خانه وبلاگ موسیقی کتابخانه تاریخ جامعه مهاجرت تکنالوژی اموزش‌ها اطلاعات عمومی
آیا ایران و افغانستان یک کشور بوده‌اند؟ بررسی تاریخی پیوندها و جدایی‌ها

آیا ایران و افغانستان یک کشور بوده‌اند؟ بررسی تاریخی پیوندها و جدایی‌ها

برای پاسخ به این پرسش، باید مرز میان ملت، دولت، زبان، فرهنگ، تاریخ و سیاست را دقیقاً ترسیم کرد. ایران و افغانستان، سرزمینی با تاریخ مشترک چند هزار ساله دارند، اما اینکه آیا در قالب “یک کشور واحد” زیسته‌اند، موضوعی است که نیاز به تفکیک دوره‌های تاریخی، بررسی قدرت‌های سیاسی و تغییرات مرزها دارد.

پیش از ورود به بحث تاریخی، لازم است مفاهیم را روشن کنیم:

واژه توضیح
ایران واژه‌ای با ریشهٔ کهن که هم به یک فرهنگ و تمدن اشاره دارد و هم به یک واحد سیاسی مدرن. در طول تاریخ، مرزهای ایران بارها تغییر کرده‌اند.
افغانستان واژه‌ای که از قرن نوزدهم به‌عنوان نام یک کشور مستقل رسمی شد. پیش از آن، این سرزمین بخش‌هایی از خراسان، سیستان، قندهار، کابلستان و دیگر نواحی تاریخی بود.
کشور در مفهوم مدرن، کشوری است با مرزهای مشخص، حاکمیت مرکزی، پرچم، قانون اساسی، و به رسمیت شناخته‌شده بین‌المللی.
دولت/حکومت نهاد سیاسی که اعمال قدرت می‌کند. ممکن است یک حکومت بر سرزمین‌های مختلفی فرمانروایی کرده باشد.

بنابراین، وقتی می‌پرسیم «آیا ایران و افغانستان یک کشور بوده‌اند؟»، باید دقت کنیم که این دو سرزمین در قالب دولت‌ها و امپراتوری‌های تاریخی گاه یکی بوده‌اند، اما در قالب “کشورهای مدرن” به‌گونه‌ای مستقل تعریف شده‌اند.

۲. دوران باستان: هویت مشترک در امپراتوری‌های ایرانی

در دوران باستان، سرزمین کنونی افغانستان بخش مهمی از امپراتوری‌های ایران‌زمین به‌شمار می‌رفت:

  • امپراتوری هخامنشی (۵۵۰–۳۳۰ پیش از میلاد): بخش‌هایی از افغانستان کنونی از جمله بلخ، هرات، قندهار و کابل، در ساتراپی‌های شرقی هخامنشی قرار داشتند.

  • اشکانیان و ساسانیان: مناطق بلخ و باختر و سیستان تا مرزهای هند در کنترل این دولت‌ها بودند. دین زردشتی، زبان پارسی میانه و فرهنگ ایرانی در این نواحی رایج بود.

در این دوران، مفهومی به‌نام “افغانستان” به‌عنوان کشور وجود نداشت، بلکه این سرزمین بخشی از “ایران‌شهر” بود؛ واژه‌ای که ساسانیان برای قلمرو خود به‌کار می‌بردند.


۳. دوران اسلامی: خراسان بزرگ و وحدت تمدنی

پس از ورود اسلام به ایران و سرزمین‌های شرقی، ساختار سیاسی تغییر کرد، اما پیوستگی فرهنگی و تمدنی پابرجا ماند:

  • در دوران خلافت عباسی، مناطق شرقی ایران (شامل نیشابور، بلخ، هرات، مرو، بخارا و سمرقند) در قالب خراسان بزرگ اداره می‌شدند.

  • حکومت‌های طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان و سلجوقیان، همگی از این منطقه برخاسته و بر کل ایران یا بخش‌های وسیعی از آن فرمان راندند.

  • زبان فارسی دری که در دربار سامانیان شکل گرفت، زبان مشترک این نواحی بود.

در این دوره، سرزمین کنونی افغانستان نه‌تنها از نظر سیاسی گاه تابع حکومت‌های ایرانی بود، بلکه در شکل‌دهی به تمدن اسلامی‌ـ‌ایرانی نقشی بنیادین داشت.


۴. از تیموریان تا صفویان: دوره‌های گذار و تغییر

  • در قرن ۱۵ میلادی، تیموریان در هرات یکی از درخشان‌ترین مراکز فرهنگ ایرانی را ساختند. هرات در آن زمان پایتخت فرهنگی جهان فارسی بود.

  • با ظهور صفویان در اوایل قرن ۱۶ میلادی، و تثبیت تشیع به‌عنوان مذهب رسمی، اختلافات مذهبی میان صفویان شیعه و گورکانیان هند و ازبکان سنی باعث شد مناطق شرقی ایران (مانند هرات و قندهار) گاه تحت سلطهٔ دولت‌های غیرایرانی قرار گیرند.

