اگر قسمتهای قبلی این روایت را تا اکنون مطالعه نکردهاید از لینکهای زیر بخوانید !
هرات چگونه سقوط کرد؟ | قسمت اول
لطفا کانال یوتیوب چهارسو را سبسکرایب کنید تا به جالبترین ویدئوهای آموزشی دسترسی داشته باشید.
هرات چگونه سقوط کرد؟ | قسمت دوم
هرات چگونه سقوط کرد؟ | قسمت سوم
هرات چگونه سقوط کرد؟ | قسمت چهارم
وحید پیمان
حملات طالبان بالای شهر هرات از هفت نقطه شدت گرفته بود. قبلا حملات آنان متمرکز بود بر سه نقطه اصلی یعنی میان (پل مالان – پل پشتو و درب قندهار)، (پل مناردار در نزدیکی پل رنگینه) و (قریه غیبتان) در غرب شهر هرات. اما طی چند روز مانده به سقوط، این حملات از مناطق دیگر نیز افزایش یافت. از منطقه شالبافان، پُل کاربار در نزدیکی بکرآباد، منطقه مهاجرنشین شیدایی و قریه کبابیان ولسوالی انجیل. البته علاوه بر اینها، طالبان هر از گاهی از میان کوچه پس کوچههای منتهی به شاهراه بینالمللی هرات – کابل نیز شهر هرات را تهدید میکردند.
در شهر هرات، تقریبا همه به این نتیجه رسیده بودند که این شهر در حال سقوط است. تنها موردی که توانسته بود اندکی امید در اذهان مردم باقی نگه دارد، شایعهی آغاز مجدد گفتوگوهای صلح بود. در میان مردم شایعهای دست به دست شده بود که ممکن است شهرهای بزرگ افغانستان مانند بلخ، هرات، قندهار، جلالآباد و کابل سقوط نکنند، زیرا طی چند روز آینده، گفتوگوهای صلح وارد مرحلهای تازه خواهد شد که طی آن با ایجاد یک حکومت مشارکتی، ممکن است به بسیاری از خواستههای طالبان تن داده شود.
اما از سوی دیگر، در مرکز شهر هرات کمتر خانهای را میتوانستیم سراغ بگیریم که در آن خانوادهای از مناطق جنگزده میزبانی نشوند. اما در این میان نکتهای که جلب توجه میکرد، عادی شدن جنگ برای شهروندان در شهر هرات بود. پنج روز مانده به سقوط با موتر شخصی خود به سمت منطقه جنگزده حوض کرباس در غرب شهر هرات حرکت کردم. وقتی از منطقه برامان گذشتم، در کنارهی خیابان، میوهفروشان با چرخهای دستی خود ایستاده بودند. صدای شلیک سلاحهای سبُک و سنگین در همهجای این خیابان شنیده میشُد. کمی جلوتر رفتم، میوه فروشان اینبار خودشان را اندکی به گوشهی دیوار نزدیک ساخته بودند، زیرا مرمیهای که طالبان شلیک میکردند، وارد سرک میشد. اما میوهفروشان مانند اینکه هیچ خبری نیست، از خربوزه و هندوانه شروع تا انگور لعل هرات را میفروختند. من تقریبآ تنها موتری بودم که همین لحظه در این سرک دیده میشُدم. یکی از تیلفروشان حاشیه سرک به سمت من اشاره کرد که موترت را کنار بزن. از پنجره موتر پرسیدم «خیریت است؟» گفت همین چند دقیقه پیش یک موتر در این نطقه مرمی خورد و رانندهاش زخمی شد و به شفاخانه انتقال دادند. لطفا پیش نرو …
من که تصمیم گرفته بودم برای عکسبرداری به خط اصلی جنگ بروم اینبار با کمی احتیاط و با حرکت از سمت راست خیابان، همچنان پیش رفتم. وقتی به ۵۰ متری منطقه آببُرده حوضکرباس رسیدم، مجاهدین وابسته به امیر اسماعیلخان من را متوقف ساختند. برایشان توضیح دادم که قصد دارم بروم و عکس بگیرم. گفتند باید با شخص امیر صاحب هماهنگ کنی یا یاور امیر صاحب به ما دستور بدهد. آنها گفتند موترت را به گوشه بیاور که ممکن است مرمی بخورد. کسی تلفن خود را جواب نمیداد. مشخص بود که جنگ بسیار شدت گرفته است. بلاخره یکی از دوستانم به صورت اتفاقی برایم تماس گرفت و به من گفت موتر سرخ رنگی که از دور دیده میشود موتر تو نیست؟ این دوست من موقف دولتی داشت اما فعلا در هرات است و من نمیتوانم نامش را ذکر کنم. پرسیدم مگر اینجایی؟ در نهایت او هماهنگی لازم را انجام داد و من به نزدیکی محل درگیری رسیدم. من را به داخل حوزه امنیتی آببُردهی حوض کرباس راهنمایی کردند. وقتی داخل مقر حوزه رفتم، امیر اسماعیلخان روی یک تختخواب عسکری نشسته بود. به من گفتند که به دلیل شدت درگیری اجازه عکسبرداری نیست. برایم توضیح دادند که طالبان مجهز به سلاح دوربیندار هستند و هر فردی که در خط نخست ببینند را با سلاح دوربیندار هدف قرار میدهند. همانجا نشستم و حاشیههای جنگ را میدیدم. چند جوان نزد امیر اسماعیلخان آمدند و گفتند که ما ۵ برادر هستیم و همهیمان آمدهایم که سلاح بگیریم و بر علیه طالبان بجنگیم. امیر اسماعیل خان برایشان گفت که من سلاح ندارم. او به یکی از فرماندهان خود تماس گرفت و گفت برای این پنج نفر دو میل اسلحه آماده سازد. امیر اسماعیلخان به شوخی برایشان گفت که شماها از جنگ خسته میشوید ! سپس برایشان گفت که از میان شماها، سه نفرتان به خانه برگردید، زیرا منطق هم همین را حکم میکند. شاید منظور او این بود که اگر قرار باشد این افراد در جنگ آسیب ببیند، همه مردان یک خانواده، تلف نشوند. گاهی صدای تیراندازیها به اندازهای شدت میگرفت که صدای صحبتهای امیر اسماعیل خان و دیگران را نمیتوانستیم به درستی بشنویم. طی دو – سه ساعاتی که آنجا نشسته بودم، افراد مختلفی با وصف درگیریهای شدید نزد امیر اسماعیلخان میآمدند، تقریبا اکثرشان سلاح میخواستند اما بالاتر از ۹۰ درصدشان به دلیل کمبود یا نبود سلاح دوباره دست خالی به خانههای خود بر میگشتند.
هوا کموبیش تاریک شده بود، از شدت جنگ کاسته شد. اما خبر آمد که عبدالوحید کوهستانی آمر حوزه دهم امنیتی شهر هرات چند دقیقه قبل در نزدیکی پاسگاه امنیتی درب قندهار هدف حمله سلاح دوربیندار قرار گرفته و جان باخته است. این خبر باعث شد که ترس بر من هم غلبه کند.
کوهستانی اهل شمال افغانستان بود. پس از جان باختن او کمتر کسی حاضر بود که مسؤولیت آمریت حوزه دهم را بر عهده بگیرد. در نهایت عبدالقدیر جمشیدی به عنوان سرپرست آمریت حوزه دهم انتخاب شد.
میخواستم با امیر اسماعیل خان خداحافظی کنم که به رخ به من کرد و گفت: “شماها به عنوان جوانان هرات یک مسؤولیت کلان دارید.” پرسیدم، چه مسوولیتی؟! گفت: ‘در مورد کسانی که علیه ما تبلیغات راهاندازی کردهاند، روشنگری کنید.’ دقیقا سه روز قبل، شماری از ملاها در هرات اعلام کرده بودند که مخالف جنگ هرات هستند و دوست ندارند که شهر هرات آسیب ببیند. هدفشان این بود که علیه طالبان نباید جنگی صورت بگیرد. به نظر میرسید که منظور امیر اسماعیل خان، همین موقفگیریها بود. به ویژه اینکه این افراد پس از ۲۰ سال جنگ، حالا موقف صلحطلبانه اختیار میکردند.
وضعیت به همین منوال گذشت، معین ارشد امنیتی وزارت داخله همچنان در هرات بود. صبح آن روز فرماندهی قوتهای ویژه که به هرات آمده بود برای شرکت در یک جلسهی نظامی به مقر ولایت هرات میآید. کلاهش را به سایرین نشان میدهد. میگوید در منطقهای که عبدالوحید کوهستانی هدف قرار گرفته، سه مرمی نیز به کلاه زرهای خودش برخورد کرده است. او میگوید که اکثریت افراد طالبان با سلاح دوربیندار مجهز هستند.
به هر حال، در روزهای آخر، اکثر منسوبین امنیتی هرات معمولا با امیر اسماعیل خان یکجا بودند. البته من گمان میکنم که تجربه امیر اسماعیل خان و روحیه بالای او را برای خود به عنوان یک حاشیه امن انتخاب کرده بودند. غرب هرات به عنوان جایی که افرادی زیادی از طالبان در آنجا تجمع کرده بودند، تبدیل یک سد بزرگ در مقابل طالبان شده بود. تقریبا بعید بود که هرات از این ناحیه آسیب ببیند.
