در سیام جنوری سال ۱۹۴۸، درست هفتادوهفت سال پیش، ناتورام گودسه، مردی سیساله و زادهی ایالت مهاراشترا در غرب هند که به آرمانهای ناسیونالیسم هندو دل بسته بود، مهاتما گاندی، پیشوای نهضت استقلال هند را که روش مبارزهاش بر پایهی پرهیز از خشونت استوار بود، با گلوله از پای درآورد. شیوهی قتل، شباهتی غریب با نحوهی ترور نادرخان توسط عبدالخالق در سال ۱۹۳۳ داشت. گودسه، آن روز گاندی را هنگام بازگشت از آیین نیایش، هدف قرار داد؛ نزدیک شد، به نشانهی احترام خم گشت، ناگاه برخاست و قلب مردی را نشانه گرفت که روح بزرگ جنبش آزادیخواهی هند بود. قاتل، بیهیچ تلاشی برای گریز، خود را تسلیم کرد.
محاکمهی او در ماه می همان سال آغاز شد و یکسال به درازا کشید. در فبروری ۱۹۴۹، دفاعیاتش را در برابر دادگاه خواند؛ دادگاه او را محکوم به مرگ ساخت و این حکم در اکتبر همان سال به اجرا درآمد. ترور گاندی، در منظومهی سیاسی جنوب آسیا، رویدادی یگانه نبود. مجیبالرحمان، پدر ملت بنگلهدیش، نیز پس از چند سال از استقلال کشورش، به دست نظامیان در کودتایی خونین کشته شد. لیاقت علیخان، نخستوزیر نخست پاکستان نیز قربانی ترور شد؛ همچنان که نادرخان در کابل. این زنجیرهی مرگها، وجوه اشتراک پرشماری با یکدیگر دارند. با این همه، آنچه قتل گاندی را ممتاز میسازد، تصمیم دولت هند در سال ۲۰۱۵ به انتشار عمومی دفاعیات ناتورام گودسه است؛ متنی که اکنون در دسترس همگان قرار دارد و رازهای نهفتهی ذهن قاتل را میگشاید.

گودسه، شخصیتی عجیب در تاریخ سیاسی این سرزمین است. زادهی خانوادهای برهمن، در کودکی با تقدیری رازآلود روبهرو بود. چند پسر دیگر خانواده پیش از او در کودکی درگذشته بودند. والدین، به باور خشم خدایان، به نیایش روی آوردند و در نخستین سالهای زاده شدن او، سعی در پنهانساختن جنسیتش کردند؛ لباس دخترانه بر تنش پوشاندند، در بینیاش حلقه انداختند و نامی مؤنث بر او نهادند. «ناتورام» در زبان مراتی، به معنای میخک مقدس تقدیمشده به رام است. اما پس از تولد برادری دیگر، این پنهانکاری پایان یافت.
در دفاعیاتش آمده است که پس از آموزشهای ابتدایی، به مطالعهی متون کهن هند از جمله آثار منسوب به چانکیا پرداخت و در عین حال به مباحث سیاسی نوین چون لیبرالیسم و سوسیالیسم نیز پرداخت. او گرچه دلبستهی فرهنگ و فلسفهی هندو بود، به شریعت طبقاتی هندویسم اعتقادی نداشت و از پیروان تفکری شد که نظام کاستی را مردود میشمرد.

گودسه در آغاز، شیفتهی گاندی بود؛ آثارش را میخواند و با اندیشههایش همراهی میکرد. اما با گذشت زمان، به افکار وی.دی. سورکر گرایش یافت، به حزب هندومهاسبا پیوست؛ حزبی که رهبریاش را سورکر برعهده داشت؛ مردی که در جبههی مقابل محمدعلی جناح قرار داشت. جناح خواهان جدایی سرزمین برای مسلمانان بود، اما سورکر، هند را سرزمین هندوها میدانست و عقیده داشت که دیگر اقوام و ادیان، در سایهی تمدن هندویی معنا مییابند.
هرچند حزب کنگره و نفوذ گاندی و نهرو، حزب سورکر را به حاشیه راندند و تجزیهی هند را پذیرفتند؛ اما گودسه، دلزده از این سازش، غرق در اندوه شد. او خشونتهایی را که در آستانهی تجزیه و پس از آن بر هندوهای ساکن قلمرو پاکستان رفت، دیده بود؛ قتلعام، تجاوز و کوچ اجباری. برای او، سکوت و تساهل حزب کنگره، و مسالمتجویی گاندی، به معنای خیانت بود.
در ابتدا قصد داشت به پاکستان برود و از جناح و همراهانش انتقام گیرد، اما دست تقدیر، او را به سویی دیگر برد. در دوازدهم جنوری ۱۹۴۸، درست در هنگامهی نبرد خونین هند و پاکستان بر سر کشمیر، گاندی اعلام کرد که حتی در میانهی جنگ نیز باید به تعهدات توافق تجزیه وفادار ماند و سهم پاکستان از خزانهی هند را پرداخت. این خزانه در دهلی نگهداری میشد، و نهرو از ارسال آن امتناع کرده بود. گاندی در اعتراض به این تصمیم، دست به اعتصاب غذا زد.
در دفاعیات آمده است که گودسه، در اوج کشتار و آوارگی هندوها، گاندی را مردی دید که در پی دوستی با دشمن است، و میخواهد به کسانی که کشورش را به آتش کشیدهاند، وجه نقد دهد. او تصمیم گرفت که راه را بر گاندی ببندد، پیش از آنکه سیاستهایش آسیبی بیشتر به ملت هند وارد کند. اینگونه بود که دست به قتل زد؛ نه از روی جنون، که با نقشه و انگیزه.
تشبیههایی میان این رویکرد گودسه با رفتار حامد کرزی نیز در دورهی جمهوریت شده است؛ زمانی که بسیاری او را به مدارا با طالبان متهم میکردند و صلحخواهیاش را از موضع ضعف میدانستند.
گودسه، حتی در پای چوبهی دار نیز از تصمیم خود پشیمان نشد. در واپسین سخنانش گفت که از کشتن گاندی نادم نیست؛ گویی مرگ را برگزیده بود تا فریاد اعتراضش را ابدی کند.
💬 نظر شما برای ما ارزشمند است
اگر دیدگاهی، نکتهای یا نقدی درباره این مطلب دارید، لطفاً آن را با ما و دیگر خوانندهگان در میان بگذارید.
از کادر زیر میتوانید دیدگاهتان را بنویسید.