من ایرانی نیستم، یک روزنامهنگار مهاجر تبعیدی افغانستانی مقیم آلمان هستم که اخیرا و پس از سقوط کابل، همه خاطراتم را در افغانستان جا گذاشتم و آواره اروپا شدهام.
امروز با وصف همه درگیریهای کاریای که داشتم، احساس کردم که پسر 9 سالهام «طاها» نگران چیزی است. او در افغانستان بزرگ شده و اتفاقا هیچگاهی در ایران زندگی نکرده است. از زمان مهد کودک تا اکنون در هر مدرسه و هر کلاسی که درس خوانده، شاگرد ممتاز مدرسه است. خیلی از رفتارهایش مانند آدم بزرگهاست. ولی امروز طاهای من، شخصیتش کلا متحول شده بود. درگیریهایم در ابتدا اجازه نداد مانند همیشه کنارش بنشینم و دلیل نگرانیها و بیتابیهایش را بپرسم. چند دقیقه بعد متوجه شدم که پسزمینهی این نگرانیها یک رویداد فوتبالی است. بیخیال شدم، حقیقتا چند سالی است که شخصا از تماشای فوتبال به دلایل مختلف کموبیش فاصله گرفتهام ولی نه به اندازه این روزها …
رفتم و وارد اتاق خودم شدم تا به مشغلههای شخصیام برسم. از اتاق دیگر، صدای فریاد طاها را شنیدم، این فریاد خیلی متفاوتتر از فریادهای «گُگگگلللی» بود که من در زمان علاقمندیام به فوتبال میشنیدم. فهیدم که تیم مورد علاقهاش گل زده. طاها همچنان تاب و قرار نداشت تا فوتبال تمام شد. بعد از پایان بازی، قطره اشکی را دیدم که چشمان کوچک طاها را خیس کرده، احساس کردم که تیم مورد علاقهاش بازی را باخته و طاهای ما را اینهمه نگران ساخته است.
آمدم کنارش نشستم، برایش گفتم: «پسرم، بازیها همیشه بُرد و باخت دارند، تو نباید اینهمه از باخت تیمها ناراحت بشی، برایت اطمینان میدهم که اینبار که نشد، اما دفعه یا دفعه های بعدی، تیم مورد علاقهات برنده بازی خواهد شد.
طاها طرف من نگاه کرد و گفت: «نه بابایی من !» این اشک خوشحالی است. گفتم چرا؟ گفت تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی قطر راه یافت. من کلا هنگ کردم. اول اینکه چقدر زود، دوم اینکه چقدر من از فوتبال فاصله گرفتم، آن هم کسی که روزگاری در ایران، ورزشگاه مرغوبکار پاتوق بعد از ظهریاش شده بود و سوم اینکه واقعا طاهای 9 ساله چرا به تیم فوتبالی که متعلق به کشورش نیست این همه علاقمند شده است؟ من در زمینهی اتحاد فارسیزبانان فعالیت های زیادی انجام دادهام، اما هرگز این موارد را با طاها در میان نگذاشته بودم. به همین دلیل کنجکاو شدم و از طاها پرسیدم که چرا این همه به تیم ملی فوتبال ایران علاقمند است.
طاها جوابش این بود که ایران همزبان و همسایه ما است و من فکر میکنم که تیم ملی خودماست که اکنون به جام جهانی فوتبال راه یافته است. یادم از بازی ایران – استرالیا آمد، دوران نوجوانی خودم. هنوز هر از گاهی، شاید سال دستکم یکبار حماسه ملبورن را نه به خاطر علاقهام به فوتبال بلکه به دلیل نوستالوژی غیر قابل وصفی که برایم دارد، می نشینم و تماشا میکنم. شاید من در آن روز بیش از طاها اشک ریختم.
اینجا بود که فهمیدم ما فاقد تیم ملی در جام جهانی قطر نیستیم. فهیدم که فوتبال چقدر می تواند ملت ها را به هم پیوند بزند و چقدر میتواند مرزها بشکند. برای مردم ایران مبارکباد میگویم و برای تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی سال اینده در قطر آرزوی موفقیت دارم.