از همین زمان است که مرزهای سنتی ایران شروع به عقب‌نشینی از شرق کردند.

۵. دوران افشاریه و احمدشاه درانی: آغاز جدایی سیاسی

  • در نیمۀ قرن ۱۸ میلادی، نادرشاه افشار بر سراسر ایران، افغانستان، و حتی بخش‌هایی از هند فرمانروایی می‌کرد. اما پس از مرگ او، امپراتوری‌اش فروپاشید.

  • احمدشاه درانی، از قوم ابدالی (پشتون)، در سال ۱۷۴۷ میلادی در قندهار اعلام پادشاهی کرد و پایه‌گذار افغانستان مدرن شد.

  • پادشاهی درانی‌ها در مناطق شرقی امپراتوری نادرشاه تشکیل شد و به‌سرعت گسترش یافت.

این نقطه را می‌توان آغاز تفکیک سیاسی رسمی ایران و افغانستان دانست، گرچه هنوز هویت فرهنگی و زبانی میان آن‌ها مشترک بود.

۶. قرن نوزدهم: تثبیت مرزها با دخالت استعمار

  • در قرن ۱۹ میلادی، رقابت‌های استعماری میان بریتانیا و روسیه تزاری در آسیای میانه به «بازی بزرگ» معروف شد.

  • بریتانیا که هند را در اختیار داشت، تلاش کرد افغانستان را به‌عنوان کشور حایل میان هند و روسیه نگه دارد.

  • توافق‌نامه‌های مرزی میان ایران قاجاری و بریتانیا از جمله معاهدۀ گلدسمیت (۱۸۷۲) و معاهده مکران، مرزهای شرقی ایران را تعیین کرد و افغانستان کنونی به‌طور رسمی از ایران جدا شد.

از این زمان، افغانستان به‌عنوان کشوری مستقل با مرزهای رسمی ظاهر شد، گرچه استقلال کامل سیاسی آن تا سال ۱۹۱۹ (پس از جنگ سوم افغان‌ـ‌انگلیس) به‌دست نیامده بود.

۷. قرن بیستم تا امروز: دو کشور، یک فرهنگ

در قرن بیستم، ایران و افغانستان به‌عنوان دو کشور مستقل، مسیرهای سیاسی متفاوتی پیمودند:

زمینه ایران افغانستان
نظام سیاسی پادشاهی → جمهوری اسلامی شاهی → جمهوری → امارت اسلامی
زبان رسمی فارسی (با رسم‌الخط متفاوت) فارسی و پشتو
تأثیرگذاری فرهنگی بزرگ‌ترین تولیدکنندهٔ آثار ادبی فارسی مرکز مهم زبان فارسی دری
روابط سیاسی پرنوسان؛ گاه نزدیک، گاه متشنج گاه همکاری، گاه اختلاف بر سر آب و مهاجرت

اما با وجود تفاوت‌های سیاسی، اشتراکات زبانی، ادبی، فرهنگی، تاریخی و حتی دینی این دو سرزمین را به هم پیوند می‌دهد.

اگر واژۀ «کشور» را در معنای مدرن و حقوقی آن در نظر بگیریم، خیر؛ ایران و افغانستان هیچ‌گاه به‌عنوان “یک کشور مدرن” با مرزهای واحد و نظام حکومتی واحد در دوران معاصر نبوده‌اند.

اما اگر واژۀ «کشور» را در معنای تاریخی، فرهنگی و تمدنی تعبیر کنیم، می‌توان گفت که افغانستان بخشی از ایران فرهنگی، تاریخی و سیاسی بوده است؛ به‌ویژه در دوران باستان، ساسانیان، خلافت عباسی و دوره‌های سامانی، غزنوی، تیموری و حتی افشار.

امروز، ایران و افغانستان دو دولت مستقل‌اند، اما همانندی‌های عمیق میانشان، آن‌ها را فراتر از مرزهای سیاسی به‌هم پیوند می‌دهد. پرسش «آیا یک کشور بودند؟» بیش از آنکه پاسخ بله یا خیر داشته باشد، نیازمند درک لایه‌های تاریخ، هویت و سیاست است.

چرا می‌پرسیم افغانستان بخشی از ایران بوده، اما نه ایران بخشی از افغانستان؟

در تحلیل تاریخ، زبان پرسش‌ها به‌اندازه پاسخ‌ها مهم است. آن‌چه می‌پرسیم، بازتابی از قدرت، حافظه تاریخی، ساختارهای مسلط فکری و روایت‌های رسمی است. در گفتار تاریخی، غالباً از موقعیت ایران به‌عنوان کشور مرکزی و افغانستان به‌عنوان انشعابی از آن یاد می‌شود. اما چرا این زاویهٔ دید یک‌سویه است؟ چرا پرسش برعکس مطرح نمی‌شود؟

در بسیاری از روایت‌های تاریخی که از درون ایران شکل گرفته‌اند، ایران به‌عنوان هسته تمدن فارسی‌زبان، شیعی و شاهنشاهی دیده می‌شود. در این دیدگاه، مناطقی چون خراسان، بلخ، هرات و سیستان، اگرچه امروز خارج از مرزهای ایران‌اند، اما بخشی از «ایران بزرگ» یا «ایران فرهنگی» قلمداد می‌شوند.

