این گزارش، روایت زندگی یک سرباز سابق ارتش شوروی است که پس از گذشت ۳۱ سال، میل بازگشت به کشورش را ندارد، کسی که از خانم اول افغان خود، پدر یک دختر پانزدهساله شده و پس از درگذشت خانم نخستش، چهار سال است که با یک زن دیگر افغان ازدواج کرده است.
دستهایش میلرزد، بیماریاش ناشی از گلولهایاست که سالها قبل به پیشانیاش برخورد کرد. از روسیه تنها میداند که خانهاش در نزدیکی رود ولگا در شهر مسکو بوده و از زبان روسی تنها چند کلمه پرکاربرد بهخاطرش مانده است.
پدرش اصالتا روس و مادرش اوکراینی بوده، ولی خودش در سمرقند ازبیکستان زمانیکه پدرش آنجا ماموریت نظامی داشت، بهدنیا آمد. شاراپوویچ هیچیک از اقوام خود را بهخاطر نمیآورد و گمان میبرد در ترکیب یک هیات روسی، چند سال پیش، یکی از کسانی که به هرات آمده بود، برادرش بوده است.
از زمانی که «خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ» در سال ۱۹۸۵ میلادی در چوکات ارتش شوروی، علیه مجاهدین در افغانستان میجنگید، ۳۱ سال میگذرد، درست زمانیکه او پس از سه سال خدمت در ارتش شوروی، در ولسوالی شیندند در جنوب هرات، دو مرمی کلاشینکوف از سوی مجاهدین وقت به بدن او شلیک شده بود. مرمی نخست به سر شاراپوویچ اصابت کرده بود و مرمی دوم به پایش.
نظامیان روسی برای پشتیبانی از دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان در مقابل نیروهای مجاهدین افغان در ماه جدی ۱۳۵۸ ( دسامبر ۱۹۷۹) به فرمان لیونید بریژنف رهبر شوروی با سپاه چهلم خود وارد افغانستان شدند و در نهایت در دوران میخاییل گورباچف آخرین رهبر شوروی، در ماه ثور ۱۳۶۷، همزمان با سالیکه خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ به چنگ نیروهای مجاهدین افتاد، عقبنشینی خود را آغاز و آخرین گروهشان در ۲۶ دلو ۱۳۶۷ و یا ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ از افغانستان خارج شد.
این جنگ بیش از یک میلیون کشته و نزدیک به پنج میلیون مهاجر و آواره بر جای گذاشت.
بخش بزرگی از نظامیان روسی در میدان هوایی شیندند، دومین پایگاه بزرگ نظامی افغانستان جابهجا شدند. شاراپوویچ نیز در ترکیب همین نیروها به شیندند اعزام شد و در همانجا جنگید و زخمی شد.
باخرتدین پس از زخم عمیقی که برداشته بود، چند روز بیهوش ماند و پس از بههوشآمدن، خودش را در چنگ مجاهدین دید. او پس از آن، راههای مختلفی برای فرار از چنگ مجاهدین را امتحان کرد، اما همه درها به رویش بسته بود. حمایتنکردن نظامیان ارتش شوروی از شاراپوویچ، سپس تصمیم او را در بارهی فرار از چنگ مجاهدین برای همیشه عوض کرد. وی در ولسوالی شیندند به آموزش نظامی مجاهدین پرداخت، تغییر دین داد و با یک دختر جوان شیندندی ازدواج کرد.
آموزش نظامی به مجاهدین، برای فرار از مرگ
زمانیکه خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ در افغانستان زخمی شد، بهشدت علاقه داشت تا به روسیه برگردد و حتا دوباره در صفوف نظامیان روسی به جنگ علیه مجاهدین بپیوندد. او هیچگاه، زمانیکه اسیر چریکهای افغان شده بود، از آنها تقاضای آزادی نکرد، چرا که تقریبا مطمین بود مجاهدین به هیچعنوان میلی به آزادیاش ندارند.
خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ برای فرار از مرگ، آموزش نظامیان افغان در منطقه «پشتکوه» در ولسوالی شیندند را بهترین گزینه میدانست. او آنچه را که در سه سال تحصیلات نظامیاش آموخته بود، به مجاهدین آموزش میداد. وی هر روز منتظر بود تا خبری از تبادله احتمالی با مجاهدین افغان را بشنود، اما زمانیکه این سرباز ارتش شوروی با مردم منطقه خو گرفت، تغییر دین داد، ازدواج کرد و مجاهد شد و هیچ خبری هم از تلاش روسها برای آزادی وی نشد.
او در نهایت نسبت به حکومت شوروی سابق عقدهمند شد و تصمیم گرفت تا اینبار با مجاهدین علیه نظام کمونیستی افغانستان بجنگد.
بیمیلی برای ترک افغانستان
خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ هیچ میلی به بازگشت به روسیه ندارد. او بزرگترین دلیل بیمیلی خود را عدم تلاش روسها برای آزادی سربازان اسیر، عنوان میکند.
