این ساختمان، شاید چیزی شبیه صدها ساختمانی بود که در هر سرک و خیابان کابل در سال‌های اخیر ساخته شده است.
از او پرسیدم که چه چیزی باعث خلق این سوال شد؟
گفت: “همه مردم ازبیکستان بلا استثنا تصویری که از افغانستان دارند همین است که آن‌جا همه ساختمان‌هایش از کلوخ‌اند و یک منزله.”
من که با این تصویر در تمام عمرم در ایران رو‌به‌رو شده بودم، برایم جالب بود که چرا ازبیک‌ها …؟”
سپس از تغییرات اخیر در ازبیکستان قصه کرد و گفت که با وصف همه تغییرات خوب، مردم از افزایش نرخ دالر در برابر “سوم” واحد پولی ازبیکستان به ستوه آمده‌اند. نرخ‌ها به شدت افزایش یافته و گوشت از کیلوی ۴۰ هزار سوم به کیلوی ۸۰ هزار سوم افزایش یافته است. پول ازبیکستان یکی از کم ارزش‌ترین واحدهای پولی جهان است. واحد پول ازبیکستان ‘سوم’ نام دارد که با تلفظ SOM خوانده می‌شود. هر دالر آمریکایی ۹۵۰۰ سوم است، یعنی در آن‌جا ۱۰۰ دالری‌تان را با نزدیک به یک میلیون سوم، مبادله خواهید کرد.
دست‌کم در منطقه‌ای که ما حضور یافتیم، همه‌چیز قیمت گزاف داشت، دقیقا برعکس آن‌چه از ارزانی‌های ازبیکستان، قبلا شنیده بودم. البته می‌دانم که آن‌جا منطقه دیپلومات‌نشین تاشکند بود و سایر مناطق احتمالا هیچ‌چیزی این‌قدر گران‌بها نخواهد بود. ما در مسیر رفت‌وآمدمان با موتر با بازارهای شلوغ هم رو‌به‌رو می‌شدیم و طبیعی است که بازارهای اجناس ارزان هم در تاشکند، کم نیستند.
اما در مناطقی که ما بودیم هیچ چیزی در توان خریدن توسط ما نبود، مثلا در یکی از سرک‌ها، همراهانم متوجه شدند که یک‌دست کت‌وشلوار “دریشی” ۲۰۰۰ دالر قیمت دارد، من با یکی از همراهان شوخی کردم و گفتم “برو داکتر صاحب عبدالله را خبر کن”.

این جوان سپس از محبوبیت احمد ظاهر در میان پارسی زبانان ازبیکستان قصه کرد، گفت که خودم تقریبا همه اشعار آهنگ‌های احمد ظاهر را حفظ دارم.

پس از گفت‌وگو با این جوان دوباره به میدیا سنتر بازگشتم، سخنرانی‌ها تمام شد و ما را برای صرف غذای چاشت به یک رستورانت از قبل ریزف شده بردند، در آن‌جا قابلی ازبیکی که در ازبیکستان (ازبیک‌پلو) می‌گویند خوردیم، رنگ و طعم قابلی‌های‌شان خیلی شباهت به کیچیری هراتی داشت با این تفاوت که ماش نداشت و زردک و کشمش داخل غذا، تا حدودی طعم قابلی‌های رایج در کابل و ولایت‌های شمال کشور را به آن بخشیده بود. ساعت ۱۲ ظهر بود و ما قرار بود ساعت ۲ به میدان هوایی تاشکند برویم تا به کابل برگردیم.

در کنار رستورانت، یک سوپر مارکت کلان بود، من عادت دارم که از هیچ‌سفری بدون سوغاتی به‌ویژه برای کودکان و خانمم بر نمی‌گردم، اما در این سفر موفق نشدم تا چیزی بخرم، زود غذا خوردم و پیش از دیگران بلند شدم و به سمت سوپر مارکت حرکت کردم. بعضی از دوستان دغدغه این‌را داشتند که باید زود به هوتل محل اقامت رئیس اجراییه برگردیم. آقای عبدالله عادت دارد که پس از ختم سفرها، یک‌بار با خبرنگاران همراه خود جهت احترام، خوش‌وبش و قصه می‌کند و ما باید هرچه زودتر خودمان را آن‌جا می‌رساندیم.
وارد سوپر مارکت شدم و این‌بار به‌جای لباس و سوغاتی‌های معمول، مواد غذایی، آموزشی و رنگ‌آمیزی نقاشی و بهداشتی خریدم و به سمت هوتل حیات (محل اقامت رئیس اجراییه) حرکت کردیم.
آقای عبدالله به لابی هوتل برای دیدار با ما آمد اما چون با کمبود وقت روبه‌رو بودیم، سرپایی شاید چیزی حدود ۳ دقیقه قصه کردیم، چند نفر از هموطنان ما مقیم تاشکند قصد دیدار با آقای عبدالله را داشتند.
چشمم به امیر جان صبوری افتاد، بقیه را نمی‌شناختم.
وقتی با آقای عبدالله نشست داشتند از آن‌ها عکسی گرفتم که متاسفانه به دلیل پشت به نور بودن، اصلا جالب نیامد.

