این یادداشت، یک نوشته نژادپرستانه نیست و هدف آن تحقیر و توهین به هیچ هموطنی در هیچجای افغانستان نخواهد بود. این مقاله صرف برای جوانان هراتیای نگاشته شده که با همه داشتههایشان تصور میکنند «چیزی نیستند و چیزی ندارند» و در واقع «اعتماد به نفسشان پایین است» و گمان میکنند که الی رسیدن به شرایط ایدهآل، راه طولانیای را پیش رو دارند. این یادداشت در واقع، نیم نگاهی است از آدرس شخصی یک فرد به وضعیت نسلی از شهروندان بخشی از کشور که هنوز به «خود باوری» نرسیدهاند.
از زمانیکه کابل آمدم، یکی از مباحثی که شدیدا توجه مرا به خودش جلب کرده، «تفاوت نگاه یک جوان هراتی با دیگر جوانان، پیرامون همه چیز» است. وقتی با یک جوان مقیم مرکز، در هر سطحی که روبهرو میشوید «کاری که هیچگاه برای یک جوان هراتی اهمیت نداشته» بخشی از افتخارات کارنامهاش است.
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
یک جوان هراتی خیلی چیزها میفهمد، یک جوان هراتی، مستعد و توانمند است. حرفهای زیادی برای گفتن دارد، معلومات عمومیاش قابل قیاس با هیچکس دیگری نیست. توانمندیهایش فوقالعاده است. یک جوان هراتی اول نمره عمومی کانکور است، قهرمان فوتبال است، صدرنشین فوتسال است، تشکیلدهنده تنها تیم رباتیک افغانستان است، بهترین قاری قرآن است، بهترین موسیقیدان و محبوبترین کمپوزر است، بهترین و صادقترین بازرگان کشور است، بهترین تولید کننده از مواد خوراکی شروع تا کالاهای مختلف در سطح کشور است. فرهنگ یک جوان هراتی، منزهترین محل زندهگی در افغانستان را رقم زده، یک هراتی میتواند بعد از استخدام در هر کاری، صادقانه کار کند، بدرخشد تا حدی که دیگر همکارانش به او بخندند.
در کابل وقتی کسی در مورد یک برنامه، پلان، کار و یا هر موضوع دیگری که حرف میزند، دهان آدم باز میماند، سکوت میکنی، هیچ چیزی به گفتن نداری اما نه به این معنا که چیزی برای گفتن وجود ندارد. با وجودیکه شنیده بودم، نگاه مردم در پایتخت به قضایای مختلف عمیق و ویژه است، اما سطحینگری برخی از آنها دمار از روزگار آدم در میآورد و دیوانه کننده است.
من یک مثال خوب در مورد تفاوت نگاه یک هراتی با یک مرکز نشین دارم. «در یک جلسهی پلان و برنامهریزی برای یک سفر رسمی و یا غیر رسمی نشستهاید، یک عضو جلسه میگوید: ” خدا کند موتر در بین راه پنچر نشود” – یک عضو دیگر جلسه پس از چند ثانیه فکر کردن پیشنهاد میدهد که :”اگر پنجر شد از تایر از تایر اشتبنی استفاده میکنیم.” او در واقع بهترین پیشنهاد را داده و اینجاست که مشکل پنچری احتمالی موتر حل میگردد و جلسه ختم میگردد” آنها در مورد اینکه میشود از مسیری به سفر رفت که موتر پنچر نشود حرف نمیزنند، در مورد اینکه میشود ۲ – ۳ تایر تایر اشتبنی را هم با خود به سفر بُرد نیز حرف نمیزنند و یک هراتی فکر میکند اعضای جلسه دارند شوخی میکنند.