یک روز مانده به سقوط، خبرها از نزدیک شدن طالبان به شهر هرات از ناحیه پل مناردار در نزدیکی پل رنگینه، ناحیه ششم هرات بیش از هر زمانی به گوش میرسید. یک واقعیت انکار ناپذیر وجود داشت. اینکه اگر قرار بود طالبان از این منطقه وارد هرات شوند، جنگ در این ناحیه بسیار دشوار بود. زیرا از یک سو این منطقه، کاملا مسکونی بود و دوما راههای زیادی در این مسیر برای نفوذ به شهر هرات وجود داشت. مسدود ساختن همه راهها بعید بود. فردای آن روز، دوزادهم آگست، اوضاع از طرف صبح در هرات مانند روزهای قبل بود. یکی از همکاران والی هرات به او میگوید که اگر مجبور به فرار شویم، آیا در مورد راههای فرار فکر کردهایم؟ والی هرات میگوید که به زودی در مورد شهرهای کلان در سطح مرکز تصامیمی اتخاذ میگردد تا شهرهای کلان سقوط نکنند. در ساختمان ولایت هرات همه درباره رفتار قوماندان قول اردو مشکوک شدهاند. والی هرات به یکی از همکاران خود میگوید که خط فکری این فرد برایم معلوم شده است.
ساعت ۹ صبح روز پنجشنبه دوزادهم اگست، روند ساخت چند برج برای مراقبت از تعمیر ولایت توسط کارگران استخدام شده از سوی ریاست دفتر والی هرات آغاز میگردد. قرار است چندین سرباز در این برجها جابهجا شوند و در صورت حمله طالبان به ساختمان ولایت، از مقر ولایت هرات محافظت شود. ساعت ۱۰ صبح والی هرات به باغ آزادی میرود. او به رئیس دفتر مقام ولایت میگوید که مقداری غذا و آذوقه از بازار خریداری کند تا در صورت تدوام جنگ، برای چند روز بتوانند، مواد غذایی داشته باشند. مواد غذایی ذریعه چند موتور سه چرخه ریکشا به باغ آزادی انتقال پیدا میکند. در همین ساعت خبر میرسد که یک تیم ۸۵۰ نفری از سربازانی که در میدان هوایی شیندند در محاصره مانده بودند به سمت شهر هرات حرکت کردهاند و ممکن است تا ساعتی دیگر وارد شهر شوند. این خبر، نگرانیها از سقوط احتمالی شهر را به شکل کمسابقهای کاهش میدهد. زیرا بزرگترین چالش سربازان در هرات نبود تانک بود. این ۸۵۰ نفر قرار بود ۳۵۰ واسطه نقلیه به شمول تانکهای نظامی و صدها میل سلاح را به شهر هرات انتقال دهند. دیدگاه همه این بود که با وارد شدن این ۸۵۰ نفر به داخل شهر، طالبان حتا ساحات نزدیک به شهر هرات را هم ترک میکنند. این سربازان از شیندند به سمت شهر هرات حرکت کرده بودند. آنها در منطقهی ادرسکن به کمین طالبان مواجه میشوند. یک ساعت با طالبان درگیر میشوند. در این جنگ متحمل تلفات نیز میشوند اما به هر صورت خودشان را ساعت ۲ ظهر به قول اردوی ۲۰۷ ظفر میرسانند.
پیش از رسیدن این نیروها، ساعت یک بعد از ظهر خبر میرسد که طالبان از منطقه پل رنگینه به مناطقی از ناحیه ششم شهر هرات نفوذ کردهاند و بالای خانه شیرآقا الکوزی فرمانده پولیس ولایت بادغیس که اصالتا اهل هرات بود، تیراندازی میکنند. در خانه شیرآقا الکوزی کسی به جز چند نفر از محافظینش، حضور نداشت. در همین اثناء در حالیکه والی هرات در باغ آزادی به سر میبُرد، یک فیر مرمی که هیچگاه مشخص نشد از کدام سمت شلیک شده بود به داخل باغ آزادی به یکی از دیوارهای باغ اصابت میکند. همکاران والی برایش توصیه میکنند که اینجا امن نیست و باید به ریاست امنیت ملی هرات برویم. والی هرات مبلغ سیهزار دالر امریکایی و یک عدد موبایل آیفون دوزاده خود را در باغ آزادی جا میگذارد.
