یادداشت: این سفرنامه توسط ملیسا ردی فلمساز امریکایی و عضو یک گروه بینالمللی فلمسازی نوشته و در نشریه Huffpost به چاپ رسیده است. ملیسا در پایان سال ۲۰۱۷ به افغانستان سفر توریستی داشته است.
ترجمه: و – پ
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
به عنوان یک توریست به افغانستان رفتم، یک زن مجرد، بدون همراه و بدون حمایت از هر نوع گروه، دولت، شرکت و یا سازمان. من بر آنچه تصمیم گرفته بودم، کنترل کامل داشتم. شش سال طول کشید تا پول کافی برای سفر صرفهجویی کنم.
سالها بود که آرزو داشتم این سفر را تجربه کنم. صادقانه بگویم، درست تا لحظه سوار شدن به هواپیما از خطرات رفتن به افغانستان به من تذکر داده میشد ولی من امورم را به ترتیب تنظیم کردم، به خواهرم “در صورت فاجعه” نامهای ارسال کردم، به پسر عموی خودم دسترسی به حساب بانکی خودم دادم و بیمه مسافرتی Med-evac را خریداری کردم. هرگونه وسایل حفاظتی قابل تصور را خریداری و با خود جهت بردن به کابل، از جمله جلیقه ضد گلوله (هرگز آن را نپوشیدم) آماده ساختم.
اما (با رسیدن به کابل) در کمال تعجب، فهمیدم که کابل دیگر شهری مملو از ویرانههای جنگ نیست. امروز در این منطقه ساختوسازهای بزرگی شده ولی روزنامهها و تلویزیونها هرگز به ما نمیگویند که زندگی عادی در افغانستان چقدر طبیعی و عادی است.
مانند سایر شهرهای شلوغ، ترافیک یک مشکل اصلی و در عین حال غیر عادی است. پولیسهای ترافیک در امتداد جادهها و سرکها با جدیت کار میکنند تا شلوغی را کم کنند. گاهی اوقات، با وجود این واقعیت که قوانین ترافیکی در افغانستان وجود دارد ، مردم قوانین رعایت نمیکنند و راه اشتباه را در امتداد بلوارهای تازه آسفالت شده کابل طی میکنند، اما این آشوب لذت بخش کابل است. از آنجا که من خودم رانندگی نمیکردم به این مسائل بیاعتنا نبودم.
هر بعد از ظهرها، دختران كوچک و بزرگ كه لباس و شلوار سیاه بر تن دارند با پالتوهایی به طول زانو و روسریهایی سفيد از مکتب خارج میشوند و با شادمانی خيابانهای شهر را پر میكنند.
این دختران شایسته افغان در اطراف فروشندهگان خیابانی و یا با مراجعه به دوکانها دور هم جمع میشوند. من هنوز هم با فکر کردن به آنها لبخند میزنم.
چند سال پیش، مشاهده این وضعیت غیر ممکن بود. در سالهای حاکمیت طالبان، نه تنها آموزش دختران ممنوع بود، بلکه هر زن یا دختری که در خیابان دیده میشد، خطر شلاق خوردن را داشت.
کابل یک انفجار پر جنبوجوش از آپارتمانها، ادارات، مراکز خرید، خانههای بزرگ و مجلل و کاخهای عروسی است. در قلعه فتحالله جاییکه من اقامت داشتم، همه جادههایش به لطف کمکهای کشور جاپان آسفالت شده بودند.
با توجه به عقبنشینی نظامی ایالات متحده و ناتو در سال ۲۰۱۴، افغانها برای پیدا کردن نان در حالیکه خورشید میدرخشد کار میکنند، رفتن امریکا و ناتو، مانند شمشیری بود که بر فرق اقتصاد نوپای مردم کوبید.
مردم افغانستان بسیار مودب هستند، من میخواستم صادقانه بدانم که آنها درباره حضور آمریکا در کشورشان چه احساسی دارند. از راننده، مغازهدار ،امدادگر، کفاش ، قصاب، نانوا و سازنده مبلمان این سوال را میپرسیدم.
سازنده مبلمان که دکان خود را جارو میکرد به اظهارات من پاسخ داد: “به اطراف خود بنگرید. هیچ یک از اینها بدون امریکا امکان پذیر نمیبود!” یک کاسب با خوشحالی اظهار کرد: “من عاشق امریکاییها هستم، من آلمانیها و فرانسویها را دوست دارم. ولی من انگلیسیها را دوست ندارم.”
