کتاب «مزرعه حیوانات» نوشته جورج اورول، یک رمان تمثیلی است که نخستین بار در سال 1945 منتشر شد. این داستان به بررسی فساد و سوءاستفاده از قدرت در طول انقلابها و حکومتها میپردازد و به طور مشخص به وقایع انقلاب روسیه و دوران استالینیسم اشاره دارد.
بخش اول: انقلاب حیوانات
آغاز شورش: داستان در مزرعه مانر، واقع در انگلستان، آغاز میشود. مزرعه توسط آقای جونز، یک کشاورز مستبد و بیتوجه، اداره میشود. یکی از خوکهای پیر به نام «مِیجِر پیر» حیوانات مزرعه را به یک جلسه شبانه فرا میخواند و آنها را به شورش علیه جونز و انسانها تشویق میکند. او به آنها یادآوری میکند که انسانها باعث تمام مشکلات آنها هستند و حیوانات باید برای آزادی و برابری خود مبارزه کنند. پس از مرگ مِیجِر پیر، دو خوک به نامهای «نپولئون» و «اسنوبال» رهبری انقلاب را به دست میگیرند.
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
پیروزی انقلاب: حیوانات تحت رهبری نپولئون و اسنوبال، موفق میشوند آقای جونز را از مزرعه بیرون کنند و کنترل مزرعه را به دست بگیرند. آنها نام مزرعه را به «مزرعه حیوانات» تغییر میدهند و هفت فرمان اصلی را که اساس ایدئولوژی جدید «حیوانگرایی» است، تعیین میکنند. یکی از مهمترین فرمانها این است که «همه حیوانات با هم برابرند».
بخش دوم: سقوط از آرمانها
تضاد و اختلافات: پس از پیروزی اولیه، اختلافاتی بین نپولئون و اسنوبال درباره نحوه اداره مزرعه و برنامههای آینده بروز میکند. اسنوبال پیشنهاد ساخت یک آسیاب بادی را مطرح میکند که میتواند انرژی لازم برای مزرعه را تأمین کند و کار حیوانات را آسانتر کند. اما نپولئون با این طرح مخالف است و در نهایت با کمک گروهی از سگهای وحشی که آموزش داده، اسنوبال را از مزرعه بیرون میکند و تمام قدرت را به دست میگیرد.
استبداد نپولئون: نپولئون به تدریج تبدیل به یک دیکتاتور میشود. او و دیگر خوکها در خانه آقای جونز ساکن میشوند، لباسهای انسانی میپوشند و شروع به تجارت با انسانها میکنند. به مرور زمان، فرمانهای حیوانگرایی تغییر میکنند تا اعمال استبدادی خوکها را توجیه کنند. مثلاً فرمان «همه حیوانات برابرند» به «همه حیوانات برابرند، اما برخی برابرترند» تغییر مییابد.
بخش سوم: خیانت به آرمانها
نابودی آرمانها: شرایط زندگی حیوانات به تدریج بدتر از دوران جونز میشود. خوکها به طور کامل از سایر حیوانات جدا شده و به جای خدمت به آنها، به بهرهکشی از آنها مشغول میشوند. در پایان داستان، خوکها و انسانها با هم جشن میگیرند و سایر حیوانات متوجه میشوند که نمیتوانند بین خوکها و انسانها تفاوتی قائل شوند.