وقتی که طالبان به مناطقی از پوسته نمبر یک نزدیک میشوند، باید تصمیم تازهای اتخاذ شود. همه تصمیم میگیرند که به ساختمان ولایت هرات بروند. از بُعد رسانهای، سقوط تعمیر ولایت به معنای سقوط شهر است. حتا اگر همهی شهر سقوط کند و تعمیر ولایت نه، هیچ رسانهای نمی تواند ادعا کند که شهر هرات سقوط کرده است. با در نظرداشت همین باریکی، همه به تعمیر ولایت میروند. غذا در ساختمان ولایت آماده است. والی هرات، رئیس امنیت ملی و معین ارشد امنیتی وزارت داخله داخل ولایت غذای چاشت را صرف میکنند.
پیهم با قول اردوی ظفر تماس گرفته میشود. از قوماندان قول اردو خواسته میشود افرادی که به تازگی از شیندند به قولاردو رسیدهاند، هر چه عاجلتر به شهر هرات فرستاده شوند. در غیر آن شهر ممکن است تا کمتر از یک ساعت دیگر سقوط کند. با بسیاری از کسانی که مصاحبه کردهام، ادعا میکنند که قوماندان قول اردوی ظفر در پاسخ به این افراد گفته که «این سربازان به شدت خسته هستند و فعلا ممکن نیست در جنگ شرکت کنند.» البته تشخیص صحت و سُقم این ادعا برای من بسیار دشوار است. اما تردیدی ندارم که در چنین شرایطی، تنها کسی میتواند دست به چنین عملی بزند که او مأموریت یک سقوط را دنبال کند.
پس از غذای چاشت بود که خبر رسید مأموریت پولیس درب قندهار نیز سقوط کرده است. چند دقیقه بعد حدود ساعت ۲:۳۰ پس از چاشت قوماندان امنیه هرات نیز به جمع سایرین می پیوندد. او به همه اطلاع میدهد که همین لحظه قوماندانی امنیه هرات هم به دست طالبان سقوط کرده است. طالبان از سمت شرق هرات، پوسته نمبر یک در مسیر شاهراه هرات – کابل را نیز تصرف کردند. از سمت غرب هرات نیز طالبان از منطقه شالبافان وارد شهر هرات شدند.
تنها جبههای که هنوز سقوط نکرده بود جبهه حوض کرباس بود. افراد امیر اسماعیل خان در منطقه برامان با طالبان درگیر میشوند و بنا روایاتی ۳ از آن در این نبرد، جان میبازند. امیر اسماعیل خان هم به ساختمان ولایت هرات میرسد
حالا برای همه مسجل شده بود که مقاومت بیفایده است. فورا فیصله میشود که باید همهی اراکین، خود را به قول اردوی ظفر برسانند. جاییکه صدها سرباز پس از شکست در بادغیس، غور، هرات و فراه اکنون در آنجا به سر میبرند. جایی که هزاران تُن تسلیحات نظامی دست نخورده نیز در آن جابهجا شده است. قول اردوی ظفر، بدون تردید دومین قول اردوی بزرگ در افغانستان بود.
کاروان موترهای امیر اسماعیل خان و مقامات محلی هرات شامل ۱۵۰ واسطه نقلیه از ساختمان ولایت خارج میشود. امیر اسماعیل خان و مقامات همهیشان داخل یک تانک زرهی نشستهاند. به محض خروج آنان از ساختمان ولایت، هزاران فیر مرمی از داخل پارک ترقی به سمت کاروان شلیک میشود. بعدها امیر اسماعیل در مشهد روایت کرد که مانند ژالهای که از آسمان میبارد به سمت این کاروان تیراندازی صورت میگرفت. یکی از مأمورین ولایت هرات که هنگام خروج، این کاروان را همراهی میکرد نیز بعدا برایم قصه کرد که از شدت تیراندازی، حتا دیدن حاشیهی پارک ترقی غیر ممکن بود. به هر حال، این کاروان به سرعت خودش را به چهارراهی مستوفیت میرساند که حدود صد متر با ساختمان ولایت فاصله دارد. انتظار میرود که روند تیراندازی به سمت این کاروان همچنان دوام پیدا کند. آنها به سمت سرک قول اردوی سابقه میروند. هیچ شلیکی به سمت کاروان صورت نمیگیرد. به دلیل تمرد سربازان، موتر حامل مقامات در پیشروی کاروان حرکت میکند. آنان سپس از مسیر شاهراه هرات – اسلام قلعه وارد سرک بایپس میشوند. در آنجا با یک ایست بازرسی طالبان روبرو شدند. طالبان به محض اینکه متوجه میشوند این کاروان، یک کاروان دولتی است از ساحه فرار میکنند. از مسیر سرک پایپس این کاروان در نهایت خودش را به قول اردوی ۲۰۷ ظفر میرساند. وقتی که کاروان به سرک قول اردو میرسد، اکثر افراد این کاروان نفس راحتی میکشند. برخی از آنان ظاهرا از رسیدن به قول اردو ناامید شده بودند. کابل پیاپی با مسوولان هرات به تماس میشود. رئیسجمهور شخصا تصمیم میگیرد که باید هر چه عاجلتر مقامات محلی هرات و امیر اسماعیل با یک هواپیمای چارتر از هرات خارج شوند. میدان هوایی هرات هنوز در تصرف دولت است.
