سال گذشته در همینشب و در همین اتاق بودیم که ناگهان موتر کرولای مملو از مواد منفجره، درست در ۱۲ متریمان منفجر شد. دیوار تعمیری که ما داخلش بودیم واژگون شد و سنگری شد برای مهاجمان برای تیراندازی به سمت سفارت اسپانیا
نزدیک به چهل دقیقه در بین درگیریها گیر ماندهبودیم، از سر و صورت دوستانمان خون جاری بود و در نهایت دو سرباز پولیس در اوج درگیریها بهما اجازه خروج از محل را دادند، اما خودشان بهشهادت رسیدند.
خلاصه آن شب همهچیز دستبهدست هم داد تا ما بهزندگی خود ادامه دهیم، حتا آن مهاجم مسلح انتحاری که ما را دید و چون هدفش ما نبودیم، گذاشت تا از کنارش بگذریم.
من در یک خانواده به شدت آسیبدیده از جنگ بزرگ شدهام، اما در این یکسال روانم همیشه از آن رویداد پریشان بودهاست، اما نه از اینجهت که شاید منهم کشته میشدم.
از اینجهت که چرا باید کشته میشدم؟ طاها و بنیامین من چه سرنوشتی میداشتند؟ آندو سرباز پولیس چهگناهی داشتند؟ آیا آنها هم طاها و بنیامینی داشتند؟ پدر و مادرشان چه کشیدهاند؟
این سوالات ۳۶۱ روز است که هر روز در من تکرار میشوند.
در آن رویداد، پنج نفر به شمول آقای عبدالله جان فیض، برادرشان داکتر صاحب فرهاد جان فیض، آقا صاحب سید نصیر احمد علوی و داکتر صاحب محمدعارف جلالی زخم برداشتند.
من در این یکسال به سهم خودم کارهایی که در توانم بودهاست را برای هرات و فراتر از آن افغانستان، مثل همه شهروندان انجام دادم.
چرا باید اینزمینه از من و دوستانم گرفته میشد؟
به هر حال خدا را سپاسگزارم که هنوز توفیق خدمتگزاری را از من و ما نگرفته است.
روایت آن رویداد از زبان خودم در روزنامه ۸صبح
http://8am.af/1394/09/22/explosion-shirpor-kabul/
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
خبر آن رویداد در طلوعنیوز
http://mobile.tolonews.com/fa/afghanistan/22805-olomi-praises-special-forces-following-embassy-attack
ویدوی تلویزیون ۱ از لحظه فرار ما پس از چهل دقیقه