خاکمیوف پس از آن با مجاهدین به ولایتهای غور و بادغیس و ولسوالیهای غوریان، زندهجان و گلران ولایت هرات رفت و در صفوف مجاهدین، علیه دولت وقت افغانستان جنگید. یکی از ساکنان ولسوالی شیندند وی را به فرزندی خود قبول کرد و برایش شناسنامه افغانی گرفت. خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ از آن تاریخ به بعد، هویت افغانی پیدا کرد و به «شیخ عبدالله» تغییر نام داد.
پس از رویکارآمدن نظام به رهبری برهانالدین ربانی، او در هرات کارمند دولت افغانستان شد و تا زمانیکه طالبان در این ولایت مسلط شدند، بهعنوان کارمند اداره مهاجرین هرات کار کرد و برای مهاجرین تازهبرگشته از ایران، خدمات دولتی عرضه میکرد.
«شیخ عبدالله» حالا پس از گذشت بیش از سهدهه از آخرین حضورش در میان ارتش شوروی، بازهم یک نظامی است. شیخ عبدالله نگهبان بزرگترین موزیمی است که در افغانستان به پاسداشت از تلاش مجاهدین در جنگ با شوروی سابق در هرات ساخته شده است.
پس از شکست طالبان در افغانستان، دولت روسیه به رهبری ولادمیر پوتین به جستجوی سربازان گمشده روسی در افغانستان پرداخت.
الکساندر لاورنتوف، معاون کمیتهی جستجوی سربازان گمشدهی شوروی سابق که از چند سال به اینسو در افغانستان فعالیت دارد، چندی پیش گفته بود که از مجموع ۲۶۴ سرباز گمشدهی روسی در افغانستان، تا حال ۳۱ سرباز را پیدا کردهاند و ۲۲ تن از این میان به زادگاهشان برگشتهاند.
در این میان شیخ عبدالله هیچ تمایلی به بازگشت به روسیه ندارد و میگوید: «زمانیکه به دولت شوروی خدمت کردم، هیچکس برای بازگشتاندن من به روسیه اقدام نکرد، افغانها میتوانستند مرا مداوا نکنند، یا مرا بکشند. آنها مرا در آغوش گرفتند، زخم مرا مداوا کردند، برایم خانه و زندگی دادند، اینجا کسبوکار دارم و نمیتوانم این ملت بزرگ را ترک کنم.»
احساس غربت در بام هرات
موزیم جهاد افغانستان در منطقه باغ ملت در یکی از مرتفعترین مناطق مسکونی این شهر ساخته شده است. این منطقه به بام هرات معروف است.
در بدو ورود به این موزیم که شیخ عبدالله بخشی از پاسبانی از آن را بر عهده دارد، با تصاویری از سربازان گمشده روسی روبهرو میشویم، عکس شیخعبدالله هم آنجا است، عکس روزهای جوانیاش – زمانی که او خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ بود.
نظامیان شوروی سابق متهماند که در دوران جنگ با افغانستان، به سربازان خود بهصورت یکسان ارزش قایل نبودند. بهعنوان مثال در برابر سه سربازی که در ولایت بغلان توسط یک فرمانده حزب اسلامی به نام داکتر اسماعیل بازداشت شده بودند، حاضر شدند تا تعداد زیادی از زندانیان مجاهدین را آزاد سازند و حتا مقداری سلاح هم به مجاهدین بدهند. گفته میشد که یکی از از این سه سرباز، پسر یکی از اعضای مهم حزب کمونیست شوروی بود، اما در تبادله بعضی از سربازان، چنین سخاوتمندانه رفتار نمیکردند.
شیخ عبدالله یکی از همین سربازان است که نظام به رهبری پوتین برای یافتن آنان تلاشهایی را بهراه انداخت.
او با تمام رضایتی که از افغانستان و مردمش دارد، اما میگوید زمانیکه با همکارانش بگومگو میکند، احساس غربت و دلتنگی میکند، اما این دلیلی برای بازگشتش به روسیه نخواهد شد. شیخ عبدالله میگوید که افغانها «مغرور اند».
او با یک سرباز روس دیگر هم در هرات ارتباطاتی برقرار کرده و رفتوآمد میکند. به گفته شیخ عبدالله، آن سرباز دیگر روسی نیز سرنوشت مشابه با او دارد، اما وی نمیخواهد شهرت افغانی این سرباز روس را فاش سازد. زیرا به گفته خودش «قومفروش نیست». به گفته شیخ عبدالله، شهرت پیشین این سرباز، «کلیچوف» است.
شیخ عبدالله میگوید این سرباز روس که در مرکز هرات زندگی میکند، علاقهای ندارد که وارد جنجالهایی از این دست شود و خبرنگاران به سراغ او بروند و یا هر روز درگیر سوال و جواب باشد.
شیخ عبدالله از ازدواج دوم خود طی چهارسال گذشته هیچ فرزندی ندارد. او حالا پیر شده و میخواهد چند صباح دیگر زندگی خود را آرامتر در میان افغانها بگذراند. او حتا به ترک شهر زیبا و امن هرات نیز بیمیل نیست، شیخ عبدالله دوست دارد دوباره به منطقه پرآشوب شیندند برود. جایی که زخمی شد، اسیر شد، مجاهد شد، مسلمان شد و سه دهه خاطره در ذهنش بهثبت رسید.
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.