واقعهای که بهمثابۀ یکی از حساسترین گرههای تاریخ معاصر افغانستان شناخته میشود، ماجرای سقوط نورمحمد ترهکی از قدرت و قتل او در بستر بازیهای پرآشوب سیاسی سال ۱۳۵۸ خورشیدی (۱۹۷۹ میلادی) است. سرنوشتی که نهتنها سرنوشت او را مهر کرد، بلکه بهزعم بسیاری، مسیر مداخلهی نظامی اتحاد شوروی در افغانستان را هموار ساخت. پرسش اساسی این است: چرا اتحاد شوروی، با تمام نفوذ سیاسی، اطلاعاتی و نظامیاش، نتوانست از قتل یکی از وفادارترین مهرههای خویش جلوگیری کند؟
رژیم برخاسته از کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷، هرچند در ظاهر توانسته بود قدرت را بهسرعت در دست گیرد، اما از همان آغاز در درون، آشفته و از بیرون با جامعهی سنتی افغانستان در جدال بود. روستاها که همواره حامل ریشههای مذهبی و ساختارهای سنتی بودند، در برابر فرمانهای رادیکال اقتصادی و اجتماعی رژیم صفآرایی کردند. خیزش مردمی در هرات در مارچ ۱۹۷۹، که با پیوستن بخشی از ارتش و قتل مشاوران نظامی شوروی همراه شد، نهتنها نشان از شکنندگی ساختار قدرت داشت، بلکه وحشتی عمیق در مسکو برانگیخت: خطر اسلام سیاسی، این بار در جوار آسیای میانه.
واکنش مسکو و تردید در مداخله مستقیم
شوروی که در آن زمان هنوز حاضر نبود ارتشش را مستقیم وارد میدان کند، به رژیم کابل توصیه کرد از خشونت بکاهد، پایههای اجتماعیاش را گستردهتر سازد و با نیروهای مذهبی به مصالحه برسد. اما در درون قدرت، نبرد پنهانی میان ترهکی و حفیظالله امین آغاز شده بود؛ نبردی که با شتاب به سوی درگیریهای مرگبار پیش میرفت. امین، با اشراف بر ساختار نظامی، بهتدریج قدرت را از دستان ترهکی ربود و همپیمانان او در ارتش را به حاشیه راند.
تلاش نافرجام برای اصلاحات و کنار زدن امین
در سفر ترهکی به هاوانا و توقفش در مسکو، مقامات ارشد شوروی، بهویژه برژنف، به او هشدار دادند که بقای رژیم تنها از مسیر آشتی، مصالحه و کنار زدن امین امکانپذیر است. ترهکی، گویا با این نسخه موافقت کرده بود. اما پیش از بازگشت، یاران امین در هیأت همراه، به کابل پیام فرستادند که امین از طرحهای مسکو باخبر شده است.
در این میان، مسکو تصمیم گرفت برای حفظ جان ترهکی، نیروهایی از کیجیبی و ارتش سرخ را به کابل بفرستد. اما بنا بر اطمینانهایی که خود ترهکی به مقامات شوروی داد – اطمینانی از جنس خوشخیالی و یا شاید فریب – این نیروها به کابل اعزام نشدند.
فرصتی از دسترفته، دیپلماسی بیحاصل
با ورود ترهکی به کابل، او با امین رویارویی سردی داشت. هشدارهای پیدرپی یارانش دربارهی کودتای قریبالوقوع امین، با بیاعتنایی ترهکی مواجه شد. وقتی امین تهدید علنی خود را مطرح کرد، ترهکی باز هم باور داشت که مسکو از او حمایت خواهد کرد و امین جرأت اقدام ندارد.
مداخلهی سفیر شوروی در کابل نیز راه به جایی نبرد. تلاش برای میانجیگری و حل بحران از طریق کمیته مرکزی حزب، تنها زمان را به نفع امین خرید. ترهکی که از پشتیبانی واقعی نظامی بیبهره بود، به دام افتاد؛ ابتدا در ارگ بازداشت شد و سپس از هرگونه تماس با بیرون محروم گردید.
سردرگمی شوروی و تعلیق تصمیم نظامی
سهضلعی وفاداران ترهکی – گلابزوی، وطنجار و سروری – در تلاش برای نجات او، به خانهی یکی از مقامات کیجیبی پناه بردند و خواستار عملیات فوری شدند. اما سنجش مستشاران نظامی شوروی در کابل این بود که امین اکنون چنان حلقهی نظامی خود را تنگ کرده که ورود برقآسای نیروهای ویژه نهتنها موفق نمیشود، بلکه میتواند وضعیت را به فاجعهای کامل بدل کند.
هر دو واحد ویژهی شوروی – در بگرام و سفارت – به حالت آمادهباش درآمدند، اما در نهایت فرمان توقف صادر شد. شوروی، که هنوز نمیخواست به مداخلهی علنی تن دهد، بار دیگر ترجیح داد بر دیپلماسی تکیه کند.
پایان تلخ: خشم برژنف، مرگ ترهکی
در نهایت، امین با مهارت و زیرکی، ترهکی را از قدرت برکنار و سپس در انزوای کامل نگه داشت. بارها به مقامات شوروی اطمینان داد که آسیبی به ترهکی نخواهد رسید. اما چند هفته بعد، خبر «مرگ طبیعی» ترهکی از رادیو کابل پخش شد. حقیقت اما آن بود که او بهفرمان امین خفه شده بود.
وقتی خبر این قتل به برژنف رسید، خشمگین فریاد کشید: «امین کثیف! زندهات نمیگذارم!» این جمله، آغازگر یکی از پرهزینهترین مداخلات نظامی شوروی در خارج از مرزهایش شد.
ناکامی شوروی در حفظ جان نورمحمد ترهکی، حاصل مجموعهای از خوشباوریها، تأخیرها، و تردیدهایی بود که در نهایت، هزینهای بس گزاف برای مسکو در پی داشت. امین با شناخت دقیق از ساختارها و با تکیه بر نفوذ در ارتش، یکتنه نقشههای مسکو را برهم زد. و شوروی، همانند بسیاری از قدرتهای بزرگ، بار دیگر فهمید که وفاداری سیاسی، اگر با ابزار واقعی قدرت پشتیبانی نشود، تنها سرابی بیش نیست.
💬 نظر شما برای ما ارزشمند است
اگر دیدگاهی، نکتهای یا نقدی درباره این مطلب دارید، لطفاً آن را با ما و دیگر خوانندهگان در میان بگذارید.
از کادر زیر میتوانید دیدگاهتان را بنویسید.