چند دقیقه‌ای در لابی نشستیم، مجیب‌الرحمن رحیمی سخنگوی ریاست اجراییه با ما از دیدارهای داکتر عبدالله با سران کشورهای عضو شانگهای قصه می‌کرد. در لابلای قصه‌هایش به نقل از یک مقام ازبیک گفت که در ازبیکستان رخصتی وجود ندارد. یعنی جمعه‌ها نیز روز کار است.
شاید این موضوع به سیاست‌های اقتصادی رئیس جمهور جدید برگردد، رییس‌جمهوری که مردم را به آینده امیدوار ساخته است و یا به گفته یک راننده ازبیک، تاشکند ۵ سال بعد، دبی خاور میانه خواهد بود.
به سمت میدان هوایی تاشکند حرکت کردیم، روندی که در مسیر میدان تا هوتل محل اقامت هم اجرا شد، در بازگشت تا میدان نیز وضعیت به همان‌گونه بود. سربازان زیادی شاید حدود ۵۰۰ سرباز، سر هر جاده، چهارراهی و حتا کوچه‌ها ایستاده بودند. صورت‌شان به سمت کوچه و پشت‌شان به سرک بود، موترها و وسایط مختلف و حتا افراد پیاده را توقف می‌دادند تا کاروان میهمانان از سرک عبور کند.

موترها ما را مستقیم، زیر بال هواپیما پیاده ساختند و ما وارد طیاره خالی از جمعیت شدیم. مستقیم سمت لبتاب فراموش شده‌ام رفتم، اما لبتاب سر جایش نبود.
از میهمان‌داران سراغ لبتابم را گرفتم، گفتند که دیروز یک کارمند سفارت افغانستان در تاشکند لبتاب را برای انتقال به خودت به بیرون از میدان هوایی برده است. پس از پیگیری زیاد متوجه شدم که لبتاب داخل موتر این کارمند سفارت است و او قرار شد تا در پرواز بعدی که نیم ساعت بعد بود، آن را به کابل انتقال دهد. شک داشتم که چنین چیزی در این نیم ساعت انجام شود، و حدس و گمان من پس از بازگشت به کابل درست از آب درآمد و لبتابم تا اکنون هم به من نرسیده است.
در مسیر یک‌ساعت و بیست دقیقه‌ای تاشکند – کابل، چوکی‌‌ام در طیاره را هموار ساختم، چوکی‌ای که مطلق به یک تخت خواب بدل می‌شد. از فرط خسته‌گی هیچ غذایی نیز نخوردم و اندکی استراحت کردم تا این‌که به کابل رسیدیم. شهر رویاها، شهر زشتی‌ها و زیبایی‌ها …

شاید نیاز باشد تا از یکی محدود نکات قابل نقد را هم یادآور شویم، این‌که پس از رسیدن به کابل همه رفتند، ما خبرنگاران ماندیم و پاسپورت‌های که نیم‌ساعت پس بازگرداندن‌شان توسط پولیس مرزی کشور، به طول انجامید. تاکسی گرفتم و برای اندکی رفع خسته‌گی به ده‌کده آرامش حیدر یاری رفتم و سپس به خانه‌

 

نظرات
  • ِغلام ربانی برهانی 2019-11-03 پاسخ

    خیلی عالی بود جناب پیمان صاحب
    یک تصویر کلی برایم از ازبکستان ایجاددشد .تصمیم داشتم و دارم که در سال آینده سفری داشته باشم،امیدوارم در سفرهای بعدی جزئیات بیشتری هم بنگارید.
    سلامت باشید همیشه

  • زیبا و هدفمند بود.

    نکته: در تمام این نوشته زیبا، سه -چهار جمله را متوجه شدم که دشوارفهم بود و نیاز بود که دوباره خوانده شود.
    جناب پیمان، این را زمانی متوجه می‌شوید که این نوشته را از دید یک مخاطب بخوانید.
    ممنون

    • درود
      تشکر خواندید.
      فقط لطف کنید یک نمونه ذکر کنید.

    • سعید پیمان 2019-11-05 پاسخ

      خیلی عالی و خواندنی به وقت گذاشتن میرزد

  • حیدر محمد نظری 2019-11-04 پاسخ

    بسیار زیبا نوشتید، خاطرات که برای ما ماندگار خواهد ماند.

  • سید یحیی حزین موسوی 2019-11-04 پاسخ

    عالی بود. آن‌چه راجع به پارسی و پارسی زبانان گفتید، برایم جالب بود. پیروز باشید.

  • بسیار عالی
    برنامه سفر دارم به این کشور ان شاءالله
    چه خوب است که سیاستمدارن ما هم کمی سر عقل بیاید

پاسخی بدهید