کمتر از ده دقیقه به ساعت شش شام مانده بود. من و دو تن از دوستانم داکتر فرهاد فیض و محمدآصف داخل اتاقی رفتیم که پنجرهاش رو به خیابان بود. با برادرم در هرات از طریق فیسبوک گفتگوی نوشتاری داشتم، به ساعت موبایلم نگاهی انداخته و از محمدآصف خواستم که تلویزیون را روشن کند تا خبرهای ساعت شش عصر را تماشا کنیم که به یکباره اتاق روشنتر از آنچه بود شد و صدای مهیب و وحشتناکی فضای اتاق را پر کرد و بلافاصله صدای شکستن شیشهها از دور و نزدیک به گوشمان رسید.
موج انفجار هر سه نفرمان را به زمین انداخت، من از جایم بلند شدم. همین که طرف هر دو دوستم نگاه کردم، دیدم خون از سر و پیشانی هر دو نفر در حال سرازیر شدن است.
از آنجایی که درب اتاق دقیقا روی سر من فرود آمد، شیشهها و چرههای ناشی از این حادثه بر من چندان اثری نکرد.
از شدت انفجار فهمیدیم که این حادثه نه تنها در همین حوالی بلکه پشت پنجره اتاقی که ما نشستهایم رخ داده است. یعنی در فاصلهی ده تا دوازدهمتریمان.
بلافاصله هر سه نفر دوان دوان اتاق را ترک کردیم، انفجار، الماریها و هر آنچه در ساختمان بود را واژگون کرده بود. سراسیمگیمان باعث شد تا محمدآصف دوباره روی شیشههای فروریخته در کنار درب خروجی اتاق به زمین بیفتد و شدت زخمش بیشتر گردد.
به هر ترتیب از اتاق بیرون شدیم، به سمت طبقه بالا رفتیم، جایی که سه نفر دیگر از دوستانمان در آنجا بودند، دیدیم که آنها نیز از پلهها دوان دوان به سمت پایین میآیند، وقتی به صورتشان نگاه کردم، دیدم که سر و صورت هر سه نفرشان خونین است.
به سمت زیر زمینی ساختمان رفتیم، وقتی از کنار شیشههای شکسته کنار پلهها میگذشتیم، صدای شلیک پی هم گلولهها ما را به شدت نگران کرد. در زیر زمینی صدای نالههای نگهبان نوجوانی را شنیدم که از شدت درد به خود میپیچید.
دستهجمعی تصمیم گرفتیم که از ساختمان به سمت سرک اصلی شیرپور خارج شویم، به محض بالا شدن از پلههای «تهکوی» از آنجاییکه سایهمان حین عبور مشخص میشد، صدای شلیکها افزایش مییافت. ما نمیدانستیم که این شلیکها از سوی از چه کسانی است. شاید مهاجمان، شاید پولیس و شاید هم نگهبانان دفاتر اطرافمان.
دستکم سهبار قصد عبور از این ساحه را کردیم، بار سوم به سرعت خودمان را به داخل صحن حیاط ساختمان رساندیم. قسمتی از دیوار سمت شرقی و همچنان دروازه همین سمت ساختمان فرو ریخته بود، دو تن از دوستانمان متوجه حضور یک فرد مسلح در کنار مخروبهها شدند، اما این فرد مسلح نسبت به حضور ما کاملا بیتفاوت بود.
روبه دروازه جنوبی رفتیم، آنجا پناهگاه و سنگر سربازانی شده بود که تازه به محل حادثه رسیده بودند، دریچه کوچک دروازه را باز کردیم و به سرباز گفتیم که ما میخواهیم بر آییم. دفعه نخست بهدلیل شدت تیراندازی اجازه نداد و ما دوباره به سمت زیر زمین گریختیم.
حس کردیم که دفتر میتواند سنگر مناسبی هم برای پولیس و هم برای مهاجمان باشد، این بار تصمیم گرفتیم که هر طور شده از ساختمان بیرون برویم.
اینبار سروصدا و گفتگوی افراد از گوشه و کنارمان را میشنیدیم، نمیدانستیم که چه کسانیاند. باز هم حدس و گمانهایمان قوت میگرفت، بیشتر بهنظر میرسید که مهاجمان در حال تقسیم وظایف بودند. حداقل یک چیز را خودم شنیدم که می گفت: «از خود هستم»
خونریزی از سر و صورت دو- سه نفر از همراهانمان شدت گرفته بود و تقریبا کم حال شده بودند، دوباره به صحن حیاط آمدیم و دریچه را باز کرده و به سربازان پولیس گفتیم که زخمیهای زیادی داریم. این بار آنها اجازه خروج از دروازه را دادند.
به سمت کوچهای در روبهروی درب ساختمان دویدیم، بعد از دو– سه دقیقه با یک موتر کرولا روبهرو شدیم، از او خواستیم تا زخمیها ما را به شفاخانه ایمرجنسی برساند، راننده گفت که موتر از ژورنالیستهایی است که برای پوشش حادثه به اینجا آمدهاند و اجازه چنین کاری ندارد، با اندکی پیاده روی به موتر دیگری رسیدیم، او ما را به شفاخانه ایمرجنسی انتقال داد و زخمیهایمان تحت تداوی قرار گرفتند.
لحظاتی بعد به ما خبر رسید که صدای شلیکهای پی هم از داخل ساختمانی که ما چند لحظه پیش از آنجا خارج شدیم شنیده میشود.
صبح به محل حادثه رفتیم، ابعاد واقعی حادثه برای ما صبح مشخص شد، هیچ چیز سالم نمانده بود، دیوارها شکسته بودند، میزها، کمپیوترها، تلویزیونها و تقریبا همه چیز…
وقتی به طبقه سوم ساختمان رفتیم با پوچکهای زیادی از مرمیها مواجه شدیم که داخل ساختمان بود، ما نمیدانیم که نیروهای دولتی یا مهاجمان، کدامشان داخل ساختمان آمده بودند.
حالا دو شب از حادثه گذشته، اما تا کنون صدای انفجار و آن لحظات را نتوانستیم فراموش کنیم، حالا خوب فهمیدیم که عمیقتر از زخمها، آسیبی است که روحیه آدمها میبینند، بهویژه انسانهایی که یا خبرنگار باشند، یا داکتر و یا هم بازرگان و تجارتپیشه.
این افراد سر و کارشان نه با تفنگ است و نه علاقهمند جنگاند.
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.