در مقابل، افغانستان کمتر به‌عنوان «مرکز» روایت تاریخی دیده شده، بلکه بیشتر به‌عنوان بخش شرقی ایران‌زمین یا بخشی از خراسان یاد شده است. این نوع نگاه، اغلب به دلایل قدرت سیاسی و اقتصادی در دوران مدرن، از سوی ایرانیان تقویت شده است.

یکی از دلایلی که پرسش «آیا ایران بخشی از افغانستان بوده؟» کمتر مطرح می‌شود، این است که افغانستان در قالب دولت-ملتِ متمرکز، دارای تاریخ امپراتوری وسیع چندقرنه نبوده است.

گرچه شخصیت‌هایی مانند احمدشاه درانی در قرن ۱۸ امپراتوری درانی را پایه‌گذاری کردند که بخش‌هایی از ایران را دربرمی‌گرفت، اما این قدرت کوتاه‌مدت بود و کمتر به‌عنوان یک هژمونی ماندگار در ذهن تاریخ ثبت شده است.

در مقابل، سلسله‌های ایرانی مانند هخامنشیان، ساسانیان، صفویان و افشاریان گستره‌ای وسیع داشتند که افغانستان امروز را نیز دربر می‌گرفت.

یکی از دلایلی که پرسش «آیا ایران بخشی از افغانستان بوده؟» کمتر مطرح می‌شود، این است که افغانستان در قالب دولت-ملتِ متمرکز، دارای تاریخ امپراتوری وسیع چندقرنه نبوده است.

گرچه شخصیت‌هایی مانند احمدشاه درانی در قرن ۱۸ امپراتوری درانی را پایه‌گذاری کردند که بخش‌هایی از ایران را دربرمی‌گرفت، اما این قدرت کوتاه‌مدت بود و کمتر به‌عنوان یک هژمونی ماندگار در ذهن تاریخ ثبت شده است.

در مقابل، سلسله‌های ایرانی مانند هخامنشیان، ساسانیان، صفویان و افشاریان گستره‌ای وسیع داشتند که افغانستان امروز را نیز دربر می‌گرفت.

اگر بپرسیم «آیا ایران بخشی از افغانستان بوده؟»، این پرسش برخلاف گفتمان رایج قدرت در منطقه است. چنین پرسشی به‌نوعی ساختارهای ذهنی رایج در تاریخ‌نگاری ایرانی‌محور را به چالش می‌کشد.

این پرسش، ما را وادار می‌سازد که:

  • نقش افغانستان به‌عنوان مرکز خراسان فرهنگی را بازخوانی کنیم.

  • درک کنیم که قدرت در تاریخ همیشه در تهران یا اصفهان متمرکز نبوده؛ گاه در هرات، بلخ، غزنی یا کابل تمرکز داشته است.

  • بفهمیم که مرکزیت فرهنگی و سیاسی در تاریخ شناور بوده، و هیچ سرزمینی به‌طور ذاتی یا همیشگی «مرکز» نیست.

اگر از زاویه معکوس نگاه کنیم، در تاریخ مواردی وجود دارد که نیروهای افغان (پشتون‌ها) بر ایران حکومت کرده‌اند:

  • در سال ۱۷۲۲ میلادی، محمود هوتکی از قندهار با سپاهش وارد اصفهان شد و حکومت صفوی را سقوط داد.

  • حکومت هوتکی‌ها برای چند سال در ایران برقرار بود و حتی مهر سکه به نام شاه افغان زده شد.

با این‌که این دوران کوتاه بود، اما سندی است بر این‌که قدرت سیاسی، به‌صورت مقطعی از قندهار به تهران منتقل شد، نه برعکس.

بخش بزرگی از میراث فرهنگی ایران و افغانستان، مشترک است و به هیچ‌کدام به‌تنهایی تعلق ندارد:

  • فردوسی در طوس زاده شد، اما بسیاری از نسخه‌های شاهنامه در هرات نوشته شد.

  • رودکی در سمرقند چشم به جهان گشود، اما شعر او در نیشابور خوانده می‌شد.

  • مولانا از بلخ برخاست، اما در قونیه آرمید.

  • زبان فارسی در کابل، هرات و تهران به‌یک اندازه ریشه دارد.

در چنین زمینه‌ای، پرسیدن اینکه کدام سرزمین “مالک اصلی” است، بیشتر ناشی از مرزکشی سیاسی است تا حقیقت تمدنی.

💬 نظر شما برای ما ارزشمند است

اگر دیدگاهی، نکته‌ای یا نقدی درباره این مطلب دارید، لطفاً آن را با ما و دیگر خواننده‌گان در میان بگذارید.

از کادر زیر می‌توانید دیدگاه‌تان را بنویسید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خانهخانه خبرخوانخبرخوان اخباراخبار تلویزیونتلویزیون رادیورادیو آب‌وهواآب‌وهوا دینیدینی اسعاراسعار زلزلهلرزه
Verified by MonsterInsights