داستان حضور یک هراتی در بدنه حکومت نیز جالب و قابل توجه است. یک جوان هراتی مرکزنشین در هر ادارهای که باشد، لباس خوب میپوشد، هر روز حمام میکند، سر وقتش به دفتر حاضر میشود، با مراجعین مهربانانه حرف میزند، از مراجعین پول طلب نمیکند. یک جوان هراتی میتواند روزها به این موضوع فکر کند که « ۸۰ درصد مردم افغانستان مانند من چهل یا پنجاه هزار افغانی معاش ندارند” پس حرام نخواهم خورد.” او تلاش میکند آبروی همشهریان باشد، او گمان میکند که ۴ میلیون شهروند هرات از راه دور و از غرب افغانستان نظارهاش میکنند و دقیقا هم برداشتش خیلی اشتباه نیست.
تنها یک جوان هراتی است که میتواند نزد خودش و در خلوتی که با خودش دارد به این فکر کند که فراغت از حقوق و روابط بینالملل، برای کارمند شدن در وزارت خارجه به تنهایی کافی نیست، او در خلوتی که با خودش دارد به این نتیجه میرسد که «اینجا جای من نیست.» اما فردای آن روز، داستان اما با وساطت یک رهبر به سود جوانی رقم میخورد که تحت هیچ شرایطی نمیتوانید آن را با جوانی مقایسه کنید که دیروز رضامندانه و در پی مشورهای که با وجدانش داشت، کنار رفت.
یک جوان هراتی زمانی که در کابل کار میکند همه داشتههایش را روی میز میریزد، تلاش میکند از هر آنچه در توان دارد به سود تیم و ادارهای که کار میکند استفاده کند و تفاوتش با دیگران را به رخ بکشد، اما او نمیداند که دیگران این عمل او را «حماقت محض» میخوانند. یک هراتی تقریبن به هر کاری وارد است، چون در هر موردی مطالعه کرده است. وقتی به رییس اداره میگوید که “انجام اینکار ساده است.” رییس اداره باورمند نیست و به ادعایش بها نمیدهد.
جوان هراتی دیگری که برای پیگیری یک روند اداری، مثل پاسپورت، سند تحصیلی و یا تقاعدی پدرش به کابل میآید، ابتدا با مامور احوالپرسی میکند، با وصف آنکه هر از گاهی پاسخی نمیشنود با لحن ملایم و آرام او را لالا جان خطاب میکند و از او میخواهد که کارش را انجام دهد. او نمیداند که رسیدن به مقصود در کابل با این لحن مقدر نیست او با فرهنگ رایج در اداره های دولتی کابل آشنا نیست. دقیقن مانند یک راننده هراتی که پشت سر هیچ موتری در کابل هارن نمیکند، خودش را جلو دیگری نمیاندازد، به رانندههای دیگر حق اولیت میدهد اما زمانی که حق اولیت به خودش رسید، کسی به او اجازه عبور نمیدهد.
و نکته آخر اینکه تعریف «سیاست» در کابل متفاوت است. با تعریفی که از سیاست در کابل وجود دارد، هیچ هراتی «سیاستمدار» نمیشود. اینجا در سیاست، صداقت و راستی و رفاقت و اندیوالی معنایی ندارد. یک روز دشمنی و فردایش دوستی، یک روز منافع مشترک و فردایش منافع متضاد، یک روز سیاه و روز دیگر سپید … این یکی از دلایلی است که یک هراتی هرگز نتوانسته به سیاستمدار توانمند و مدعی در کابل تبدیل شود.
سیاستمدار بودن و سیاستمدار شدن در کابل، صبر ایوب میخواهد، چیزی که یک جوان هراتی «فاقد» آن است. یک جوان هراتی خوش باور و صادق است، نگاه صادقانه و خوشبینانه دارد. او زمانی که روند تقررش طولانی میشود به این پشتپردههای این بازی فکر نمیکند، او فقط از خودش میپرسد که من مگر چه مشکلی دارم؟ چرا مرا مقرر نمی کنند یا روند تقررم را طولانی ساخته اند…
با همه اینها یک هراتی نکات منفی فراوانی را نیز دارد که در آینده تلاش میکنم، به این موارد نیز اشاره کنم.
سیف الله سروش
2019-10-12الحق که درست فرمودین پیمان صاحب
این موضوع را با گذراندن مدتی در کابل بخوبی میشه دید.
