در جنوب شهر هرات و در منطقهای موسوم به گوالیان نزدیک به ۳۰۰ تن از کسانی نگهداری میشوند که به دلایل مختلفی اما عمدتا مرتبط با جنگها در افغانستان دچار دگرگونی روانی شده و هشیاریشان را از دست دادهاند.
جنگهای چهار دهه اخیر، بسیاری از خانوادهها را در افغانستان داغدار و شمار زیادی را مهاجر کرد. بر علاوه، فقر بهصورت گستردهای بیش از گذشته گریبانگیر مردم شد و بیماریهای روانی در بین جامعه به بالاترین میزان خود رسید. تا جاییکه نهادهای بهداشتی در سالهای اخیر از رشد بیماریهای روانی در میان زنان و مردان افغان خبر میدهند.
مرکز نگهداری بیماران روانی هرات، تنها مرکز نگهداری افراد مبتلا به این مریضی در افغانستان است. جاییکه نزدیک به ۵۰ زن و ۲۵۰ مرد مبتلا به بیماریهای گوناگون روانی هر کدامشان سرگذشت مخصوص خود را دارند.
اما درد همهشان از یکجا سرچشمه میگیرد. از چیری بهنام جنگ با مشتقاتی مانند مهاجرت، فقر اقتصادی و غیره.
این گزارش روایتی است از سه بازدید پیهم از تنها مرکز نگهداری بیماران روانی افغانستان جایی که تا چندی قبل روی تابلوی آن نوشته بود «دارالمجانین هرات».
اینجا بسیارند بیمارانی که نمیتوانند درست تصمیم بگیرند، فکر کنند، با اجتماع رابطه برقرار کنند و در نهایت نمیتوانند از زندگی خود لذت ببرند.
مالک؛ مردی که مرده بود
سرنوشت بیماران روانی این مرکز، شنیدنی است؛ مثل سرگذشت مالک، کسی که سخت علاقهمند بود تا هر چه زودتر خانوادهاش را بیابد. بسیاری از این بیماران گمان میکنند که به اتهامهای مختلف در اینجا زندانی هستند. مالک میگفت امیدوار است هر چه زودتر آزاد شود.
نشستن پای صحبتهای مالک، نشان میداد که بیماری او جدی و خطرناک نیست.
از مالک عکس و فلم گرفتم. عکسش در فیسبوک و فلمش در یکی از شبکههای تلویزیونی منتشر شد. دقیقا ۳ روز بعد مردی از ولایت بغلان به هرات آمد با داستانی شگفتانگیز از گمشدهی مُردهای به نام مالک.
پدر مالک میگوید که فرزند ۳۰ سالهاش وقتی که ۱۵ سال داشت، همزمان با وقوع جنگهای شدید ناپدید شد. جستجو برای ردیابی او بینتیجه ماند تا اینکه خبر مرگ مالک به آنها رسید. خانواده مالک با برگزاری مراسم فاتحهخوانی از دیدن او تا ابد ناامید شدند.
پخش تصاویر این جوان، اما امید تازهای به خانواده مالک بخشید. پدر مالک به هرات آمد، فرزندش را به آغوش کشید و او را با خود پس از پانزده سال ناامیدی به بغلان برد.
نزدیک نرو که چشمانت را کور میکند

دومین شخصی که به پای صحبتش نشستم علی بود؛ کسی که ۶ سال است در مرکز نگهداری بیماران روانی و در اتاقی مخصوص، جایی شبیه زندان و پشت میلههای آهنی دربند است: جوانی حدود۲۷ ساله از ولایت ارزگان.
وقتی علی را برای گفتگو انتخاب کردم، مسوول مرکز از نزدیک شدن به او هشدار داد.
علی وقتی که هنوز کودک بود، جنگهای خانمانسوز، خانوادهاش را روانه ایران کرد. علی در ایران بزرگ شد. فقر خانواده، نبود کار و شاید دهها دلیل دیگر او را به بیماریهای شدید روانی مبتلا ساخت.
از گفتگو با علی میتوان فهمید که او درسخوانده است، زیبا سخن میگوید و هشیارانه حرف میزند. سوالهای زیادی برایم خلق شد. پس چرا علی مانند سایر بیماران آزادانه در صحن مرکز گشت و گذار نمیکند؟ چرا مسوول این مرکز از نزدیک شدن به او مرا هشدار میدهد؟
پرستار علی میگوید که علی گاهی خوب است و گاهی ناخودآگاه به افراد پیراموش یورش میبرد و آنها را کور میکند. چیزی شبیه کار صمدآغا اما در عالم واقعیت.
اینجا دیوانه میشوم

چند روز بعد، زمانی که قرار بود شماری از بیماران روانی بهدلیل صحتیاب شدن به خانوادههایشان سپرده شوند، برای تهیه گزارش دوباره به این مرکز رفتم.