همه مسؤولین، شب در قول اردوی ۲۰۷ ظفر حضور دارند، همانجا نان شب میخورند و به صدها تماس دریافتی پاسخ میدهند.
در آن شب بسمالله محمدی وزیر دفاع، بار بار تعهد کرد هواپیمای نظامی برای خارج ساختن اراکین میفرستد. وعدهای که هرگز عملی نشد. در داخل قولاردو تصمیم اصلی بر این گرفته شد که میدان هوایی هرات هر طور شده محفوظ بماند.
طالبان در داخل شهر هرات روند توظیف سربازان خود در ادارههای دولتی به ویژه بانکها و ادارات حساس را آغاز میکنند. برق هرات همچنان قطع است. اما اواخر شب، برق هرات وصل میشود.
قبلا پیشبینی شده بود که طالبان در هرات ۳۰۰۰ سرباز دارند. اما از ساعت ۶ صبح فردای سقوط، هزاران فرد مسلح با لباسهای رنگی و چهرههایی که مردم هرات ۲۰ سال پیش آنان را دیده بودند، وارد این شهر شد. از هر مسیر، هر راه، هر سرک – مثل مور و ملخ طالب وارد شهر میشُد. مشخص بود که بسیاری از این افراد هرگز در جبهات جنگ نبودهاند. مشخص بود که فرصت مناسبی برای کسانی بود که به نام طالب قصد داشتند سلاح یا دستکم کریدیت سیاسی – جهادی به دست بیاورند. موترهای شخصی، موتور سایکلها، موترهای دولتی و تقریبا هر وسیلهی نقلیهای که دیده میشُد مملو از افرادی بود با شکل و شمایل طالبان.
ساعت ۸صبح، بسیاری از شهروندان هرات، برخی نیز با خانوادههای خود از بین موترها به مشاهده وضعیت شهر و مسوولان جدید شهر میپرداختند. شهر هرات آرام بود و دیگر بعد از نزدیک به دو ماه، هیچ صدای شلیکی شنیده نمیشُد.
ساعت ۹صبح، تصمیم گرفته میشود که دو فروند هلیکوپتر از میدان هوایی هرات در قولاردوی ظفر نشست کند. برنامهی اصلی این بود که مسؤولان به شمول امیر اسماعیل خان، معین ارشد امنیتی وزارت داخله، والی و همه مسؤولان رده اول ولایت توسط این دو هلیکوپتر به میدان هوایی هرات انتقال داده شده و توسط یک پرواز چارتر به کابل منتقل شوند. وقتی که مسؤولان به سمت هلیکوپتر حرکت میکنند، شماری از سربازان قولاردوی ظفر تیراندازی هوایی میکنند. آنها فریاد میزنند که شما حق ندارید اینجا را ترک کنید و سربازان را تنها بگذارید. این تیراندازی چندین دقیقه دوام میکند. در همین اثناء سربازانی که در دوازه غربی قولاردو در نزدیکی سرک شاهراه هرات – کابل در حال محافظت از دروازه ورودی قولاردو هستند، گمان میکنند که طالبان از سمت شرق، وارد قول اردو شدهاند. آنان دروازه غربی قول اردو را ترک کرده و وارد اتاقهای خود میشوند و لباس شخصی میپوشند. روند پوشیدن لباسهای شخصی شدت میگیرد. برای والی هرات لباس شخصی موجود نبود. به دشواری برای او نیز لباس شخصی آماده میسازند.
رئیس امنیت ملی هرات و اکثر کسانی که برخی از فرماندهان طالبان در هرات را میشناسند با طالبان تماس میگیرند تا در مورد آسیب نرسیدن به تیم رهبری هرات صحبت کنند. در همین اثناء خبر میرسد که ملا حیدر از مسوولان طالبان هراتی که اصالتا از منطقه اسلامقلعه شهر هرات بود به سمت قولاردو در حرکت است. گفته میشُد که حاجی کامران علیزایی رئیس شورای ولایتی هرات نیز ملا حیدر را همراهی میکند. ملا حیدر به تیم رهبری هرات میگوید که از سوی رهبری طالبان مسؤولیت تأمین امنیتشان را بر عهده گرفته است. بعدا مشخص شد که امیر خان متقی وزیر خارجه فعلی طالبان با رهبری طالبان در هرات در مورد تأمین امنیت مقامات هرات به ویژه امیر اسماعیلخان صحبت کرده بود.