ن. ص
2019-10-12جاه دارد نقل قول حضور را داشته باشم:
از هرات و هراتی نترسید، انها را به دربار بیاورید تا شعر بخوانند– از سیاست خَیلی بدور اند.
فیروز کریمی
2019-10-12پیمان عزیز بسیار عالی نوشتید چیزهایی که خیلی از این جوان های هراتی با ان فکر می کنند اما تا اکنون کسی همه را کنار هم نگذاشته بود و به قلم تحریر در نیاورده بود . مقایسه ای بسیار جالب و در خور تفکر است موفق باشید
فایق افغان هروی
2019-10-12با وصف آن که هیچگاه کابل را از نزدیک ندیدم و احساس میکنم که بخاطر مرکز بودناش در کشور و شناسایی بینالمللیاش بنام مرکز کشور، خیلی دوستاش میدارم، اما از قصههای که دوستان و کسانی که به کابل رفتهاند، شنیدم، شمار زیادی از خصلتهای نوشته شده در متن تان را تصدیق میکند.
این تفاوتها را میتوان در محصلان دیگر ولایات در روزهای ابتدایی شامل شدن شان در تحصیلات عالی و روز فراغت شان در وجود خود شان حس کرد.
هرات مرکز سازندگی است.
سونیا احمدی
2019-10-12سونیا احمدی
دست مریزاد
خیلی عالی نوشتید تجربه تان را
قلم تان رسا
ناشناس
2019-10-12قلم تان رسا پیمان صاحب
نبشته تان عین واقعیت است ، یک موضوع نیز قابل ذکر است که حتا عده ی وقتی ما با اونا هراتی صحبت میکنیم ما را ایرانی میخوانند، این حرف برایم خیلی سنگین تمام میشود .
bashir andisha
2019-10-12دقیق بیایم همه بأهم از همی حالا برای أینده بهتر هرات یک راه کار بسازم
بصیراحمد شریفی
2019-10-12قلم تان رسا پیمان صاحب
نبشته تان عین واقعیت است ، یک موضوع نیز قابل ذکر است که حتا عده ی وقتی ما با اونا هراتی صحبت میکنیم ما را ایرانی میخوانند، این حرف برایم خیلی سنگین تمام میشود .
جاوید حبیبی
2019-10-12دقیقا حرف های واقعی است. حتی به خود هرات بهترین پست های دولتی و یا پروژه ها، دست غیر هراتی های است که هیچ ظرفیت کاری ندارند. متاسفانه.. و به مرکز هم هراتی را منبع درآمد فساد برای اجرای اندک کارش می نگرند.
و رهبران خائن هرات نیز اقتدار سیاسی مردم این شهر را به خاطر منافع شخصی شان به ماموریت های کوچک معامله میکنند.
جواد
2019-10-12من متن همون خط اولشو خوندم که گفته بودید جوانان هراتی فکر میکنن چیزی ندارن ولی من طرز فکرشونو درست میبینم چون ارزش هراتی و بلخصوص یک افغان خیلی بیشتر از این چیزی هست که دارن خیلی خیلی بیشتر و برای همین این چیزی که داریم معلومه که خیلی نا چیزه و خواستهای ما و فکر ما بجاست
حسین
2019-10-12عالی بود عزیز دل و در ضمن یک هراتی خیلی از صفات منفی برای سیاستمدار شدن در کابل را ندارد.
قلدوری، لندغری، بی نزاکتی و … صفاتی که باید برای زندگی در کابل را داشت نیز در وجود جوانان هراتی کمتر دیده می شود
وصال شمس بهره
2019-10-12درود و مهر تقدیم شما!
این چنین نبشتهً ها به منِ چون صد ها فرد دیگرى که نگران آینده خود اند؛ نور امید و باورمندىً هست.
حقیقتاً که چنین خصیصه هاى را من هم تا حدودى درک کرده بودم و این نوشته تان بر درک بهتر از موضوعات افزود.