مردی از میان انبوهی از بیماران مرا صدا میزد. آقای خبرنگار! با شما هستم آقای خبرنگار!
او بسیار اصرار داشت که حرف دلش را به من بگوید. برایم گفت که دو هفته میشود او را پس از یک مشاجره لفظی با خواهرش، به اینجا آوردهاند. او محمد نام دارد. محمد گفت: «اگر اینجا بیش از این بمانم، دیوانه خواهم شد.» محمد ادامه داد که پیش از این صبحها برای کارگری سر کار میرفت و شبها با لقمه نانی به خانه بر میگشت.
محمد در ادامه گفت: «باور کنید، اینجا جای من نیست و اینجا آدمهای سالم بسیار زود دیوانه خواهند شد.»
به هر حال، هر چند برای من تشخیص اینکه این مرد چقدر راست میگوید سخت بود. شاید برای مسوولان این مرکز نیز سخت باشد تا وضع او را درک کنند. اما من آنروز متوجه شدم که معیار مشخصی برای آوردن بیماران روانی به تنها مرکز نگهداری آنان در افغانستان وجود ندارد. فقط با درخواستی از خانواده فرد و گرفتن امضای مسوولان جمعیت هلال احمر افغانی و برخی کارهای اداری دیگر.
تشخیص پزشکی درست نیست تا وضعیت صحی فرد را مشخص کند.
عکس محمد را با طرح این سوال در شبکههای اجتماعی منتشر کردم: «آیا آزادی محمد سلب شده است؟»
دو روز بعد، نورالدین احمدی، رییس جمعیت حلالاحمر افغانی طی تماسی با من تایید کرد که بیماری این فرد جدی نبوده و از آزادی او خبر داد.
نسل جنگ و خشونت، نسل رادیواکتیف
با آغاز جنگها در افغانستان، میلیونها نفر در داخل کشور آواره جنگی و معلول شدند، صدها هزار نفر نیز کشته و میلیونها نفر خاک کشور را ترک کردند. بسیاری از خانوادهها از هم پاشیدند و خیلیها هم بهناچار در بدترین شرایط در آوارگی و مهاجرت، زندگی را گذشتاندند.
خشونت، جنگ و سرگذشت مردم طی سه دهه در افغانستان همواره عامل اصلی دگرگون شدن روان بسیاری از مردم گفته شده است. به گونه مثال حالا پس از گذشت ۲۲ سال از جنگ زندهجان در هرات، بهتازگی مشخص شده است که ۲۷۵ معلول ذهنی تنها در این ولسوالی زندگی میکنند، معلولانی که بیشترشان طی ۲۲ سال پسین بهدنیا آمدهاند.
احمدفواد طبیبزاده، معاون بخش معلولان کمیسیون مستقل حقوق بشر در غرب افغانستان نیز موجودیت ۲۷۵ کودک معلول ذهنی را در این منطقه، تایید میکند. او میگوید: «کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در غرب کشور اخیرا به همین دلیل تحقیقاتی را انجام داده است و در نتیجه دریافته که یکی از فاکتورها و عوامل مهم معلولیتهای ذهنی در ولسوالی زندهجان در پهلوی ازدواجهای خانوادگی، استفاده از سلاحهای دوران جنگهای خونین ۱۰ماهه زندهجان است.»
آقای طبیبزاده همچنان به اثرات سلاحها در آن جنگ اشاره میکند و میگوید که پخش رادیو اکتیف، بمبارانهای پیهم و تاثیرات باروت منجر به چنین وضعیتی در ولسوالی زندهجان شده است.
طی چهار دهه گذشته، بدون شک آنچه در زندهجان سپری شد، در بسیاری از بخشهای افغانستان اتفاق افتاده است؛ جنگهایی که حالا از خود نسلی به میراث گذاشته است با صدها بیماری روحی و روانی.
بیتوجهی حکومت و تنها مرکز نگهداری بیماران روانی در افغانستان
پرستاری از بیماران روانی کار سادهای نیست. یک بازدید کوتاه مصداق این حرف است. بیمارانی که برخی از آنها در زمستان کالاهای خود را داخل بخاری میاندازند، در لباس خود رفع حاجت میکنند و روز چندبار غذا میخواهند.
نورالدین احمدی، رییس جمعیت هلال احمر در غرب افغانستان، از مشکلات اقتصادی و نبود امکانات برای نگهداری آنان شکایت دارد. هرچند هستند نهادهایی که گاهی و آنهم بهصورت اندک به یاری این بیماران میشتابند. اما از صحبتهای آقای احمدی میتوان حدس زد که حکومت برنامهای مفید، طی ۶-۷ سال فعالیت این مرکز برای بیماران نداشته است. اینجا فقط جایی است برای نگهداری این بیماران و از درمان معیاری، دارو و پزشکان متخصص خبری نیست.