معین ارشد امنیتی وزارت داخله افغانستان از آخرین افرادی است که لباس نظامی خود را تغییر میدهد. بسیاری از اتفاقات بعدی از جمله انتقال مسؤولان به خانه امیر اسماعیلخان، برگزاری یک جلسه در آنجا، مصاحبه با امیر اسماعیلخان، سخنرانی والی در خانه امیر اسماعیلخان و بسیاری از رُخدادهای بعدی را به صورت مصور، اکثر مردم افغانستان تماشا کردهاند و نیازی به توضیح دوباره آنها نیست.
فردای این روز، بر اساس توافق قبلی یک فروند هواپیمای غیر نظامی شرکت هوایی آریانا وارد میدان هوایی هرات میشود و همه مسوولان ارشد دولتی به شمول معین ارشد وزارت داخله را به کابل انتقال میدهد. اما امیر اسماعیل خان در هرات میماند. دلیل ماندن اسماعیل خان در هرات، مشخص نیست. روایتهایی وجود دارد که خود امیر اسماعیل خان علاقهای به رفتن به کابل نداشت و نیز روایتهایی وجود دارد که طالبان به او اجازه همراهی با مسؤولان هرات را نداده بودند. شماری از نزدیکان امیر اسماعیل خان، سپس تأمین امنیت امیر اسماعیلخان و نیز اجازه سفرش به مشهد را نتیجه تلاشهای حامد کرزی رئیس جمهور پیشین عنوان کردند.
روز شنبه، ۱۴ اگست، یک روز پیش از سقوط کابل، معین ارشد امنیتی قصد دارد وارد وزارت داخله شود. برای ورود او به وزارت داخله مجبورند که از وزیر داخله اجازه بگیرند. حتا شماری از مدیران ارشد وزارت داخله به وزیر داخله پیشنهاد میدهند که معین ارشد وزارت به اتهام غفلت در وظیفه دستگیر شود. وزیر او را به دفتر کارش میطلبد. معین ارشد امنیتی کلاه خود را در ریاست دفتر وزیر داخله روی میز میگذارد و وارد دفتر وزیر میشود. او سپس خطاب به وزیر داخله میگوید که این کلاه زیبندهام نیست و هر چه میخواهی انجام بده، حتا دستگیری و زندان …
اوضاع در همهجای کشور در حال خراب شدن است. پس از سقوط بلخ، خبرها از سقوط شهرهای اطراف کابل، لحظه به لحظه دستبهدست میشود. در مورد معین، هیچ تصمیمی گرفته نمیشود و فردای آن روز، کابل نیز سقوط کرد.
نوت: در آخر لطفا از بخش دیدگاهها در انتهای همین متن، دیدگاه خود را در مورد این نوشتار برای من و سایرین بنویسید. اگر دوست ندارید هویتتان مشخص باشد، لطفا نام مستعار انتخاب کنید.
علی کاوه
2022-08-11با سلام،
این نوشته بدون شک ارزشمند است و حداقل بخشهایی از وقایع و اتفاقات روزهای نزدیک به سقوط هرات را روایت میکند و در عین حال پرسشهای زیادی در مورد بسیاری از وقایع آن روزها و تصمیم دولت مرکزی و نقش افراد و بزرگان سیاسی نظامی هرات و مرکز ایجاد میکند.
طبعا این پازل برای تکمیل شدن هم به اطلاعاتی از آن طرف قضیه (طالبان در جبههی هرات آن روزها) نیاز است و اطلاعات بیشتر از درون رهبری دولت و بویژه نیروهای امنیتی که در نهایت میدان را به طالبان واگذار کردند.
در نهایت، به داشتن اطلاعات و شواهد موثق از چندین جهت و عوامل موثر در زمینه، و حتا عوامل دخیل و موثر سیاسی و کشورهای خارجی، از آمریکا گرفته تا پاکستان و قطر و حال ایران، نیاز به تحلیل عمیقتر چرایی این سقوط سریع ولسوالیها و شهرهای کشور و در نهایت کل کشور است.
اطلاعات و یادداشتهای تان بسا ارزشمند است و حرفهای ارایه شده.
دست مریزاد پیمان عزیز!
عطاءالله احمدی
2022-08-11درود بر شما پیمان عزیز، تشکر از زحمت کشی های شبانه روزی تان. همه قسمت های روایت سقوط هرات را خواندم، دل آدم آب میشود که طی بیست سال هزاران نفر اهم از نیروهای امنیتی و ملکی شهید، زخمی، معلول، معیوب و یا هم بیخانمان شدند، چرا ؟ اگر قرار بود از اول همه چیز را به طالبان تحویل دهند پس چرا چندین سال جنگ و خونریزی؟ مهم تر از آن اینکه افغانستان اعتبار جهانی خود را سقوط داد که دیگر کشور های دنیا هیچ اعتباری سر افغانستان نمیکنند و مهم تر از آن اینکه حتی سرمایهداران افغانستان نیز کدام اعتباری سر افغانستان نمیکنند و این باعث میشود که افغانستان حدود صد سال به عقب برگردد. بر علاوه اینها ارتش یا اردوی افغانستان یکی از جمله مجهزترین ارتش در منطقه بود که همه آنها نابود شد.