ارزشمندترین منبع طبیعی افغانستان مس است. دره عینک که اعضای القاعده برای حملات ۱۱ سپتامبر در آنجا آموزش دیده بودند، میزبان هفتمین معدن بزرگ مس جهان است. اگر هدف ما (امریکا) اقتصادی میبود، یک نیروی مسلح بزرگ (مانند امریکاییها) به راحتی می توانست چنین گنجی را به دست آورد. اما در سال ۲۰۰۷ ، گروه متالورژی چین اجارهنامه ۳۰ ساله در این معدن را با هزینه ۳ میلیارد دالر از دولت افغانستان خریداری كرد. این چین است، نه ایالات متحده.
راننده من در نخستین هفته از اقامت من در کابل مهندس جوانی بود که چند روز از کار خود در وزارت معادن مرخصی گرفته بود تا به من کمک کند.
او گفت: “مهم نیست که ارتش ما به چه روشهایی کمک میکند اما در بازسازی جادهها ، مکاتب، شفاخانهها. محافظت از دختران و زنان؛ به ویژه هنگامی که طالبان از آنها به طرز وحشتناکی سوءاستفاده میکنند، کمک میکند و غیرنظامیان را پناه میدهد”
افغانها حالا به خوبی میتوانند، بدون آنکه ایالات متحده و ناتو امنیت لازم را در برابر حملات مداوم طالبان و پاکستان فراهم کنند، خودشان امنیت بگیرند.
تعداد حیرتآوری از مردم در “امریکا” با هرگونه حضور نظامی آمریکا در افغانستان مخالفت میکنند، واقعیت این است که دستان امریکا به تخریب افغانستان زیاد هم پاک نیست. در طول دهه ۱۹۸۰ ، سیاستگذاران امریکایی (به ویژه کنگره، تحت تأثیر جریانهای سیاسی وقت سخاوتمندانه اجازه داد تا میلیاردها دالر از پول نفت امریکاییها به پاکستان کمک شود تا ISI با این پول از مجاهدین و جبهه مقاومت ضد شوروی افغانستان حمایت کند. ISI از این پول و کنترل مالی و مادی برای توانمندسازی اصولگرایانی استفاده میکرد که بسیاری از آنها به کشتن غیرنظامیان افغان متهماند.
مانند جلالالدین حقانی (رهبر شبکه حقانی) و گلبدینالدین حکمتیار (رهبر حزب اسلامی). هر دو به اتهام کشتن شماری از افغانها مورد انتقاد قرار دارند و حکمتیار یکبار شخصاً شاهزاده هری را تهدید کرد.
خیابان های کابل مملو از پولیس و سربازان افغان است. من مدارکی برای ورود به پایگاه نظامی موسوم به دهکده سبز نداشتم. بنابراین تنها جایی که سربازان خارجی سربازان خارجی را دیدم، میدان هوایی بینالمللی کابل بود که سربازان بهصورت یکنواخت از آن خارج شدند. بیشتر تعاملات من با افغانها بود، من با چند پیمانکار ملاقات کردم.
در شرکت آنها فهمیدم که کابل رستورانتهای فوق العادهای دارد. من با شماری از دختران در رستورانتی به نام صوفی نان شب خوردم که به سبک افغانی روی کوسنها در یک میز نشسته بودیم. جاییکه خودمان را کنار نانهای برشته شده مسطح ، کدو بورانی (یک کدو تنبل ، ماست و کاسه نعناع) قرار دادیم .منتو (کوفتههای تخم مرغ و گوشت) خورشت گوشت گاو و اسفناج بدون کنسرو.
از آنجاییکه قیمت سوئیت نیم هزینه اقامت در هوتل بود، من در یک آپارتمان اقامت کرده بودم، جاییکه من روی یک تختخواب شاهانه میخوابیدم، تختخوابی که به طرز خارقالعادهای توسط یک سازنده مبلمان “استاد نورستانی” حکاکی و ساخته شده بود.
آپارتمان من دارای، آشپزخانهای دنج با چشمانداز زیبا از کوه ها بود و همچنان WIFI عالی داشت. هنگام غروب آفتاب ، کنار کلکین در بالکن قدم میزدم و گلههای کبوترانی را که در اطراف و پشتبام های کابل جمع شده بودند را تماشا میکردم.
وقتی در مورد خشونت در افغانستان میخوانید ، توجه داشته باشید که در پس برخی از اهداف اصلی مهندسین، پزشکان، معلمان، مدارس، دانش آموزان، کارگران ساختمانی، روزنامهنگاران، پروژههای جامعه مدنی و غیره قرار دارند.
دشمن آنها (پاکستان) میخواهد آنها را فلج کند. من میتوانم تأیید کنم که مردم افغانستان از ایالات متحده و زنان و مردان ما کاملاً سپاسگزارند که ساعات بیشماری از سخت کوشیها را برای دفاع و نجات کشورشان اختصاص دادهاند.
هر جا که در افغانستان رفتم با لبخند و ابراز قدردانی از من استقبال میشد زیرا من یک امریکایی هستم.