Nasima
2022-08-11از قسمت اول تا چهارم خواندم
ممنون از زحمت تان
روایت های جالبی بود
بعد از سقوط هرات در شهر شایعه بود که امیر اسماعیل خان توسط یک توطیه به قول ارود ظفر رفته بود
زبیر فقیری
2022-08-11سلام جناب پیمان صاحب
امیدوارم خوب و خوش باشید هر جای که هستید.
دست تان درد نکند با نوشتن و بیان حقایق تاریخ سقوط هرات.
جمیل
2022-08-11موضوعات جالب را فهمیدم و با خواندن این روایت فهمیدم کخ بزرگان ارتش در تبانی با رییس جمهور و محب ماموریت تسلیمی افغانستان را بدوش داشتند.
زیرا در همه جای متن کم کاری و یا عدم همکاری فرمانده قول اردو و وزارت دفاع هویداست و من آرزو دارم روزی این جنایت کاران به عنوان خایینین ملی مجازات شوند.
و عمر شیر پیر هرات دراز باد که نامش را در تاریخ به خط زرین نوشت.
و سپاسگزارم از زحمات که شما متقبل شدین و این اطلاعات را با مردم شریک ساختید.
پژهان
2022-08-11موفق باشید جناب پیمان
خداوند روزی را برساند که قوماندان قول اردو و بقیه افراد که در تسلیم دهی دولت دست داشتند پاسخگو شوند
خلیل احمد حبیبی
2022-08-11هر چهار قسمت را خواندم.
بدون شک این نوشته ها ارزشمند هستند و حداقل کاری که میتوانند بکنند،؛ کمرنگ کردن شایعات و حدیث های دورغ از سقوط، روشن کردن اذهان عامه از آنچه گذشت و انتقال روایت حوادث و رویداد های آن زمان به نسل بعدی از دیدگاه یک خبرنگار.
من هر چند در حدود سه سال اخیر جمهوریت در داخل مقام ولایت هرات بودم و اکثر قضایای که در متن آمده کم و بیش شاهد آن بودم با آن هم خیلی از چیزها برای تازه بود و چیزهای زیادی فهمیدم.
ممنون از شما.
بي نام
2022-08-11افغانستان سقوط داده شد
عبدالله الکوزی
2022-08-11سلام،
حقایق زیادی را بیانگردید. به درستی آشکار است که در سقوط ولایات نقش محب، اشرف غنی و همدستانش برجسته اند. قمندان قول اردو اجازه جنگ به هزاران نفر اردو نداد تا از شهر دفاع کند، او مستقیم توسط محب و غنی مشوره داده میشد تا از جنگ اردو با تالب جلوگیری کند. کاش یک جوان در همان روزهای سقوط هرات پیدا میشد یک مرمی فدای سر قمندان خاین قول اردو میکرد. هزاران جوان اردو را به ناحق به کشتن داد و در اخیر شهر تسلیم کرد.
شمس الدین
2022-08-11وحید عزیز قلمات نویسا باد.
این متن ها را ذخیره کردم، خدا را چه دسدی؟ شاید زنده ماندم و برای نوه هایم دادم تا بخوانند.
ضیا مقصودی
2022-08-11همه قسمت ها را با دقت خواندم فقط یک سوال در ذهنم خلق شد
این که فرمانده قول اردوی ظفر از طرف چه کس و یا کسانی حمایت میشد که حاظر نشد از آن همه امکانات که در دسترس داشتند نه خودشان استفاده کند و نه به نیروهای امیر اسماعیل خان اجازه دسترسی به امکانات دادند
فکر میکنم عامل درجه یک سقوط هرات فرمانده قول اردوی ظفر باشد که درگزارش های شما حتی نامش را هم ندیدم و یا شما نوشتید من متوجه نشدم
قول اردوی ظفر صدها عراده تانک و وسایل زرهی داشت برعلاوه هزاران میل سلاح سبک و سنگین که اگر در اختیار مدافعین هرات قرار داده میشد تا چند ماه هم امکان دفاع از هرات را میداد
وحید پیمان
2022-08-11درود
هم نامش نوشته است و هم نوشته است که از سوی چه کسی حمایت می شد.
حسام شمس
2022-08-11دوست عزیز، پیمان گرامی!
در ابتدا عرض خسته نباشید دارم برایت که وقت گذاشتی و واقعه نگاری کردی.
در ثانی در یک مورد که اکر اشتباه نکنم در قسمت اول به من اشارتی داشتید که به درخواست من به عنوان والی، جنرال شیرآقا الکوزی به بادغیس تبدیل شد و ان یک اشتباه بزرگ بود. لذا در این مورد خواستم تا عرایضی را خدمت تقدیم کنم.
اصل ماجرا اینگونه بود که:
تلاش های جنرال شیرآقا الکوزی در موجودیت قوماندان امنیه و میزان صلاحیتش به عنوان آمر امنیت قوماندانی پولیس هرات، آنهم در آن شرایط حساس، مثمر ثمر نبود و موثریت لازم نداشت. از سوی دیگر رهبری وزارت داخله به دلیل شجاعت و دلیرمردی آقای الکوزی و همچنین با تایید وفاداری او نسبت به نظام جمهوری و میهن، تصمیم گرفته بودند تا او را در یکی از ولایت های جنوبی مانند زابل یا ارزگان توظیف نمایند. از جهت دیگر فدامحمد پیرزاده قوماندان امنیه بادغیس که یک مرد دلاور و متعهد به نظام بود، نیز در یک کمین در مسیر ولسوالی مقر بادغیس، زخمی شد و به دلیل جراحت عمیق جهت مداوا به کابل انتقال داده شد بود. در غیاب قوماندان امنیه، بوی کودتا داخلی در سطح ولایت و خیانت خودی هم به وضوح به مشام میرسید. تعدادی از وکلای شورای ملی و شورای ولایتی از جمله امیرشاه نائب زاده، قول و قرار های پنهانی را برای سقوط قلعه نو با طالبان گذاشته بودند.
بادغیس به عنوان تجربه چند دور سقوط و پیروزی در حوزه غرب افغانستان، همواره خط نخست دفاعی هرات محسوب میشد/ میشود. چون به لحاظ مسافت، قلعه نو حتی نسبت به تعدادی از ولسوالی های هرات، به مرکز ولایت هرات نزدیکتر است و در آن موقع باید این خط را به هر قیمتی حفظ میکردیم.
از اینرو من قبل از آنکه آقای الکوزی را از حوزه غرب از دست بدهیم، به صورت شفاهی و با استدلال های امنیتی، رهبری حکومت را قناعت دادم که شیرآقا خان الکوزی به حیث قوماندان امنیه بادغیس توظیف شود.
بر عکس فرموده شما، موجودیت جنرال شیرآقا الکوزی و قوماندان لوای اردو، بادغیس را با وصف تسلیم شدن بیش از دو هزار نیروی مختلط نظامی – امنیتی به طالبان، آن ولایت را تا یک روز بعد از سقوط هرات نیز حفظ کردیم. در تاریخ ۴۰ ساله ی جنگ در کشور، اولین باری بود که هرات قبل از بادغیس سقوط میکرد و بقیه ماجرا را شما نوشتید که من همینجا بسنده میکنم.
موفق باشید
وحید پیمان
2022-08-11دوست عزیزم جناب آقای شمس !
از آنجاییکه این روایت، روایت سقوط هرات بود حقیقتا در مورد بادغیس پرداخته نشده بود وگرنه جاننثاریهای افسران، سربازان و اراکین دولتی در بادغیس در مقایسه با هرات اظهر منالسمش بود. حتا اگر یادتان باشد، شخصا با وصف مصروفیتی که شما داشتید برایتان تماس گرفتم و به عنوان یک شهروند افغانستان از تلاشهای شما قدردانی کردم.
در مورد، آقای الکوزی – حقیقتا من تحلیل نکردم. صرفا روایت کردم که آقای قتالی والی هرات از این اتفاق، ناراحت بود. این مورد را من خودم مشاهده کردم و از زبان کسی نشنیدم. ناراحتی آقای قتالی در آن شب و روزها واضح و هویدا بود. شما نیز نوشتید که با استدلالهای امنیتی حکومت را قانع ساختید تا آقای الکوزی به بادغیس بروند. پس آنچه من نوشتم و انچه شما فرمودید، تقریبا یکی است.
خاوین
2022-08-11آقای پیمان همه چیز را بسیار واضح و مشخص بیان کردید
من هر چهار قسمت را با دقت کامل خواندم ولی از موضوع سقوط بادغیس چیزی نوشته نکردید
مطمین هستم که اتفاقات بادغیس را هم بیشتر از هرات هم دنبال میکردید و هم خبر داشتید.. خصوصآ معاملات که صورت گرفته بود و کی ها معامله کرده بودند